🦋 همیشه شعر به راه و قافیه خوب است 🦋

💫 ♡چه باشد شعر؟! آهِ سینه سوزی کز جگر خیزد! جلال‌الدّین‌ میر‌آفتابی♡ 💫

🦋 همیشه شعر به راه و قافیه خوب است 🦋 | مهر ۱۴۰۴

✍️ شعر همیشه خوب
🦋 همیشه شعر به راه و قافیه خوب است 🦋 💫 ♡چه باشد شعر؟! آهِ سینه سوزی کز جگر خیزد! جلال‌الدّین‌ میر‌آفتابی♡ 💫

( طالب آملی )‏ 🖤•در آغاز همۀ قصّه ها، قصّۀ من با تو آغاز شد•🖤

عِشق دیدم، عقل را در دست‌ وُ پا انداختم
وَز غمِ خود عالَمی را در بلا انداختم

در چمن بی رویِ او هرگه گُلی چیدم به‌ سهو
بر مشام آوردم‌ وُ پیشِ صبا انداختم

رُخ مگر در تیغ بینم بعد ازین، کز دودِ دِل
هر کجا آیینه بود از صفا انداختم

خاک‌ بیزی‌هایِ فقرم آنچنان در دِل نشست
کز کفِ خود نسخه‌ هایِ کیمیا انداختم

افسرِ غَم هر که را عشقِ بُتان بر سَر نهاد
من کلاهِ شادمانی بر هوا انداختم

خاکِ كويش بر دلم با توتیا کردند عرض
خاکِ كويش پُر گرفتم، توتیا انداختم

بسکه خون‌ آلوده‌ ام، هرجا فکندم طرحِ خواب
رنگ بر بِستر به‌ آیینِ حنا انداختم

طاقتِ نازِ طبیبانم نبود، از رویِ طَرح
درد را پیچیدم‌ وُ پیشِ دوا انداختم

دید سویم دیدنی، زآن‌ سان که با بیگانگی
سَر به پایِ آن نگاهِ آشنا انداختم
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد طالب آملی (شاعر پارسی گوی هند) 🇮🇳

تاريخ : دوشنبه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( کلیم کاشانی ) 🖤•دوستت دارم؛ تو ندایِ عِشق در قلبِ غمینِ منی آپامه•🖤

قربانِ آن بناگوش، وان برقِ گوشواره*
با هم چه خوش نمایند، آن صبح وُ این ستاره

مائیم وُ کهنه دلقی، دلگیر از دو عالم
سَر چون جَرَس کشیده، در جَیبِ پاره‌ پاره

چون کار رفت از دست، گیرد سپهر دستت
دریا غریقِ مُرده، افکنده بر کناره

روز از بَرَم چو رفتی، شَب آمدی بخوابم*
این‌ است اگر کسی را، عمری بوَد دوباره

روشندلان ندارند، دلبستگی به فرزند
بر شعله سهل باشد، مهجوریِ شراره

آن نشئه‌ ای که بخشد، بگذشتن از دو عالم
در کیشِ مِی‌ کِشان چیست، یک مستیِ گذاره

با چرخْ سرفرازی نتوان زِ پیش بُردن
جایی که سقف پست است، نتوان شدن سواره

همچون کلیم دیگر یک نامشخّصی کو؟
آگاه وُ مستِ غفلت، پُر شغل وُ هیچ‌ کاره
🌷

پ.ن:

عِشق یعنی این که به تو اکتفا کنم،

امّا هیچ‌ گاه از تو سیر نشوم. (نزار قبانی) 🖤


تو شبیه به شَبی هستی که ستمگران می میرند و انقلاب پیروز می شود. 🖤


موضوعات مرتبط: ابوطالب کلیم کاشانی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷

تاريخ : دوشنبه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( سعدی شیرازی ) 🖤•تو، در ژرف ترين نقطه از وجودم، هستی•🖤

خفته خبر ندارد سر بر کنارِ جانان
کاین شب دراز باشد بر چشمِ پاسبانان

بر عقلِ من بخندی گر در غمش بگریم
کاین کارهایِ مشکل اُفتد به کاردانان

دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد
می‌ باید این نصیحت کردن به دلستانان

دامن زِ پای برگیر ای خوبرویِ خوشرو
تا دامنت نگیرد دستِ خدای‌ خوانان

من ترکِ مهرِ اینان در خود نمی‌ شناسم
بگذار تا بیاید بر من جفایِ آنان

روشن‌ روانِ عاشِق از تیره‌ شب ننالد
داند که روز گردد روزی شبِ شبانان

باور مکن که من دست از دامنت بدارم*
شمشیر نَگسلاند پیوندِ مهربانان

چشم از تو برنگیرم ور می‌ کُشد رقیبم
مشتاقِ گُل بسازد با خویِ باغبانان

من اختیارِ خود را تسلیمِ عِشق کردم
همچون زمامِ اُشتر بر دستِ ساربانان

شکّر فروشِ مصری حالِ مگس چه داند
این دستِ شوق بر سَر، وان آستین‌ فشانان

شاید که آستینت بر سَر زنند سعدی
تا چون مگس نگردی گِردِ شکّر دهانان
🌷


موضوعات مرتبط: سعدی همیشه خوب (شاعر روزگار ایلخانی) 🇮🇷

تاريخ : دوشنبه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 کابوس، از دفتر شعر تشنه طوفان نوشته ی فریدون مشیری

خدایا، وحشتِ تنهایی ام کُشت، کسی با قصّۀ من آشنا نیست
در این عالم ندارم همزبانی، به صد اندوه می نالم ــ روا نیست

شبم طی شد، کسی بر در نکوبید، به بالینم چراغی کس نیفروخت
نیامد ماهتابم بر لبِ بام، دلم از این همه بیگانگی سوخت

به رویِ من نمی خندد امیدم، شرابِ زندگی در ساغرم نیست
نه شعرم می دهد تسکین به حالم، که غیر از اشکِ غَم در دفترم نیست

بیا ای مرگ، جانم بر لب آمد، بیا در کلبه ام شوری بر انگیز
بیا، شمعی به بالینم بیاویز، بیا، شعری به تابوتم بیاویز!

دلم در سینه کوبد سر به دیوار، که: «این مرگ است وُ بر در میزند مُشت»
بیا ای همزبانِ جاودانی، که امشَب وحشتِ تنهایی ام کُشت!
🕯

پ.ن:

و هر شب به این فکر می کنم که آیا من برایِ تو کافی نبودم ...؟‌‌‌

🎵
آهنگساز: استاد فریدون شهبازیان
با صدای: بی کلام؛ تاریخ انتشار: ۱۳۶۵
🎼 دانلود قطعه ششم میعاد ۲ با کیفیت عالی 🎼

موضوعات مرتبط: 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، زنده یاد استاد فریدون مُشیری (شاعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد استاد فریدون شهبازیان (آهنگساز) 🇮🇷

تاريخ : دوشنبه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( بیدل دهلوی ) 🖤•دِل به یادِ پرتوِ حُسنت سراپا آتش است•🖤

دِل به یادِ پرتوِ حُسنت سراپا آتش است*
از حضورِ آفتاب، آیینهٔ ما آتش است

پیکرِ ما همچو شمع از گریهٔ شادی‌ گداخت
اشک‌ هرجا بنگری آب‌ است‌، اینجا آتش است

تا نفس‌ باقی‌ست عمر از پیچ‌ وُ تاب آسوده نیست
می‌ تپد بر خویشتن تا خار وُ خس‌ با آتش است

گرمیِ هنگامهٔ آفاق موقوفِ تب است
روز اگر خورشید باشد، شمع شبها آتش است

عِشق می‌ آید بُرون گر واشکافی سینه‌ ام*
چون طلسمِ سنگ، نامِ این معما آتش است

بی‌ ادب‌ از سوزِ اشک‌ِ عاجزان‌ نتوان گذشت
آبله در پا اگر بشکست، صحرا آتش است

شمعِ تصویریم‌، از سوز وُ گدازِ ما مپرس
پرتوی از رنگ تا باقی‌ست‌، با ما آتش است

غرقِ وحدت باش اگر آسوده خواهی زیستن
ماهیان را هرچه باشد، غیرِ دریا آتش است

جُز به‌ گمنامی سراغِ امن نتوان یافتن
ورنه از پروازِ ما تا بالِ عَنقا آتش است

نیست بیدل بی‌ قراریهایِ آهم بی‌ سبب*
کز دل‌ِ گرمم نفس را در تهِ پا آتش است
🕯


موضوعات مرتبط: میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷

تاريخ : یکشنبه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( نسبتی مشهدی ) 🖤•با لطافت سخن و شدتِ احساس دوستت دارم آپامه•🖤

بیا به پرسشِ من پیش از آنکه زار بمیرم
روا مدار که از دردِ انتظار بمیرم

تو جور کن که کند زنده شوقِ وصلِ تو بازم
اگر زِ جورِ تو روزی هزار بار بمیرم

اجل برایِ خدا آن قدر مکش از فراقم
که یار آید وُ از شوقِ وصلِ یار بمیرم

چه بی کسم که نیایم دگر به یادِ کسی [من]
اگر به گوشۀ محنت درین دیار بمیرم
🌷


پ.ن:

وقتی تو را دوست می‌ دارم
ماه از من طلوع می‌ کند

و تابستانی زاده می‌ شود
گنجشکانِ مهاجر باز می‌ آیند

و چشمه‌ ها سرشار می‌ شوند
وقتی به قهوه‌ خانه می‌ روم

دوستانم گمان می‌ کنند
که بوستانم... (نزار قبانی)
🖤


دستتو بذار تو دستِ من امروز

و بهم بگو دوری برایِ ما دو تا خلق نشده ♥️

🎵
آهنگساز: استاد فریدون شهبازیان
با صدای: بی کلام؛ تاریخ انتشار: ۱۳۶۵
🎼 دانلود قطعه سوم میعاد ۲ با کیفیت عالی 🎼

موضوعات مرتبط: نِزار قباني (شاعر سوریه) 🇸🇾 ، 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، زنده یاد استاد فریدون شهبازیان (آهنگساز) 🇮🇷 ، جناب نسبتی مشهدی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷

تاريخ : یکشنبه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( عاشق اصفهانی ) 🖤•معشوقِ من، بیا در چشمانِ شب زندگی کنیم•🖤

تا نَکهَت آن زُلفِ دوتا را نشناسی
حقِ نفسِ بادِ صبا را نشناسی

مستی وُ پیِ کُشتنِ اربابِ وفایی
ترسم که منِ بی‌ سر وُ پا را نشناسی

نالم به خدا، شَب همه شَب در غمِ هجران*
امّا چه کنم چون تو خدا را نشناسی؟

معشوق، طبیب‌ است وُ به درمانِ تو کوشد
آن‌ روز که از درد، دوا را نشناسی

ای آنکه در این غمکده با جغد رفیقی
ترسم شرفِ بالِ هما را نشناسی

عاشق، زِ رفیقان، طمعِ مهر چه داری؟
حیف از تو که این قومِ دغا را نشناسی
🌷


موضوعات مرتبط: آقا محمّد عاشق اصفهانی (شاعر روزگار زندیه) 🇮🇷

تاريخ : یکشنبه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( عاشق اصفهانی ) 🖤•این عشق قبل از مُردنِ من پایان نمی‌ یابد•🖤

دردم نه همین است که بستند پَرَم را
ترسم نرسانند به گلشن خبرم را

از حسرتِ مرغی که جُدا مانده زِ گلشن
آگه نشدم، تا نشکستند پَرَم را

گَردیست زِ من باقی وُ ترسم که تو از ناز
تا باز کنی چَشم، نیابی اثرم را

بودند به هم روز وُ شَب آیا که جُدا کرد
از روشنیِ روز، شبِ بی سحرم را؟

چون لاله، من آن روز که سَر برزدم از خاک*
پیوست به داغِ تو محبّت جگرم را

عاشق منم آن نخل که از سردیِ ایّام
یکباره برافشاند قضا برگ وُ بَرَم را
🌷


موضوعات مرتبط: آقا محمّد عاشق اصفهانی (شاعر روزگار زندیه) 🇮🇷

تاريخ : یکشنبه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( وحشی بافقی ) 🖤•تو غمِ منی یا معشوقه‌ ام؟•🖤

به جور، ترکِ محبّت خلافِ عادتِ ماست
وفا مصاحبِ دیرینهٔ محبّتِ ماست

تو وُ خلافِ مروّت خدا نگه دارد
به ما جفایِ تو از بختِ بی مروّتِ ماست

بسا گدا به شهان نَردِ عِشق باخته‌ اند
به ما مخند که این رسمِ بد نه بدعتِ ماست

به دیگری نگذاریم، مُرده‌ ایم مگر
نشانِ تیرِ تغافل شدن که خدمتِ ماست

تویی که عزّتِ ما می‌ بری به کم محلی
و گرنه خواریِ عِشقت هلاکِ صحبتِ ماست

به دعوی آمده بودیم چاشنی کردیم
کمانِ تو، نه به بازویِ صبر وُ طاقتِ ماست

هزار بنده چو وحشی خرید وُ کرد آزاد
کند مضایقه از یک نگه که قیمتِ ماست
🌷


موضوعات مرتبط: کمال الدّین وحشی بافقی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷

تاريخ : یکشنبه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( صائب تبریزی ) 🖤•شبِ سردیست؟ یا دلتنگیِ تو دلم را لمس کرده که می لَزرد!•🖤

به زیرِ چرخْ دلِ شادمان نمی‌ باشد
گلِ شکفته درین بوستان نمی‌ باشد

خروشِ سیلِ حوادثْ بلند می‌ گوید
که خوابِ امن درین خاکدان نمی‌ باشد

به هر که می‌ نگرم، همچو غنچه دلتنگ است
مگر نسیم در این گلستان نمی‌ باشد؟!

به طاقتِ دلِ آزرده اعتماد مکن
که تیرِ آه به حکمِ کمان نمی‌ باشد

به یک قرار بوَد آب، چون گهر گردد
بهارِ زنده دلان را خزان نمی‌ باشد

کناره کردن از اُفتادگان مروّت نیست
کسی به سایۀ خود سرگران نمی‌ باشد

مکن کناره زِ عاشِق، که زود چیده شود
گلی که در نظرِ باغبان نمی‌ باشد

هزار بلبل اگر در چمن شود پیدا
یکی چو صائبِ آتش‌ زبان نمی‌ باشد
🌷


موضوعات مرتبط: میرزا محمد علی صائب تبریزی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷

تاريخ : جمعه بیست و پنجم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( رضا اشعاری )  🖤•برای تو آپامه•🖤

تو رو داشتن مثلِ خوابه، قدرِ عمرِ یه حبابه
برای چشمایِ عاشِق، عشقِ تو مثلِ سرابه

تو مثلِ لمسِ خیالی، تو یه شعرِ بی زوالی
تویِ قصّۀ تو خوابم، تو که قصّه ای محالی

هرکه هستی هرچه هستی، واسه من عزیزترینی
با تو بودن آرزومه، تو امّیدِ آخرینی

ای صدایِ صادقانه، ای هوایِ عاشِقانه
فصلِ با تو بودنِ من، فصلی از گُل وُ ترانه

همدمِ همیشگیِ موندن وُ رفتنِ من باش
چشمۀ پاک وُ زلالِ عطشِ گفتنِ من باش

نفسِ پنجره بی تو، نفسِ بادِ خزونه
کاش می شد بویِ تنِ تو، پُر می شد تو رگِ خونه

من یه دنیا بی قراری، یه افق چشم انتظاری
رو تنم زخمِ زمستون، امّا تو خودِ بهاری

هرکه هستی هرچه هستی، واسه من عزیزترینی
با تو بودن آرزومه، تو امّیدِ آخرینی 🌷

🎵
آهنگساز: علی تفرشی؛ با همکاری: بهنام صبوحی
با صدای: علی تفرشی؛ تاریخ انتشار: ۱۳۷۹
🎼 دانلود آهنگ زیبای آخرین امید با کیفیت عالی 🎼

موضوعات مرتبط: 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، استاد سیّد رضا اشعاری (شاعر معاصر) 🇮🇷 ، علی تفرشی (آهنگساز، خواننده) 🇮🇷

تاريخ : جمعه بیست و پنجم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( معینی کرمانشاهی ) 🖤•امّا دل به تقدیر بسپار که رسمِ جهان این است!•🖤

هر لحظه که تسلیمم در کارگهِ تقدیر
آرام ترم زِ آهو، بی‌ باک‌ ترم از شیر

وان لحظه که می‌ کوشم در کار کنم تدبیر
رنج است پیِ رنجم، زنجیر پیِ زنجیر
🌷


کتاب خورشید شب، انتشارات سنائی، ص ۴۹۰


موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، مرحوم رحیم معینی کرمانشاهی (شاعر معاصر) 🇮🇷

تاريخ : جمعه بیست و پنجم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حسین منزوی ) 🖤•دوست دارم در آغوشِ گرمت ذوب شوم، آپامه•🖤

زِ باغِ پیرهنت، چون دریچه ها، وا شد
بهشتِ گمشده، پشتِ دریچه، پیدا شد

رها زِ سلطۀ پاییز در بهارِ اتاق
گلی به نامِ تو، در بازوانِ من، وا شد

به دیدنِ تو، همه، ذره هایِ من شد چَشم
و چشم ها، همه سرتا پا، تماشا شد

تمام منظره پوشیده از تو شد، یعنی
جهان به یُمنِ حضورت دوباره زیبا شد

زمانه ریخت به جامم، هرآنچه تلخانه
به نامِ تو که در آمیختم، گوارا شد

فرشته ها، تو وُ من را به هم نشان دادند
میانِ زهره وُ ماه، از تو گفت و گوها شد

دوباره طوطیکِ شوکرانیِ شعرم
به خنده خندۀ شیرینِ تو، شکرخا شد

شتابِ خواستنت، این چنین که می بالد
به دوریِ تو مگر می توان شکیبا شد؟

امیدوار نبودم دوباره از دلِ تو
که مهربان بشود با دلِ من، امّا شد

تنت هنوز به اندازه یی لطافت داشت
که گُل در آیینه از دیدنش شکوفا شد

قرار نامۀ وصلِ من وُ تو بود آن که
به رویِ شانۀ تو با لبِ من امضا شد
🌷


پ.ن:

عِشقت به من آموخت
که چگونه در سکوت دوستت بدارم

چگونه بی‌ آنکه تو را ببینم
خیالت را در آغوش بگیرم

و چگونه جزئیاتِ کوچکِ تو را
در دلِ خود زندگی کنم

چنانکه گویی تمامِ جهان‌ اند. (فاروق جويدة) 🖤


و هنگامی که می‌ خواهم در یک مکانِ آرام باشم، آن را در آغوشِ تو پیدا می کنم آپامه. 🖤


موضوعات مرتبط: زنده یاد استاد حسین منزوی (شاعر معاصر) 🇮🇷

تاريخ : جمعه بیست و پنجم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( محمّد علی بهمنی ) 🧡•پاییز است، مراقبِ تنهایی‌ ات باش!•🧡

جنگل همۀ شَب سوخت در صاعقۀ پاییز
از آتشِ دامن گیر ای سبز جوان برخیز!

برگ است که می بارد! چشمِ تو نبیند کاش
این منظره را هرگز، در عالمِ رویا نیز

هیهات... نمی دانم این شعله که بر من زد
از آتشِ «تائیس» است یا بارقۀ «چنگیز»!

خاکسترِ من دیگر ققنوس نخواهد زاد؟
و آن هلهله پایان یافت این گونه ملال انگیز!

تا نیمه چرا ای دوست! لاجرعه مرا سرکش
من فلسفه ای دارم یا خالی وُ یا لبریز

مگذار به طوفانم چون دانه به خاکم بخش
شاید که بهاری باز صورِ تو دمد، برخیز
🌷


موضوعات مرتبط: زنده یاد استاد محمّد علی بهمنی (شاعر معاصر) 🇮🇷

تاريخ : جمعه بیست و پنجم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( سعدی شیرازی )  ❤️•آزادگان به عشق خیانت نمی کنند•❤️

درخت غنچه برآورد وُ بلبلان مَستند
جهان جوان شد وُ یاران به عیش بنشستند

حریفِ مجلسِ ما خود همیشه دِل می‌ بُرد
علی الخصوص که پیرایه‌ ای بر او بستند

کسان که در رمضان چنگ می‌ شکستندی
نسیمِ گُل بشنیدند وُ توبه بشکستند

بساطِ سبزه لگدکوب شد به پایِ نشاط
زِ بس که عارف وُ عامی به رقص برجستند

دو دوست قدر شناسند عهدِ صحبت را
که مدتی ببریدند وُ باز پیوستند

به در نمی‌ رود از خانگه یکی هشیار
که پیشِ شحنه بگوید که صوفیان مَستند

یکی درختِ گُل اندر فضایِ خلوتِ ماست
که سروهایِ چمن پیشِ قامتش پستند

اگر جهان همه دشمن شود به دولتِ دوست
خبر ندارم از ایشان که در جهان هستند

مثالِ راکبِ دریاست حالِ کشتۀ عِشق
به ترکِ بار بگفتند وُ خویشتن رَستند

به سرو گفت کسی میوه‌ ای نمی‌ آری؟*
جواب داد که آزادگان تهی‌ دستند

به راهِ عقل برفتند سعدیا بسیار
که ره به عالمِ دیوانگان ندانستند
🌷


موضوعات مرتبط: سعدی همیشه خوب (شاعر روزگار ایلخانی) 🇮🇷

تاريخ : جمعه بیست و پنجم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حسین منزوی ) ❤️•نامِ من عِشق است آیا می‌ ‏شناسیدم؟•❤️

نامِ من عِشق است آیا می‌ ‏شناسیدم؟*
زخمی‌ ام - زخمی سراپا - می‌‏ شناسیدم؟

با شما طی‌‏ کرده‌‏ ام راهِ درازی را
خسته هستم - خسته - آیا می‌‏ شناسیدم؟

راهِ ششصد ساله‌‏ ای از دفترِ حافظ
تا غزل‌‏ هایِ شما، ها، می‌ ‏شناسیدم؟

این زمانم گرچه ابرِ تیره پوشیده‌ است
من همان خورشیدم امّا، می‌‏ شناسیدم

پایِ رهوارش شکسته سنگلاخِ دهر
اینک این اُفتاده از پا، می‌ ‏شناسیدم؟

می‌‏ شناسد چشم‌‏ هایم چهره‌ ‏هاتان را
همچنانی که شماها می‌‏ شناسیدم

اینچنین بیگانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا، می‌‏ شناسیدم!

من همان دریایتان ای رهروانِ عِشق
رودهایِ رو به دریا! می‌ شناسیدم

اصل من بودم، بهانه بود وُ فرعی بود
عشقِ قیس وُ حُسنِ لیلا می‌‏ شناسیدم؟

در کفِ فرهاد تیشه من نهادم، من!
من بُریدم بیستون را می‌ شناسیدم

مَسخ کرده چهره‌ ‏ام را گرچه این ایّام
با همین دیوار حتی می‌ ‏شناسیدم

من همانم مهربانِ سال‌ ‏هایِ دور
رفته‌‏ ام از یادتان؟ یا می‌ ‏شناسیدم؟
🌷


موضوعات مرتبط: زنده یاد استاد حسین منزوی (شاعر معاصر) 🇮🇷

تاريخ : پنجشنبه بیست و چهارم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( صائب تبریزی ) 🖤•دستام رو لمس می کنی و فراموش می کنم که از من دور بودی•🖤

فکنده ایم به امروز کارِ فردا را
ازین حیات چه آسودگی بوَد ما را؟

نگاه دار سرِ رشتۀ نخی زنهار
که می زنند به سوزن لبِ مسیحا را

به چشمِ ظاهر اگر رُخصتِ تماشا نیست*
نبسته است کسی شاهراهِ دلها را

اگر به ابرویِ همّت اشارتی باشد
تهی کنیم به جامِ حباب دریا را

خدا سزا دهد این اشکِ گرم را صائب
که شست از نظرم سُرمۀ تماشا را
🌷


موضوعات مرتبط: میرزا محمد علی صائب تبریزی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷

تاريخ : پنجشنبه بیست و چهارم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( اهلی شیرازی ) 🖤•کاش بودی تا در آغوشِ تو از اهلی شیرازی بخوانم•🖤

جایم به روزِ واقعه پهلویِ او کنید
او قبلۀ من است، رُخم سویِ او کنید

نخلی بر آورید بلند وُ به سایه اش
خاکم به یادِ قامتِ دلجویِ او کنید

محراب وار بر سرِ سنگِ مزارِ من
نقشی به صورتِ خَمِ ابرویِ او کنید

در بیستون بَرید مرا پیشِ کوهکن
جایِ شهیدِ عِشق به پهلویِ او کنید

بویِ وفا اگر نشنیدید از کسی
بویی به خاکِ تربتم، از بویِ او کنید

زُنّار بت پرستیِ خود می برم به خاک
یعنی که رشتۀ کفنم، مویِ او کنید

در شیشه یی کنید گلابِ سرشکِ من
وانرا که یار کُشت، کفن شویِ او کنید

تلقینِ من که هندویِ زنّار بسته ام
حرفی زِ سحرِ نرگسِ جادویِ او کنید

تعویذِ دوستی است که اهلی نوشته است
این را به یادگار، به بازویِ او کنید
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد اهلی شیرازی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷

تاريخ : پنجشنبه بیست و چهارم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( بیدل دهلوی ) 🖤•روحم و چشمام و قلبم آفریده شدند تا عاشقِ تو بشن آپامه•🖤

گر به پرواز وُ گر از سعیِ تپیدن رفتم*
رفتم امّا همه جا تا نرسیدن رفتم

طَرفِ دامن زِ ضعیفی نشکستم چون شمع
آخِر از خویش به‌ دوشِ مُژه چیدن رفتم

چون سحر هفت فلک وحشتِ شوقم طی‌ کرد*
تا کجاها پیِ یک آه کشیدن رفتم

حیرت از وحشتم آیینهٔ دیدارِ تو ریخت
آنقدر ناله نگه شد که به دیدن رفتم

عاجزی هم چقدر پایهٔ عزّت دارد
بر فلک همچو مَهِ نو به خمیدن رفتم

بی پر وُ بالیِ من همقدمِ شبنم بود
زین چمن بر اثرِ چشم پریدن رفتم

نارسایی چه‌ کند گر نه به‌ غفلت سازد
خوابِ پا داشتم افسانه شنیدن رفتم

در رهِ دوست همان چون نگهِ بازپسین
اشک گُل کردم وُ گامی به چکیدن رفتم

چون حباب آینه‌ ام هیچ نیاورد به عرض
چَشم وا کردم وُ در فکرِ ندیدن رفتم

بی رُخت حاصلِ سیرِ چمنم خنده نبود*
یک دو گُل بر اثرِ سینه دریدن رفتم

نالهٔ جَسته‌ ام از فکرِ سراغم بگذر
تا کشیدم نفس آن سویِ رمیدن رفتم

موج‌ِ گوهر به صدف رازِ خموشان می‌ گفت
گوشِ گرداب‌ گرفتم به شنیدن رفتم

عذرِ تدبیرِ فنا داشت شکستِ پر وُ بال
دامنِ شعله‌ گرفتم به پریدن رفتم

سیرِ هستی چو سحر یک دو نفس افزون نیست
تو همان‌ گیر که من هم به دمیدن رفتم

محملِ شوقِ من آسوده نیابی بیدل
اشک راهی ست اگر من زِ دویدن رفتم
🌷

پ.ن:

جور کن، جور! که عاشِق نکند شِکوه زِ جور

زین میندیش که امروزِ تو فردا دارد (طالب آملی) 🖤

پ.ن۲:

جایم به روزِ واقعه پهلویِ او کنید
او قبلۀ من است، رُخم سویِ او کنید

در شیشه یی کنید گلابِ سرشکِ من
وانرا که یار کُشت، کفن شویِ او کنید (اهلی شیرازی)
🖤


اگر تو مرا نخواهی، محو و ناپیدا خواهم شد. گویی که هرگز نبوده‌ ام و وجود نداشته‌ ام. اگر تو مرا نخواهی، از تو آنقدر دور می‌ شوم که حتی به خاطرم نیاوری و این تنها برایِ احترام به تو و دوست داشتنت است. (فرانتس کافکا؛ نامه‌ به فلیسه) 🖤

🎵
آهنگساز: مجید انتظامی؛ پیانو: آندره آرزومانیان
با صدای: بی کلام؛ تاریخ انتشار: ۱۳۸۰
🎼 دانلود آهنگ لیلی و مجنون با کیفیت عالی 🎼

موضوعات مرتبط: 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷 ، زنده یاد استاد آندره آرزومانیان (آهنگساز) 🇮🇷 ، استاد مجید انتظامی (آهنگساز) 🇮🇷

تاريخ : پنجشنبه بیست و چهارم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حسین منزوی ) 🖤•در موردِ چشمانت... فكر مى كنم كه چيزى درونم مى گريد!•🖤

به دیدن آمده بودم، دری گشوده نشد
صدایِ پایِ تو زآن سوی در، شنوده نشد

سرت به بازویِ من تکیه‌ ای نداد و سرم
دمی به بالشِ دامانِ تو غنوده نشد

لبم به وسوسهٔ بوسه‌ دزدی آمده بود
ولی جواهری از گنجِ تو ربوده نشد

نشد که با تو برآرم دمی نفس‌ به‌ نفس
هوایِ خاطرم امروز مشک‌ سوده نشد

به من که عاشقِ تصویرهایِ باغ وُ گُلم
نمایِ نابِ تماشایِ تـو نموده نشد

یکی دو فصل گذشت از درو، ولی چه کنم؟
که باز خوشهٔ دلتنگی‌ ام دروده نشد

چه چیز تازه دراین غربت‌ است؟ کی؟ چه‌ زمان؟
غروبِ جمعهٔ من بی تو پوک وُ پوده نشد؟

همین‌ نه دیدنت‌ امروز روزها‌ طی‌ گشت
که هرچه خواستم از بوده وُ نبوده، نشد

غمِ ندیدنِ تو شعرِ تازه ساخت، اگر
به شوقِ دیدنِ تو تازه‌ ای سروده نشد
🌷


موضوعات مرتبط: زنده یاد استاد حسین منزوی (شاعر معاصر) 🇮🇷

تاريخ : سه شنبه بیست و دوم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( ندا جوادی )‏  🖤•قلبم تو را درد می‌ کِشد، کی تو را خواهم دید آپامه؟•🖤

بینِ زمین وُ آسمون مونده دلِ من
منتظرم یکی ازت خبر بیاره

یه عمره گریه می‌ کنم کنارِ عکست
یه عمره گریه‌ هایِ من اثر نداره

هر کسی اسمِ تو رو صدا زد بغض کردم
برگشتم وُ دیدم یکی هم اسمِ تو بود

از بس تو رو تنها تویِ خوابم می‌ بینم
هر شَب که دلتنگت شدم خوابم گرفته بود

چشمام به در مونده بیا بیا از این غصّه درام
کی می‌ رسی بگی سلام، دردم تموم شه

هرجا دلت می‌ خواد برو، من ول نکردم دستتو
اصلاً می‌ خوام به پایِ تو عُمرم حَروم شه

مَن یکی هیچ‌ وَقت عادَت نَدارَم برایِ دردِ خودم ببارم
دیگه از گریه گذشته کارم، بگو کجایی؟

برایِ اینکه از تو نپرسن با آدما روبرو نمیشم
دارم از دردت دیوونه میشم، بگو کجایی؟
🌷

🎵
آهنگساز: بهروز صفاریان
با صدای: محمّد اصفهانی؛ تاریخ انتشار: ۱۴۰۴
🎼 دانلود آهنگ زیبای سلام با کیفیت عالی 🎼

موضوعات مرتبط: 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، دکتر محمّد اصفهانی (آهنگساز، خواننده) 🇮🇷

تاريخ : سه شنبه بیست و دوم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( طالب آملی )‏ 🖤•آنگونه که به تو نزدیک شدم، هرگز این چنین به کسی نزدیک نشدم•🖤

ما را کشد به سویِ تو شوقِ بلندِ ما*
هر موی، تازیانه شود بر سمندِ ما

در آب وُ خاکِ ما شررِ اضطراب نیست
مانَد چو خال بر رُخِ آتش، سپندِ ما

هیچیم وُ هیچکس نخرد هیچ را به هیچ
ای روزگار، در گذر از چون وُ چندِ ما

دعوایِ صاحبی کن وُ آنگه به صد زبان
اقرارِ بندگی شنو از بند بندِ ما

برقیم وُ لیک، آفتِ محصولِ کس نه ایم
فارغ نشین که بگذرد از ما گزندِ ما

با این نکو متاعیِ بازارِ روزگار
ای وای بر طبیعتِ مشکل پسندِ ما

طالب خیالِ مِی ننمایی که کرده است
خون را دوا به شیشه دلِ دردمندِ ما
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد طالب آملی (شاعر پارسی گوی هند) 🇮🇳

تاريخ : یکشنبه بیستم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حافظ شیرازی ) 🖤•ز یاد بردنت ای آشنایِ من، سخت است•🖤

به تیغم گَر کُشد دستش نگیرم
وگر تیرم زَنَد منّت پذیرم

کمانِ ابرویت را گو بزن تیر
که پیشِ دست وُ بازویت بمیرم

غمِ گیتی گر از پایم درآرد
به جُز ساغر که باشد دستگیرم؟

برآی ای آفتابِ صبحِ امّید
که در دستِ شبِ هجران اسیرم

به فریادم رَس ای پیرِ خرابات
به یک جُرعه جوانم کن که پیرم

به گیسویِ تو خوردم دوش سوگند
که من از پایِ تو سَر بر نگیرم

بسوز این خرقهٔ تقوا تو حافظ
که گر آتش شَوَم در وی نگیرم
🌷


موضوعات مرتبط: شمس‌ُ الدّینْ محمّد حافظ (شاعر روزگار تیموری) 🇮🇷

تاريخ : یکشنبه بیستم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( سعدی شیرازی )  ❤️•فدایِ عشقِ تو جان است، تا به تن چه رسد•❤️

من آن نی‌ ام که دِل از مهرِ دوست بردارم*
و گر زِ کینهٔ دشمن به جان رسد کارم

نه رویِ رفتنم از خاکِ آستانهٔ دوست
نه احتمالِ نشستن نه پایِ رفتارم

کجا روم؟ که دِلم پای‌ بندِ مهرِ کسی‌ ست
سفر کنید رفیقان که من گرفتارم

نه او به چشمِ ارادت نظر به جانبِ ما
نمی‌ کند؛ که من از ضعف، ناپدیدارم

اگر هزار تَعَنُّت کنی وُ طعنه زنی
من این طریقِ محبّت زِ دست نگذارم

مرا به منظرِ خوبان اگر نباشد میل
درست شد به‌ حقیقت که نقشِ دیوارم

در آن قضیه که با ما به صلح باشد دوست
اگر جهان همه دشمن شود چه غَم دارم؟

به عشقِ رویِ تو اقرار می‌ کند سعدی
همه جهان به‌ در آیند گو به انکارم

کجا توانمت انکارِ دوستی کردن؟
که آبِ دیده گواهی دهد به اقرارم
🌷


🌸 برگشتِ اهالیِ غزه به شمالِ غزه 🌸


موضوعات مرتبط: سعدی همیشه خوب (شاعر روزگار ایلخانی) 🇮🇷

تاريخ : یکشنبه بیستم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( هاتف اصفهانی ) 🖤•آه که نَتوان مهربان کردن دلِ نامهربانش را•🖤

مپرس ای گُل زِ من کز گلشنِ کویت چسان رفتم
چو بلبل زین چمن با ناله وُ آه وُ فغان رفتم

نبستم دِل به مهرِ دیگران امّا زِ کویِ تو*
زِ بس نامهربانی دیدم ای نامهربان رفتم

منم آن بلبلِ مهجور کز بیدادِ گلچینان
به دِل صد خار خارِ عشقِ گُل از گلستان رفتم

منم آن قمریِ نالان که از بس سنگِ بیدادم
زدند از هر طرف از باغت ای سروِ روان رفتم

به امیدی جوانی صرفِ عِشقت کردم وُ آخِر
به پیری ناامید از کویت ای زیبا جوان رفتم

ندیدم زان گُلِ بی‌ خار جُز مهر وُ وفا امّا
زِ باغ از جورِ گلچین وُ جفایِ باغبان رفتم

سخن کوته زِ جورِ آسمان هاتف به ناکامی
زِ یارانِ وطن دِل کندَم وُ از اصفهان رفتم
🌷


فَلک کارِ مَرا اَفکند با نامهربان ماهی

که نَتوان مهربان کردن دلِ نامهربانش را - فروغی بسطامی - 🖤


موضوعات مرتبط: احمد هاتف اصفهانی (شاعر روزگار زندیه) 🇮🇷

تاريخ : یکشنبه بیستم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حافظ شیرازی ) 🖤•همۀ روز را در انتظارِ كلامى از تو گذراندم آپامه•🖤

برو به کارِ خود ای واعظ این چه فریادَست
مرا فِتاد دِل از ره، تو را چه اُفتادَست؟

میانِ او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقه‌ ایست که هیچ آفریده نَگشادَست

به کام تا نرساند مرا لبش، چون نای*
نصیحتِ همه عالم به گوشِ من بادَست

گدایِ کویِ تو از هشت خُلد، مستغنیست
اسیرِ عشقِ تو از هر دو عالم آزادَست

اگر چه مستیِ عشقم خراب کرد ولی
اساسِ هستیِ من زان خراب، آبادَست

دلا مَنال زِ بیداد وُ جورِ یار که یار*
تو را نصیب همین کرد وُ این از آن دادَست

برو فَسانه مخوان وُ فُسون مدم حافظ
کز این فسانه وُ افسون مرا بسی یادَست
🌷

پ.ن:

به تیغم گَر کُشد دستش نگیرم
وگر تیرم زَنَد منّت پذیرم

کمانِ ابرویت را گو بزن تیر
که پیشِ دست وُ بازویت بمیرم

برآی ای آفتابِ صبحِ امّید
که در دستِ شبِ هجران اسیرم

به گیسویِ تو خوردم دوش سوگند
که من از پایِ تو سَر بر نگیرم - حافظ شیرازی -
🖤


فَلک کارِ مَرا اَفکند با نامهربان ماهی

که نَتوان مهربان کردن دلِ نامهربانش را - فروغی بسطامی - 🖤


موضوعات مرتبط: شمس‌ُ الدّینْ محمّد حافظ (شاعر روزگار تیموری) 🇮🇷

تاريخ : یکشنبه بیستم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حافظ شیرازی ) 🖤•از بوسه ای که با تو نداشته ام، لب‌ هایم در آتش اند آپامه•🖤

گداخت جان که شود کارِ دِل تمام وُ نشد
بسوختیم در این آرزویِ خام وُ نشد

به لابه گفت شبی میرِ مجلسِ تو شوم
شدم به رغبتِ خویشش کمین غلام وُ نشد

پیام داد که خواهم نشست با رندان
بشد به رندی وُ دُردی کشیم نام وُ نشد

رواست در بَر اگر می‌ تَپَد کبوترِ دِل
که دید در رهِ خود تاب وُ پیچِ دام وُ نشد

بدان هوس که به مستی ببوسم آن لبِ لعل*
چه خون که در دلم اُفتاد همچو جام وُ نشد

به کویِ عِشق مَنِه بی دلیلِ راه، قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام وُ نشد

فغان که در طلبِ گنج نامهٔ مقصود
شدم خرابِ جهانی زِ غَم تمام وُ نشد

دریغ وُ درد که در جست و جویِ گنجِ حضور
بسی شدم به گدایی بَرِ کِرام وُ نشد

هزار حیله برانگیخت حافظ از سرِ فکر
در آن هوس که شود آن نگار رام وُ نشد
🌷

پ.ن:

به کام تا نرساند مرا لبش، چون نای
نصیحتِ همه عالم به گوشِ من بادست

دلا مَنال زِ بیداد وُ جورِ یار که یار
تو را نصیب همین کرد وُ این از آن دادَست
(حافظ شیرازی) 🖤


و گویی صحبت با تو موسیقیِ آرامی است که قلبِ من به آن گوش می دهد. 🖤


موضوعات مرتبط: شمس‌ُ الدّینْ محمّد حافظ (شاعر روزگار تیموری) 🇮🇷

تاريخ : یکشنبه بیستم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( شفیعی کدکنی ) 🖤•که تو را دوست می‌ دارم تا مرزِ جنون، آپامه•🖤

کلماتم را
در جویِ سحر می‌ شویم

لحظه‌ هایم را
در روشنیِ باران‌ ها

تا برایِ تو
شعری بسرایم روشن

تا که بی‌ دغدغه
بی‌ ابهام

سخنانم را
در حضورِ باد

این سالکِ دشت وُ هامون
با تو بی‌ پرده بگویم

که تو را
دوست می‌ دارم تا مرزِ جنون
🌷

پ.ن:

به رنگِ صبح‌ خیزانِ جهان آن لحظه خوش‌ وقتم

که بر رویِ تو گردد باز چشمِ انتظارِ من (شفیعای‌ شیرازی) 🖤


در نبودِ آنکه دوستش داری، یتیم می‌ مانی، حتی اگر همۀ جهان تو را در آغوش بگیرند. 🖤


موضوعات مرتبط: استاد محمّد رضا شفیعی کدکنی با تخلص م. سرشک 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : یکشنبه بیستم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( فدریکو گارسیا لورکا ) 🤍•هر جا آرامشِ روحت را یافتی، ساکن شو، آنجا خانۀ توست•🤍

هر ترانه
آرامشِ عِشق است.

هر ستاره
آرامشِ زمان
، معبری از زمان؛

و هر آه
آرامشِ یک فریاد.
🌷


پ.ن:

برقص آر مرا در میانِ بیم و هراس تا در آرامش قرار گیرم.

برقص آر مرا تا انتهایِ عِشق... ❤️


موضوعات مرتبط: فدریکو گارسیا لورکا (شاعر اسپانیایی) 🇪🇸

تاريخ : جمعه هجدهم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( صائب تبریزی ) 🖤•غریبم من؛ رُخسارِ تو تمامِ آشنایان، خویشان و دوستانِ من است•🖤

زِ خالِ عنبرین افزون زِ زُلفِ یار می‌ ترسم
همه از مار وُ من از مهرۀ این مار می‌ ترسم

بلایِ مرغِ زیرک دام زیرِ خاک می‌ باشد
زِ تارِ سُبحه بیش از رشتۀ زُنّار می‌ ترسم

از آن چون شبنمِ گُل خواب در چشمم نمی‌ گردد
که از چشمِ تماشایی بر این گلزار می‌ ترسم

به گِردِ چشمِ او گشتن چو مژگان آرزو دارم
زِ خویِ نازکِ آن نرگسِ بیمار می‌ ترسم

زِ خوابِ غفلتِ صیّاد ایمن نیستم بر جان
شکارِ لاغرم، از تیغِ لنگردار می‌ ترسم

خطر در آبِ زیرِ کاه بیش از بحر می‌ باشد
من از همواریِ این خلقِ ناهموار می‌ ترسم

زِ بس نامردمی از چشمِ نرمِ مردمان دیدم
اگر بر گُل گذارم پا زِ زخمِ خار می‌ ترسم

چه باشد پشت وُ رویِ اژدها در پلّۀ بینش؟
نه از اقبال می‌ بالم، نه از ادبار می‌ ترسم

زِ تیرِ راست‌ رو چشمِ هدف چندان نمی‌ ترسد
که من از گردشِ گردونِ کج رفتار می‌ ترسم

سرشکِ گرم را در پردۀ دِل می‌ کنم پنهان
بر آبِ این گهر از سردیِ بازار می‌ ترسم

بد از نیکان وُ نیکی از بدان پُر دیده‌ ام صائب
زِ خارِ بی‌ گُل افزون از گُلِ بی‌ خار می‌ ترسم
🌷


موضوعات مرتبط: میرزا محمد علی صائب تبریزی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷

تاريخ : جمعه هجدهم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |
‏( استاد شهریار ) 🖤•هر چیز زیبا می‌ شود اگر تو به همراهِ من باشی حتی اندوهم•🖤
( ولی دشت‌ بیاضی ) 🖤•خداحافظی‌ اش سرد بود، و گویی برایِ او چیزی نبودم•🖤
( واله اصفهانی ) 🕯 ♡بعد از تو؛ ذوقی در زندگی‌ ام نیست آپامه♡ 🕯
( ذوقی اصفهانی ) 🖤•تمامِ شَب که دور از آغوشِ توام چه خواهم کرد؟•🖤
( کلیم کاشانی ) ‏🖤•من تا وقتِ مرگ عاشقت خواهم ماند آپامه•🖤
( ناصح اصفهانی ) 🖤•هر چه در آغوشِ تو اتفاق بیفتد را دوست دارم آپامه، حتی مرگ•🖤
( شانی تکلو ) 🖤•بین من و تو وداعی نیست، تو همواره همراهِ من خواهی بود•🖤
( سعدی شیرازی ) 🖤•ستاره ای که هر شب تو را تماشا میکند کاش چشمِ من بود آپامه•🖤
( بیدل دهلوی ) 🖤•این صورتِ تو بود که خوابیده بود بر سینه‌ ام یا ماه‌ باغ‌های پُر از میوه؟•🖤
( طالب آملی )‏ 🖤•پیراهنی از تارِ وفا دوخته بودم؛ چون تابِ جفایِ تو نیاوردْ کفن شد•🖤
📚 از کتاب رام‌ كردن زن سركش، علاءالدين پازارگادی، ص ۴٥٩ نوشته ی ويليام شكسپير
( عبدالرحمن جامی ) 🖤•در دوست‌ داشتنِ تو، خودم را بسیار رنجاندم•🖤
( عبدالرحمن جامی ) 🖤•بگذار در آغوشِ تو آرام بگیرم آپامه•🖤
( طالب آملی )‏ 🖤•در آغاز همۀ قصّه ها، قصّۀ من با تو آغاز شد•🖤
( کلیم کاشانی ) 🖤•دوستت دارم؛ تو ندایِ عِشق در قلبِ غمینِ منی آپامه•🖤
( سعدی شیرازی ) 🖤•تو، در ژرف ترين نقطه از وجودم، هستی•🖤
📚 کابوس، از دفتر شعر تشنه طوفان نوشته ی فریدون مشیری
( بیدل دهلوی ) 🖤•دِل به یادِ پرتوِ حُسنت سراپا آتش است•🖤
( نسبتی مشهدی ) 🖤•با لطافت سخن و شدتِ احساس دوستت دارم آپامه•🖤
( عاشق اصفهانی ) 🖤•معشوقِ من، بیا در چشمانِ شب زندگی کنیم•🖤
( عاشق اصفهانی ) 🖤•این عشق قبل از مُردنِ من پایان نمی‌ یابد•🖤
( وحشی بافقی ) 🖤•تو غمِ منی یا معشوقه‌ ام؟•🖤
( صائب تبریزی ) 🖤•شبِ سردیست؟ یا دلتنگیِ تو دلم را لمس کرده که می لَزرد!•🖤
( رضا اشعاری )  🖤•برای تو آپامه•🖤
( معینی کرمانشاهی ) 🖤•امّا دل به تقدیر بسپار که رسمِ جهان این است!•🖤
( حسین منزوی ) 🖤•دوست دارم در آغوشِ گرمت ذوب شوم، آپامه•🖤
( محمّد علی بهمنی ) 🧡•پاییز است، مراقبِ تنهایی‌ ات باش!•🧡
( سعدی شیرازی )  ❤️•آزادگان به عشق خیانت نمی کنند•❤️
( حسین منزوی ) ❤️•نامِ من عِشق است آیا می‌ ‏شناسیدم؟•❤️
( صائب تبریزی ) 🖤•دستام رو لمس می کنی و فراموش می کنم که از من دور بودی•🖤
صفحه اصلی 💯
⬇️ لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد ⬇️
        🌟 مطالب قديمی تر را مشاهده کنید >>


تماس با 
ما
.: Weblog Themes By Best Poems:.