نه از مژگانِ شوخ وُ غمزۀ خونبار می ترسم*
سخن کم می کنی با من، ازین بسیار می ترسم
ازان در خوابِ غفلت مانده ام کز بیمِ تنهایی
درین وحشت سرا گر می شوم بیدار می ترسم
من از پهلویِ دِل طرفی نبستم غیرِ بی تابی
حدیثِ دِل مگو کز حرفِ پهلودار می ترسم
به بزمِ دوست از بس چشمِ دشمن در قفا دارم
فزون از چشمِ بد، از رخنۀ دیوار می ترسم 🌷
پ.ن:
زِ خالِ عنبرین افزون زِ زُلفِ یار می ترسم
همه از مار وُ من از مهرۀ این مار می ترسم
به گِردِ چشمِ او گشتن چو مژگان آرزو دارم
زِ خویِ نازکِ آن نرگسِ بیمار می ترسم (صائب تبریزی) 🖤
پ.ن۲:
تنها نامِ تو را زمزمه کردم،
مواج شد پنبه زار،
لبخندِ سپیدی در غنچه هایِ تازه ترک خورده..
شبیه دعاست نامِ تو (راسیم قاراجا) 🖤
ترسم از آن است که پاییز برگردد و با باران برنگردی. ترسم از آن است که اشتیاقم علی رغمِ آنکه پنهانش ساخته ام از درونِ جانم فریاد برآورد... 🖤
موضوعات مرتبط: میرزا محمّد راقم مشهدی (شاعر پارسی گوی هند) 🇮🇳
وه که گر من بازبینم رویِ یارِ خویش را*
تا قیامت شُکر گویم کردگارِ خویش را
یارِ باراُفتاده را در کاروان بگذاشتند
بی وفا یاران که بربستند بارِ خویش را
مردمِ بیگانه را خاطر نگه دارند خلق
دوستانِ ما بیازُردند یارِ خویش را
همچنان امّید می دارم که بعد از داغِ هجر*
مرهمی بر دِل نهد امّیدوارِ خویش را
رای رایِ توست خواهی جنگ وُ خواهی آشتی
ما قلم در سَر کشیدیم اختیارِ خویش را
هر که را در خاکِ غربت پای در گِل مانْد مانْد
گو دگر در خوابِ خوش بینی دیارِ خویش را
عافیت خواهی نظر در منظرِ خوبان مکن
ور کنی بدرود کن خواب وُ قرارِ خویش را
گبر وُ ترسا وُ مسلمان هر کسی در دینِ خویش*
قبله ای دارند وُ ما زیبا نگارِ خویش را
خاکِ پایش خواستم شد بازگفتم زینهار
من بر آن دامن نمی خواهم غبارِ خویش را
دوش حورازاده ای دیدم که پنهان از رقیب
در میانِ یاوران می گفت یارِ خویش را
گر مُرادِ خویش خواهی ترکِ وصلِ ما بگوی
ور مَرا خواهی رها کن اختیارِ خویش را
دردِ دِل پوشیده مانی تا جگر پُرخون شود
بِه که با دشمن نمایی حالِ زارِ خویش را
گر هزارت غَم بوَد با کس نگویی زینهار
ای برادر تا نبینی غمگسارِ خویش را
ای سهی سروِ روان آخِر نگاهی باز کن
تا به خدمت عرضه دارم افتقارِ خویش را
دوستان گویند سعدی دِل چرا دادی به عِشق*
تا میانِ خلق کم کردی وقارِ خویش را
ما صلاحِ خویشتن در بی نوایی دیده ایم*
هر کسی گو مصلحت بینند کارِ خویش را 🌷
موضوعات مرتبط: سعدی همیشه خوب (شاعر روزگار ایلخانی) 🇮🇷
ما را به راهِ عِشق طلب رهنما بس است
جایی که نیست قبله نما نقشِ پا بس است
جنسِ نگه زِ هر که بوَد جلوه سودِ ما
سرمایه بهرِ آینه کسبِ صفا بس است
ننشست اگر به پهلویِ ما تیرِ او، زِ ناز
نقشی به حسرتش، زِ نیِ بوریا بس است
سرگشته ای که دامنِ همّت کِشد زِ دهر
بر دوشِ عمر چون فلکش یک رَدا بس است
گو سُرمه عبرت آینهٔ دیده ها مباش
ما را خیالِ خاک شدن توتیا بس است
یک دَم زدن به خاک نشانَد سپند را
هرچند ناله هیچ ندارد، مرا بس است
گر مُدعا زِ جادهٔ اوهام جَستن است
یک اشک لغزشِ تو فنا تا بقا بس است
منّت کشِ نسیم نشد غنچهٔ حباب
ما را همان شکسته دِلی دلگشا بس است
آخر سَری به منزلِ مقصود می کِشیم
افتادگی چو جاده در این رَه عصا بس است
یارب مکن به بارِ دگر امتحانِ ما
برداشتیم پیشِ تو دستِ دعا بس است
عرضِ شکستِ دِل به زبان احتیاج نیست
رنگِ شکسته آینهٔ حالِ ما بس است
بیدل دِماغِ دردسرِ این وُ آن کِراست
با خویش هم اگر شده ایم آشنا بس است 🌷
موضوعات مرتبط: میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷
هر که خصم اندر او کمند انداخت
به مُرادِ ویَش بباید ساخت
هر که عاشِق نبود، مرد نشد
نقره فایق نگشت، تا نگداخت
هیچ مُصلح به کویِ عِشق نرفت
که نه دنیا وُ آخرت درباخت
آن چنانش به ذکر مشغولم
که ندانم به خویشتن پرداخت
همچنان شُکرِ عِشق می گویم*
که گَرَم دِل بسوخت، جان بنواخت
سعدیا خوش تر از حدیثِ تو نیست
تحفهٔ روزگارِ اهلِ شناخت
آفرین بر زبانِ شیرینت
کاین همه شور در جهان انداخت 🌷
موضوعات مرتبط: سعدی همیشه خوب (شاعر روزگار ایلخانی) 🇮🇷
مرا چه وقتِ خزان وُ چه روزگارِ بهار
چه دور باید بودن همی زِ رویِ نگار
بهارِ من رُخِ او بود وُ دور ماندم ازو
برابر آمد بر من کنون خزان وُ بهار
اگر خزان نه رسولِ فراق بود، چرا
هزار عاشِق چون من جُدا فکند از یار
به برگِ سبز چنان شادمانه بود درخت
که من به روی نگارینِ آن بُتِ فَرخار
خزان در آمد وُ آن برگها بکند وُ بریخت
درخت ازین غَم چون من نَژَند گشت وُ نَزار
خدای داند کاندر درختها نگرم
زِ درد خون خورم وُ چون زنان بگریم زار
کسیکه او غمِ هجران کشیده نیست چو من
زِ بهرِ برگِ درختان چرا خورَد تیمار
مرا رفیقی امروز گفت: خانه بساز
که باغ تیره شد وُ زرد روی وُ بی دیدار
جواب دادم وُ گفتم درخت همچو مَنَست
مرا زِ همچو منی ای رفیق باز مَدار
من وُ درخت کنون هر دُوان به یک صفتیم
منم زِ یار جُدا مانده وُ درخت از بار 🕯
پ.ن:
هر که را دردیست از دستِ طبیب آید علاج
وای بیماری که چون من هست دردش از طبیب (فیاض لاهیجی) 🖤
هنگامی که تو را به یاد می آورم و از تو می نویسم، قلم در دستم به گُلِ سرخ تبدیل می شود. (غادة السمان) 🖤
موضوعات مرتبط: ابوالحسن فرخی سیستانی (شاعر روزگار غزنوی) 🇮🇷
ما چو صبح از راست گفتاری عَلَم در عالمیم
محرمِ آیینۀ خورشید از پاسِ دمیم
از گرانقدری درین دریا گره گردیده ایم
ورنه چون آبِ گهر ما فارغ از بیش وُ کمیم
سروِ آزادیم، بر ما بی بریها بار نیست
با کمالِ تنگدستی تازه روی وُ خرّمیم
خواهد افتادن به فکرِ ما سلیمانِ زمان
گر به دستِ دیوِ نفس اُفتاده همچون خاتمیم
در دلِ سنگینِ او داریم راهی چون شرار*
گر به ظاهر در حریمِ وصلِ او نامحرمیم
دستِ افسوس است برگِ ما وُ بارِ دِل ثمر
ما درین بستانسرا گویا که نخلِ ماتمیم
پرده برداریم اگر از داغِ عالمسوزِ عِشق
خاکدانِ آفرینش را سوادِ اعظمیم
سعی در طی کردنِ طومارِ شهرت می کنیم
ورنه ما در باد دستی پیش پیشِ حاتمیم
مدتی آدم گُل از نظّارۀ فردوس چید
ای بهشتِ عاشِقان آخِر نه ما هم آدمیم؟
چشمِ ما پوشیده گردیده است از شرمِ حضور
ورنه با گُل در تهِ یک پیرهن چون شبنمیم
دم زدن کفرست در جایی که عیسی ناطق است
حق به دستِ ماست گر خاموش همچون مریمیم
برنمی آید زِ ابر آن آفتابِ بی زوال
ورنه ما آمادۀ فانی شدن چون شبنمیم
در تهِ یک پیرهن چون بویِ گل با برگِ گل*
هم زِ یکدیگر جُدا اُفتاده وُ هم با همیم
بی زبانی مخزنِ اسرار را باشد کلید
ما به مُهرِ خامُشی مستغنی از جامِ جمیم
روزیِ فرزند گردد هر چه می کارد پدر
ما چو گندم سینه چاک از انفعالِ آدمیم
چشمِ بد باشد به قدرِ نقش چون اُفتد زیاد
ما زِ چشمِ شورِ مردم ایمن از نقشِ کمیم
عقده ها داریم در دِل صائب از بی حاصلی
گرچه از آزادگی سروِ ریاضِ عالمیم 🌷
موضوعات مرتبط: میرزا محمد علی صائب تبریزی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷
🟦 بانویِ بزرگوارِ من! به راستی که چه درمانده اند آنها که چشمِ تنگشان را به پنجره هایِ روشن و آفتابگیرِ کلبه هایِ کوچکِ دیگران دوخته اند... و چقدر خوب است، چقدر خوب است که ما - تو و من - هرگز خوشبختی را در خانهٔ همسایه جست و جو نکرده ایم.
🟥 این حقیقتاً اسبابِ رضایت خاطر و سربلندیِ ماست که بچّه هایمان هرگز ندیده و نشنیده اند که ما از رفاهِ دیگران، شادی هایِ دیگران، داشتن هایِ دیگران، سفره هایِ دیگران و حتی سلامتِ دیگران، به حسرتْ سخن گفته باشیم. و من، هرگز، حتی یک نفس شک نکرده ام که تنها بی نیازیِ روحِ بلند پروازِ تو این سرافرازی و آسودگیِ بزرگ را به خانۀ ما آورده است.
🟦 تو با نگاهی پُر شوکت و رفیع - همچون آسمانِ سَخی _ از ارتفاعی دست نیافتنی، به همهٔ ما آموختی که می توان از کمترین شادیِ متعلّق به دیگران، بسیار شاد شد، بدونِ توقعِ تصرفِ آن شادی یا سهم خواهی از آن.
🟥 من گفته ام، و تو در عمل نشان داده یی: خوشبختی را نمی توان وام گرفت. خوشبختی را نمی توان برایِ لحظه یی نیز به عاریت خواست. خوشبختی را نمی توان دزدید. نمی توان خرید. نمی توان تکّدی کرد...
🟦 بر سرِ سفرۀ خوشبختی دیگران، همچو یک ناخوانده مهمان، حریصانه و شکم پرورانه نمی توان نشست، و لقمه یی نمی توان برداشت که گلوگیر نباشد و گرسنگی را مضاعف نکند.
🟥 پرندۀ سعادتِ دیگران را نمی توان به دام انداخت، به خانۀ خویش آورد، و در قفسی محبوس کرد - به امّیدِ باطلی، به خیالِ خامی. خوشبختی، گمان می کنم، تنها چیزی ست در جهان که فقط با دستهایِ طاهرِ کسی که به راستی خواهانِ آن است ساخته می شود، و از پیِ اندیشیدنی طاهرانه.
🟦 البته ما می دانیم که همۀ گفت و گوهایمان در بابِ خوشبختی، صرفاً مربوط به خوشبختی در واحدی بسیار کوچک است نه خوشبختیِ اجتماعی، ملّی، تاریخی و بشری...
🟥 برای رسیدن به آنگونه خوشبختی - که آرمانِ نهاییِ انسان است – نیرو، امید، اقدام و ارادۀ مستقلِ فردی راه به جایی نمی برد و در هیچ نامه یی هم، حتی اگر طوماری بلند باشد، نمی توان دربارۀ آن سخن به درستی گفت.
🟦 عزیزِ من! خوشبختیِ امروزِ ما، تنها و تنها به دردِ آن می خورد که در راهِ خوشبخت سازیِ دیگران به کار گرفته شود. شرطِ بقایِ سعادتِ ما این است، و همین نیز علتِ سعادتِ ماست.
🟥 یک روز از من پرسیدی: «کِی علت و معلول، کاملاً یکی می شود؟» و یادت هست که من، درجا، جوابی نیافتم که بدهم. بسیار خوب! پاسخت را اینک یافته ام.
موضوعات مرتبط: زنده یاد استاد نادر ابراهیمی (نویسندۀ معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب
می داد به گریه ریگ را رنگ
می زد سَری از دریغ بر سنگ
ای لیلیِ من، لیلیِ من، بیا وُ بشتاب
تا جان زِ تنم، جان زِ تنم، نرفته، دریاب
آوازِ رَحیل دادم اینک
در رهگذرت فِتادم اینک
جُز عِشق وُ صفا، وفایِ مجنون
بر جای نمانده هیچ اکنون
ای لیلیِ من، لیلیِ من، بیا وُ بشتاب
تا جان زِ تنم، جان زِ تنم، نرفته، دریاب 🌷
| آهنگساز: مجید انتظامی؛ پیانو: آندره آرزومانیان |
| با صدای: علی تفرشی؛ تاریخ انتشار: ۱۳۸۰ |
| 🎼 دانلود آهنگ زیبای لیلی با کیفیت عالی 🎼 |
موضوعات مرتبط: 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، حکیم ابو محمّد نظامی (شاعر روزگار سلجوقی) 🇮🇷 ، زنده یاد استاد آندره آرزومانیان (آهنگساز) 🇮🇷 ، استاد مجید انتظامی (آهنگساز) 🇮🇷 ، علی تفرشی (آهنگساز، خواننده) 🇮🇷
گُل اگر با لبِ لعلِ تو برابر می شد
شبنم از نسبتِ دندانِ تو گوهر می شد
آبِ فولاد به خونابه بَدَل می گردی
گر غمِ عِشق در آیینه مصوّر می شد
دیده ام خشکتر از ساغرِ مخموران است
یادِ آن روز که از گریه لبی تر می شد
سرد مهریّ گُلِ این چمن افسرد مرا
قفسِ آهنم ای کاش که مجمر می شد
چشمِ مستت نظری جانبِ ما گر می داشت
در کفِ بختِ سیه، آبله ساغر می شد
مهرِ اخوان همه کین است، چه می بود اگر
در رحم نطفۀ آبا همه دختر می شد
با وفا خاصیتی هست که گُل گر می داشت
همه جا قدرش با خاک برابر می شد
اشک چون طفلِ پدر مُرده که خود سَر گردد
به تمنّایِ تو هر روز به هر در می شد
هر زمان حوصله ای در خورِ غَم نتوان ساخت
کاش قدر خورش غصّه مقرّر می شد
کشتِ امّید چنین خشک نمی ماند کلیم
اگر از دودِ دِلم چشمِ فلک تر می شد 🌷
موضوعات مرتبط: ابوطالب کلیم کاشانی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷
تو خون به کاسۀ من کُن که غیر تاب ندارد
تُنُک شرابِ ستم ظرفِ این شراب ندارد
چه دیده ای وُ درین چیست مصلحت که نگاهت
تمام خشم شد وُ رُخصتِ عِتاب ندارد؟
تو زودرنجِ تغافل پرست وَه چه بلندی
چه گفته ام که سلامم دگر جواب ندارد؟
به خشکسالِ وفا رُستی ای گیاهِ محبّت
بریز برگ که ابرِ امّید آب ندارد
دلِ بلاکشِ وحشی که خو به داغِ تو کرده*
اگر به آتشِ دوزخ رَوَد عذاب ندارد 🌷
پ.ن:
تو میهنِ منی در اوجِ غربت. (أدونيس) 🖤
پ.ن۲:
گُل اگر با لبِ لعلِ تو برابر می شد
شبنم از نسبتِ دندانِ تو گوهر می شد
چشمِ مستت نظری جانبِ ما گر می داشت
در کفِ بختِ سیه، آبله ساغر می شد (کلیم کاشانی) 🖤
پ.ن۳:
و من، عِشق را جُز این نمی دانم؛
که روح، راهی گشوده است به رازی از رازهایِ انسانیّت
در سیمایِ انسانی زیبا. (الرافعی) 🖤
با غروبِ خورشید، جهان در تاریکی فرو می رود و تنها چشمانِ تو می درخشند، آپامه 🖤
موضوعات مرتبط: کمال الدّین وحشی بافقی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷
تپیدنِ دلِ عُشّاق محوِ کسوتِ آه است
به حالِ شورشِ دریا زبانِ موج گواه است
زِ برقِ حادثه آرام نیست معتبران را
درین قلمروِ شطرنج کِشت بر سرِ شاه است
به حُسنِ قامتِ رعنا مباد غرّه برآیی
هزار سِدره درین باغ پایمالِ گیاه است
بر اهلِ عجز حصار است پیچ وُ تابِ حوادث
چو گردباد که تختِ روانِ هر پرِ کاه است
صفایِ دِل نتوان خواست از محبّتِ دنیا
که در شمردنِ زر، دستِ زرشمار، سیاه است
به غیر ترکِ تماشا مخواه نشئهٔ راحت
هجومِ خواب به چَشمت شکستِ رنگِ نگاه است
قبولِ خاطرِ نیک وُ بد است وضعِ ملایم
که آب را به دلِ تیغ وُ چشمِ آینه راه است
به دردِ عِشق قناعت کن از تجملِ امکان
دلِ شکسته در این انجمن شکستِ کلاه است
مپرس از طلبِ نارسایِ سوخته جانان
چو شمع منزلِ ما داغ وُ جاده، شعلهٔ آه است
به دِل نهفته نمانَد خیالِ شوکتِ حُسنی
که در شکستنِ رنگِ مَنَش غبارِ سپاه است
زِ سیرِ گلشنِ دِل پا مکش که داغِ تمنّا
در انتظار به چندین امید چَشم به راه است
به هرطرف چه خیال است سرکشیدنِ بیدل
پَرِ شکسته همان آشیانِ عَجز پناه است 🕯
موضوعات مرتبط: میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷
گفتم: از تو بر دِلم هر دم کم از صد غَم مباد
زیرِ لب خندید وُ گفتا: بیش باد وُ کم مباد
گفتمش: سررشتۀ کارم شد از زُلفِ تو گُم
گفت: کارِ کس چنین آشفته وُ دَرهم مباد
گفتمش: بهرِ تو می ریزم زِ مژگان دُرّ اشک
گفت: یارب هرگز این ابرِ کَرَم بی نَم مباد
گفتمش: شد قامتم چون حلقه، اشکم چون نگین
گفت: جُز حرفِ وفایم نقشِ این خاتم مباد
گفتم: از هجران نباشد ماتمی جانسوزتر
گفت: بر جانِ محبّان داغِ این ماتم مباد
گفتمش: دارم دِلی پُردرد بی پیکانِ تو
گفت: یارب هیچ کس را دردِ بی مرهم مباد
گفتم: از عشقِ تو خالی نیست در عالم کسی*
گفت: جامی هر که عاشِق نیست در عالم مباد 🌷
موضوعات مرتبط: جامی ملقب به خاتم الشعرا (شاعر روزگار تیموری) 🇮🇷
محبوبم! دور تا دورِ یادِ تو را پاییز گرفته. بحرانِ نبودنِ تو آشکار شده. کاش می توانستم تنهایی ام را بیاورم کنارِ تنهاییِ شما. پاییز به پهلویِ یادِ شما نشسته و خیره شده به دوردستها. روزگاری کبود.
من همه چیز را باور می کنم جُز اینکه پاییز رَد شود و روزگار بی تو بهار شود. یکی می گفت تو را دیده اند توده ای ابر شده ای و می خواهی بباری. یکی می گفت تو را دیده اند که ماه شده ای و دور از ما در آنجایِ آسمانی.
ای بادهایِ شرقی بر روزهایِ من بوزید که پاییز بهاری محرمانه است، بهاری خصوصی. حِصۀ عادلانه ای از عِشق. فعلن نمی خواهم کسی بداند که پاییز شده، که هنوز خرمالویِ تنهایی بر شاخه آویزان است.
پاییز شده و هنوز در دستهایِ من عطرِ تو باقی است. 🍁
| آهنگساز: فریبرز لاچینی؛ پیانو: آندره آرزومانیان |
| با صدای: بی کلام؛ تاریخ انتشار: ۱۳۶۸ |
| 🎼 دانلود آهنگ بر گوشۀ آسمان برگها بودند با کیفیت عالی 🎼 |
موضوعات مرتبط: 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، استاد محمّد صالح علاء (شاعر، نویسنده) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد استاد آندره آرزومانیان (آهنگساز) 🇮🇷 ، استاد فریبرز لاچینی (آهنگساز) 🇮🇷
درختانِ پُر شکوفۀ بادام را دیگر فراموش کن
اهمیّتی ندارد.
در این روزگار
آنچه را که نمی توانی بازیابی، به خاطر نیاور.
موهایت را در آفتاب خشک کن
عطرِ دیرپایِ میوه ها را بر آن بزن
عشقِ من، عشقِ من
فصلِ پاییز است. 🍁
پ.ن:
محبوبم! دور تا دورِ یادِ تو را پاییز گرفته. بحرانِ نبودنِ تو آشکار شده. کاش می توانستم تنهایی ام را بیاورم کنارِ تنهاییِ شما. پاییز به پهلویِ یادِ شما نشسته و خیره شده به دوردستها. من همه چیز را باور می کنم جُز اینکه پاییز رَد شَود و روزگار بی تو بهار شود. - محمّد صالح علاء - 🍁
| آهنگساز: فریبرز لاچینی؛ پیانو: آندره آرزومانیان |
| با صدای: بی کلام؛ تاریخ انتشار: ۱۳۶۸ |
| 🎼 دانلود آهنگ سرگردان به کنار پاییز رسیدم با کیفیت عالی 🎼 |
موضوعات مرتبط: ناظم حکمت (شاعر ترکیه ای) 🇹🇷 ، 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، زنده یاد استاد آندره آرزومانیان (آهنگساز) 🇮🇷 ، استاد فریبرز لاچینی (آهنگساز) 🇮🇷
چند تارِ مویت را به عاریه بگذار
چهار بهار گذشت
بویِ گُل را نبوسیدم
مدّت هاست از خوشبختی دست کشیده ام...
از خنده ات بده و
از عمرم بگیر 🌷
کارِ من خیلی سخت است؛ هر روز صبحِ زود از خواب برخاسته، تو را دوست می دارم. 🖤
موضوعات مرتبط: جیحون ییلماز (شاعر ترکیه ای) 🇹🇷
عالمی را دشمنی با من زِ بهرِ رویِ توست
لیکن از دشمن نمی ترسم، که میلم سویِ توست
چارهٔ دِل در فراقت جُز جگر خوردن نبود
وین جگر خوردن که می بینم هم از پهلویِ توست
سالِ عمرم بر مَهی شد صرف وُ آن مَه عارضت
روزِ عیشم بر شَبی شد خرج وُ آن شَب مویِ توست
بر نمی دارم زِ زانو سَر به حقّ دوستی
تا نگه کردم سرِ زُلفت که بر زانویِ توست
گفته ای: مشکل برآید کام ازین طالعْ تو را*
مشکلی در طالعِ من نیست، مشکل خویِ توست
بر دلِ بیچارگان امروز هر زخمی که هست
زان کمانِ سخت می آید که بر بازویِ توست
عالمی در گفت و گویِ اوحدی زان رفته اند
کو شَب وُ روز اندرین عالم به گفت و گویِ توست 🌷
موضوعات مرتبط: رکن الدّین اوحدی (شاعر روزگار ایلخانی) 🇮🇷
بیدِ مجنون، زیرِ بال خود، پناهم داده بود!
در حریمِ خلوتی جان بخش، راهم داده بود
تکیه بر بالِ نسیم وُ چنگ در گیسویِ بید!
مسندی والاتر از ایوانِ شاهم داده بود
شاه بودم، بر سرِ آن تخت، شاهِ وقتِ خویش
یک چمن گُل، تا افق، جایِ سپاهم داده بود!
چترِ گردون، سجده ها بر سایبانم بُرده بود
عطرِ پیچک، بوسه ها بر پیشگاهم داده بود!
آسمان، دریایِ آبی، ابرها، قوهایِ مست!
شوقِ یک دریا تماشا بر نگاهم داده بود!
آه! ای آرامشِ جاوید! کی آیی به دست؟
آسمان، یک لحظه، حالی دلبخواهم داده بود! 🌷
موضوعات مرتبط: زنده یاد استاد فریدون مُشیری (شاعر معاصر) 🇮🇷
کتابِ دستانت
شاهزادۀ کتاب ها است
با شعرهایِ آغشته به زر
متن هایِ مُرصّع به یاقوت
و جویبارانی از شراب
مجالسِ شعرخوانی
و خنیاگری و طرب
دستانت بستری از پَر است
که وقتِ خستگی
رویِ آن چُرت می زنم
دستانت،
در فرم و در معنا شعرند
اگر دستانت نبود نه شعری بود
نه نثری و نه چیزی به نام "ادبیات" 🌷
پ.ن:
چون قهوه به دست گیرد آن حبِّ نبات
از عکسِ رُخش قهوه شود آبِ حیات
عکسِ رُخِ او به قهوه دیدم گفتم
خورشید بُرون آمده است از ظلمات (شاطرعباس صبوحی) 🖤
دوستم داشته باش، دستت را به من بده، که در امتدادِ دستانت، بندری ست برایِ آرامش 💙
| آهنگساز: استاد فریدون شهبازیان |
| با صدای: بی کلام؛ تاریخ ضبط: ۱۳۸۳ |
| 🎼 دانلود آهنگ زیبای گل گلدون من با کیفیت عالی 🎼 |
موضوعات مرتبط: نِزار قباني (شاعر سوریه) 🇸🇾 ، 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، شاطر عباس صبوحی قمی (شاعر روزگار قاجار) 🇮🇷 ، زنده یاد استاد فریدون شهبازیان (آهنگساز) 🇮🇷
بس که بی پروایِ من سرگرمِ عاشِق کُشتن است*
جوهرِ شمشیرِ او پُرخون چو رگ در گردن است
با نظرتنگان نشستن، عمر ضایع کردن است
می شود کوتاه عمرِ رشته تا با سوزن است
صحبتِ ناقابلان، در خاک وُ خونت می کشد
اسبِ کاهل مرد را در روزِ میدان دشمن است
چشم پوشیدن زِ عالم، سدِ يأجوجِ بلاست
خانۀ پُرمال را، قفلی حصارِ آهن است
مرد را ترکِ وطن سازد به عالَم نامدار
زر زِ نامِ شه نگیرد، سکه تا در معدن است
نیست منعم را خلاصی از جفایِ آسمان
دانۀ فربه اسیرِ سیلیِ پرویزن است
تا شدم روشن روان، عالم به چشمم تیره شد
از چراغان، بهره دودی از برایِ روزن است
شمع هر جا هست، باشد روزی اش با خویشتن
هر که دارد پهلویِ چربی، چراغش روشن است
چهره چون می پوشد از من، شوقم افزون می شود*
آتشِ دِل را نقاب افکندنِ او، دامن است
نیست امشَب دفترِ عیشم دگر شیرازه گیر
دستِ گستاخِ که جِلد آن بیاضِ گردن است؟
بکر فکرم هرزه گرد افتاده همچون شاهدان
بس که از سیرابیِ الفاظِ خود، تر دامن است
با اُجاقِ شاهِ مردان هر که خصمی می کند
خانه اش را روشنی از خانه روشن کردن است
اشرف از مینایِ صاحب رخنه کی خیزد صدا؟
دِل شکستن، سرمۀ آوازِ افغانِ من است 🌷
موضوعات مرتبط: محمد سعید اشرف مازندرانی (شاعر پارسی گوی هند) 🇮🇳
چون خوابِ ناز بود که باز از سرم گذشت
نامهربانِ من که به ناز از بَرَم گذشت
چون ابرِ نوبهار بگریم در این چمن
از حسرتِ گلی که زِ چشمِ ترم گذشت
منظورِ من که منظره افروزِ عالمی است
چون برق، خنده ای زد وُ از مَنظرم گذشت
آخر به عزمِ پرسشِ پروانه، شمعِ بزم
آمد ولی چو باد به خاکسترم گذشت
دریایِ لطف بودی وُ من مانده با سراب
دِل آنگهت شناخت که آب از سرم گذشت
منّت کشِ خیالِ توام کز سَرِ کَرَم
همخوابۀ شبم شد وُ بر بسترم گذشت
جان پرور است لطفِ تو ای اشکِ ژاله، لیک
دیر آمدی وُ کارِ گُلِ پرپرم گذشت
خونابِ درد گشت وُ زِ چَشمم فرو چکید
هر آرزو که از دلِ خوش باورم گذشت
صد چشمه اشکِ غَم شد وُ صد باغِ لاله داغ
هر دم که خاطراتِ تو از خاطرم گذشت
خوش سایه روشنی است تماشایِ یار را
این دودِ آه وُ شعله که بر دفترم گذشت 🌷
موضوعات مرتبط: زنده یاد امیر هوشنگ ابتهاج (شاعر معاصر) 🇮🇷
دِل به تنها بودن از یارانِ هرجایی خوش است
در جهان چون یارِ یکدل نیست، تنهایی خوش است*
زاهدِ نادان کجا وُ عشقِ مَه رویان کجا؟
هر که کاری می کند از رویِ دانایی خوش است
ناصحا! تا چند گویی عاشِق وُ رسوا شدی؟
پند، کمتر دِه که عاشِق را به رسوایی خوش است
رفت یار وُ ماند¹ ما را در فراقِ رویِ خویش*
در چنین روز ای اجل! گر روی بنمایی خوش است
با قضا کس برنمی آید، مَنال ای دِل! به غَم
چون در اُفتادی، در این حالت شکیبایی خوش است
هر کسی در بندِ نامِ نیک وُ ناموسند، لیک
مانیِ دِل خسته چون مجنونِ شیدایی خوش است 🌷
پ.ن:
۱- ماند: در اینجا یعنی «گذاشت».
موضوعات مرتبط: جناب مانی شیرازی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷
تو آخرین عابر، از این زمستونی
نامِ گُلِ یخ رو، تویی که میدونی
تویی که میتونی، تو فصلِ سردِ من
طلوع کنی با عِشق، به مرزِ دردِ من
گُلِ یخم امّا، گریزون از سرما
بزار تویِ دستات، آب بشم از گرما
ببر منو با خود، به فصلِ آفتابی
آشتی بده من رو، با عِشق وُ بی تابی
ببر منو با خود، ای بهترین آخر
موندنِ من مرگه، ای آخرین یاور
گُلِ یخم امّا، گریزون از سرما
بزار تویِ دستات، آب بشم از گرما 🌷
پ.ن:
می دانی؟ هیچ چیز به اندازۀ پیامهایِ تو من را خوشحال نمی کند. (غسان کنفانی) ❤️
| آهنگساز: فریبرز لاچینی؛ تنظیم: عبدی یمینی |
| با صدای: منصور جعفری؛ تاریخ انتشار: ۱۳۷۷ |
| 🎼 دانلود آهنگ زیبای عطر گل یخ با کیفیت عالی 🎼 |
موضوعات مرتبط: 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، استاد فریبرز لاچینی (آهنگساز) 🇮🇷 ، استاد سیّد رضا اشعاری (شاعر معاصر) 🇮🇷 ، زنده یاد عبدالرضا یمینی (آهنگساز) 🇮🇷
ای دوست عتاب را رها کن
تدبیرِ دوایِ دردِ ما کن
ای دوست جُدا مَشو تو از ما
ما را زِ بلا وُ غَم جُدا کن
اندیشه چو دزد در دِل اُفتاد
مستم کن وُ دزد را فنا کن
شادی زِ میانِ غَم، برانگیز*
در عالمِ بی وفا، وفا کن 🌷
موضوعات مرتبط: جلال الدین محمّد مولوی (شاعر روزگار ایلخانی) 🇮🇷
از وضعِ زِ خود رفتگیِ یار خرابم
از حیرتِ آن آینه رُخسار خرابم
آن بی خبر از خود چه خبر باشدَش از من؟
از نشئۀ آن ساغرِ سرشار خرابم
از مُلک وجودم اثری عشقِ تو نگذاشت
چون کشورِ سلطانِ ستمکار خرابم
با جلوۀ حُسنِ تو ندارم خبر از خویش
چون بلبلِ شوریده به گلزار خرابم
زُلفِ تو کند کافر وُ لعلِ تو مسلمان
از کشمکشِ سُبحه وُ زُنّار خرابم
دیروز حزین از مِیِ وصلش دِل وُ جان سوخت
امروز زِ محرومیِ دیدار خرابم 🌷
پ.ن:
شَب گردشِ چَشمت قدحی داد به خوابم
امروز چو اشک آینۀ عالمِ آبم
گفتی چه کسی؟، در چه خیالی؟، به کجایی؟
بیتابِ توام، محوِ توام، خانه خرابم (بیدل دهلوی) 🖤
سرم که بر شانه اَت نیست؛ انگار پرنده ای هستم، که لانه اَش افتاده باشد. 🖤
موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷
بشناس مرا، حکایتی غمگینم
افسانۀ تیرۀ شبی سنگینم
تلخم، کدرم، شکسته ام، مسمومم
ای دوست! شناختی مرا؟ من اینم
من اینم وُ غرقِ خستگی آمده ام
ویرانم وُ از شکستگی آمده ام
از شهرِ یگانگی؟ فراموشش کن!
از شهرِ هزار دستگی آمده ام
آنجا با هر که زیستم کُشت مرا
هر هم خونی به خونی آغشت مرا
صدها دستی که دوست می خواندمشان
صدها خنجر شکست در پشت مرا
دستی که به دستِ من بپیوندد، نیست
صبحی که به رویِ ظلمتم خندد، نیست
زنجیر، فراوانِ فراوان، امّا
چیزی که مرا به زندگی بندد، نیست 🌷
پ.ن:
تو آن زمان به سرم سایه خواهی افکندن
که پیشِ پایِ تو ترکیبِ من پراکنده ست (هوشنگ ابتهاج) 🖤
| آهنگساز: صادق نوجوکی |
| با صدای: صادق نوجوکی؛ تاریخ انتشار: ۱۳۶۲ |
| 🎼 دانلود آهنگ شهر هزار دستگی با کیفیت عالی 🎼 |
موضوعات مرتبط: 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، زنده یاد استاد حسین منزوی (شاعر معاصر) 🇮🇷 ، استاد صادق نوجوکی (آهنگساز، خواننده) 🇮🇷
سوختم در آتشِ سودایِ خویش
ساختم با سوزِ جانْ فرسایِ خویش
بال وُ پَر درباختم پروانه وار
در هوایِ یارِ بی پروایِ خویش
من به راهِ عِشق، رسوایِ دِلم
دِل نه رسوایِ تو شد رسوایِ خویش
بس که از حد شد هجومِ گریه ام
گوش بگرفتم زِ های هایِ خویش
در فراقِ او تراوش هایِ داغ
دارَدَم شرمنده از اعضایِ خویش
بس که دست وُ پا زدم در راهِ دوست
گاه بوسم دستِ خود، گَه پایِ خویش
طالب آسایش نمی بینم به خواب
در زمانِ چشمِ طوفان زایِ خویش 🕯
موضوعات مرتبط: محمّد طالب آملی (شاعر پارسی گوی هند) 🇮🇳
تو نیستی که نهم سَر به رویِ دامانت
تو خَم شوی و زَنَم بوسه بر گریبانت
لبم زِ حسرت بارش گرفته ابری شد
تو نیستی که بگیرد به بوسه بارانت
تو نیستی و چنان از غَمت پریشانم
که می بَرَم گرو از گیسویِ پریشانت
همیشه در همه آیینه ها، غبارینم
مگر در آیینه هایِ زلالِ چشمانت
بهشت نیز، مرا بی تو عینِ زندان است
کجاست سیبِ رهانندۀ زِ نخدانت؟
مگر به وصلِ تو از من بلا بگردانی
که هم تو با خبری از بلایِ هجرانت
مرا به آنچه که پیداست، التفاتی نیست
میانِ کینۀ پیدا وُ مهرِ پنهانت
شمیمِ پیرهنی با نسیمِ صبح فرست
که چشم در رَهَم ای گُل، به بویِ درمانت 🌷
پ.ن:
دولتِ وصل نگوییم که ما را هوس است
این سعادت که غمش هم نفسِ ماست بس است (امیر حسینی) 🖤
از برای هر کسی روزی که منزل ساختند
جایِ دِل در سینه وُ جایِ تو در دِل ساختند
ـــــ
آنکه در مکتبِ غَم، درسِ محبّت دادم
بُرد هر چیز که جُز عشقِ تو بود از یادم (نیاز اصفهانی) 🖤
اقرار می کنم که صبر پایاترین همدم است، امّا در تنگنایِ عِشق بی وفاترین همراه است. (سعدی شیرازی) 🖤
موضوعات مرتبط: زنده یاد استاد حسین منزوی (شاعر معاصر) 🇮🇷
یک چشم را به روزِ وداعِ تو تَر کنم
چشمی دگر ذخیرهٔ روزِ دگر کنم
آمیزشِ خیالِ تو در بی خودی خوش است
آن فرصتم مباد که خود را خبر کنم!
دیوانه ام، زِ گریه نیایم به زَجر باز
هر چند منع بیش کنی، بیشتر کنم
مرغِ نسیم را پَروبال ست بس ضعیف
رفتم که نامهٔ گِله را مختصر کنم
مختارم اَر کنند به صف هایِ کائنات
جا در میانِ ماتمی و نوحه گر کنم
کوثر شدم، اثر ننمودم به هیچ دِل
نِشتَر شوم، مگر که به دِل ها اثر کنم
من زِ آتشِ ترانه جگر می کنم کباب
بی درد نیستم که کباب از جگر کنم
چون پنبه ای که جذب کند آتش از بلور
گردد بلند دود، به هرجا نظر کنم
کو یاوری؟ که بُگسَلَم این بند را زِ پای
وین شیشه خانه را همه زیر وُ زَبَر کنم
فرهاد را به تیشه سَبَق می دهم، کجاست
کوهِ غمی که دست به او در کمر کنم؟
لَختی عنان بِدار! که در پایِ تَوسَنَت
کوتاه گریه ای چو نمازِ سفر کنم
طالب! تمام حافظه گشتم به حکمِ شوق
شاید که آن شکفته غزل را زِ بَر کنم 🌷
موضوعات مرتبط: محمّد طالب آملی (شاعر پارسی گوی هند) 🇮🇳
خرد، دارالشّفا وُ جهل محنت خانه می سازد
خرابِ مستی ام کاین هر دو را ویرانه می سازد
چنان شایستۀ عِشقم که بعد از سوختن گردون
زِ خاکم بلبل، از خاکسترم پروانه می سازد
دو روزی پارسا گشتم، وجودم بی حلاوت شد
مرا جامِ شراب وُ گریۀ مستانه می سازد
چو تنها گردم از غم هایِ او صد همنشین دارم
میانِ بی غمان تنهائی ام دیوانه می سازد
مگو صوفی چه دارد بر سرِ بازارِ شیّادی
زِ چوبِ آبنوس آنجا عصا وُ شانه می سازد
چو در بیت الحرام آیی، مزن تو طعنه بر عرفی
که او در کعبه اسبابِ رهِ بتخانه می سازد 🌷
موضوعات مرتبط: محمّد عرفی شیرازی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷
گشت معلوم کنون قیمتِ ایّامِ وصال
که وصالت متصوّر نشود جُز به خیال
گر میسّر نشود با توام امکانِ وصول
نیست ممکن که فراموش کنم عهدِ وصال
هر سحر چاک زنم دامنِ جان را چون صبح
تا گریبانِ تو شد مطلعِ خورشیدِ جمال
هست چون خالِ سیاهِ تو مرا روزِ سپید
گشت چون زُلفِ تو آشفته مرا صورتِ حال
شکّرت شورِ جهانی وُ جهانی مشتاق
عالمی تشنه وُ عالم همه پُر آبِ زلال
تا نگوئی که حرام است مرا بی تو نظر
که حرام است نظر بی تو وُ مِی با تو حلال
تنم از شوقِ جمالت شده از مویه چو موی
دِلم از دردِ فراقت شده از ناله چو نال
قامتم نون وُ دِل از غَم شده چون حلقۀ میم
لیک بر حالِ دلم جیمِ سرِ زُلفِ تو دال
نه به حالم نظری می کنی ای نرگس چشم
نه زِ حالم خبری می دهی ای مشکین خال
مهرِ من بر مهِ رویت نپذیرد نقصان
مهر را گرچه میسّر نشود دفعِ زوال
عیشِ من بی لبِ شیرینِ تو تلخست ولیک
تو ملولی وُ مرا هست زِ غیرِ تو ملال
ظاهر آنست که از خود برود بلبلِ مست
چو نسیمِ چمن آرد نفسِ بادِ شمال
خوش بُود نالۀ عشّاق به هنگامِ صبوح
خواجو ار عاشِقی، از پردۀ عشّاق بنال 🌷
پ.ن:
غریقِ عِشق چه اندیشه از خطر دارد؟
زِ سَر گذشته چه پروایِ دردسر دارد؟ (صائب تبریزی) 🖤
موضوعات مرتبط: جناب خواجوی کرمانی (شاعر روزگار ایلخانی) 🇮🇷
( محمد علی بهمنی ) 🖤•از رنج هایِ دنیا پناه بر علیّ مرتضی علیه السلام•🖤
( مسعود هوشمند ) 🖤•برای تو آپامه•🖤
( زکی همدانی ) 🖤•خداحافظی اش سرد بود، و گویی برای او چیزی نبودم•🖤
( اوحدی مراغه ای ) 🖤•با وجودِ فاصله هاى دور، تا مرگ دوستت خواهم داشت آپامه•🖤
( استاد شهریار ) 🖤•هر چیز زیبا می شود اگر تو به همراهِ من باشی حتی اندوهم•🖤
( ولی دشت بیاضی ) 🖤•خداحافظی اش سرد بود، و گویی برایِ او چیزی نبودم•🖤
( واله اصفهانی ) 🕯 ♡بعد از تو؛ ذوقی در زندگی ام نیست آپامه♡ 🕯
( ذوقی اصفهانی ) 🖤•تمامِ شَب که دور از آغوشِ توام چه خواهم کرد؟•🖤
( کلیم کاشانی ) 🖤•من تا وقتِ مرگ عاشقت خواهم ماند آپامه•🖤
( ناصح اصفهانی ) 🖤•هر چه در آغوشِ تو اتفاق بیفتد را دوست دارم آپامه، حتی مرگ•🖤
( شانی تکلو ) 🖤•بین من و تو وداعی نیست، تو همواره همراهِ من خواهی بود•🖤
( سعدی شیرازی ) 🖤•ستاره ای که هر شب تو را تماشا میکند کاش چشمِ من بود آپامه•🖤
( بیدل دهلوی ) 🖤•این صورتِ تو بود که خوابیده بود بر سینه ام یا ماه باغهای پُر از میوه؟•🖤
( طالب آملی ) 🖤•پیراهنی از تارِ وفا دوخته بودم؛ چون تابِ جفایِ تو نیاوردْ کفن شد•🖤
📚 از کتاب رام كردن زن سركش، علاءالدين پازارگادی، ص ۴٥٩ نوشته ی ويليام شكسپير
( عبدالرحمن جامی ) 🖤•در دوست داشتنِ تو، خودم را بسیار رنجاندم•🖤
( عبدالرحمن جامی ) 🖤•بگذار در آغوشِ تو آرام بگیرم آپامه•🖤
( طالب آملی ) 🖤•در آغاز همۀ قصّه ها، قصّۀ من با تو آغاز شد•🖤
( کلیم کاشانی ) 🖤•دوستت دارم؛ تو ندایِ عِشق در قلبِ غمینِ منی آپامه•🖤
( سعدی شیرازی ) 🖤•تو، در ژرف ترين نقطه از وجودم، هستی•🖤
📚 کابوس، از دفتر شعر تشنه طوفان نوشته ی فریدون مشیری
( بیدل دهلوی ) 🖤•دِل به یادِ پرتوِ حُسنت سراپا آتش است•🖤
( نسبتی مشهدی ) 🖤•با لطافت سخن و شدتِ احساس دوستت دارم آپامه•🖤
( عاشق اصفهانی ) 🖤•معشوقِ من، بیا در چشمانِ شب زندگی کنیم•🖤
( عاشق اصفهانی ) 🖤•این عشق قبل از مُردنِ من پایان نمی یابد•🖤
( وحشی بافقی ) 🖤•تو غمِ منی یا معشوقه ام؟•🖤
( صائب تبریزی ) 🖤•شبِ سردیست؟ یا دلتنگیِ تو دلم را لمس کرده که می لَزرد!•🖤
( رضا اشعاری ) 🖤•برای تو آپامه•🖤
( معینی کرمانشاهی ) 🖤•امّا دل به تقدیر بسپار که رسمِ جهان این است!•🖤
( حسین منزوی ) 🖤•دوست دارم در آغوشِ گرمت ذوب شوم، آپامه•🖤
صفحه اصلی 💯










































































































































































































































































































