🦋 همیشه شعر به راه و قافیه خوب است 🦋

💫 ♡چه باشد شعر؟! آهِ سینه سوزی کز جگر خیزد! جلال‌الدّین‌ میر‌آفتابی♡ 💫

🦋 همیشه شعر به راه و قافیه خوب است 🦋 | بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷

✍️ شعر همیشه خوب
🦋 همیشه شعر به راه و قافیه خوب است 🦋 💫 ♡چه باشد شعر؟! آهِ سینه سوزی کز جگر خیزد! جلال‌الدّین‌ میر‌آفتابی♡ 💫

از نامه‌ های فروغ جان فرخزاد 💌💌

زندگیِ من پشتِ سرِ من ایستاده است. در آنجایی که تو هستی. میانِ سینۀ تو. در آن لحظه هایی که خودت را به من می‌ بخشی و مرا می‌ گذاری تا در تو راحت شوم. در صدایِ پایت که تویِ اطاقم می‌ پیچد. در صدایِ حمام گرفتنت. در صدایِ مرا صدا کردنت. 🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷

تاريخ : چهارشنبه یکم اسفند ۱۴۰۳ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 شعر جفت از دفتر شعر تولدی دیگر نوشته ی فروغ جان فرخزاد

شَب می آید
و پس از شَب، تاریکی

پس از تاریکی
چشمها، دستها

و نفس ها و نفس ها و نفس ها ...
و صدایِ آب

که فرو می ریزد قطره قطره قطره از شیر
بعد دو نقطۀ سُرخ

از دو سیگارِ روشن
تیک تاکِ ساعت

و دو قلب
و دو تنهایی
🕯


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : پنجشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۴۰۳ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حمید مصدق ) ❤️•محبوبم قرارِ ما حوالیِ بویِ سیب؛ دوایِ دلِ عاشق بویِ سیب است•❤️

تو به من خندیدی و نمی‌ دانستی
من به چه دلهره از باغچۀ همسایه

سیب را دزدیدم
باغبان از پیِ من تند دوید

سیب را دستِ تو دید
غضب‌آلود به من کرد نگاه

سیبِ دندان‌ زده از دستِ تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز

سال‌ هاست که در گوشِ من آرام آرام
خش خشِ گامِ تو تکرارکنان،
می‌ دهد آزارم

و من اندیشه‌ کنان غرق در این پندارم
که چرا، باغچۀ کوچکِ ما سیب نداشت
🌷

پ.ن:

جوابیه شعر از فروغ فرخزاد:

من به تو خندیدم
چون که می‌ دانستم

تو به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پیِ تو تند دوید

و نمی‌ دانستی باغبانِ باغچۀ همسایه
پدرِ پیرِ من است

من به تو خندیدم
تا که با خندۀ تو پاسخِ عشقِ تو را خالصانه بدهم

بغضِ چشمانِ تو لیک لرزه انداخت به دستانِ من و
سیبِ دندان‌ زده از دستِ من افتاد به خاک

دلِ من گفت: برو
چون نمی‌ خواست به خاطر بسپارد گریۀ تلخِ تو را...

و من رفتم و هنوز سال‌ هاست که در ذهنِ من آرام آرام
حیرت و بغضِ تو تکرارکنان،
می‌ دهد آزارم

و من اندیشه‌ کنان غرق در این پندارم
که چه می‌ شد اگر باغچۀ خانۀ ما، سیب نداشت.
❤️

🎵
آهنگساز: علی موثقی؛ پیانو: آندره آرزومانیان
با صدای: حمید غلامعلی؛ تاریخ انتشار: ؟
🎼 دانلود آهنگ زیبای سیب با کیفیت عالی 🎼

موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، زنده یاد حمید مصدق (حقوقدان، شاعر معاصر) 🇮🇷 ، 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، زنده یاد استاد آندره آرزومانیان (آهنگساز) 🇮🇷 ، حمید غلامعلی (آهنگساز، خواننده) 🇮🇷

تاريخ : سه شنبه یازدهم دی ۱۴۰۳ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 شعر بازگشت از دفتر اسیر نوشته ی فروغ جان فرخزاد

زآن نامه‌ ای که دادی و زآن شِکوه‌ هایِ تلخ
تا نیمه‌ شَب به یادِ تو چَشمم نخفته‌ است*

ای مایۀ امّیدِ من، ای تکیه‌ گاهِ دور!
هرگز مَرنج از آنچه به شعرم نهفته‌ است

شاید نبوده قدرتِ آنم که در سکوت
احساسِ قلبِ کوچکِ خود را نهان کنم

بُگذار تا ترانۀ من رازگو شود
بُگذار آنچه را که نهفتم، عیان کنم

تا بر گذشته می‌ نگرم، عشقِ خویش را
چون آفتابِ گمشده می‌ آورم به یاد

می‌ نالم از دِلی که به خون غرقه گشته‌ است
این شعر، غیرِ رنجشِ یارم به من چه داد

این درد را چگونه توانم نهان کنم
آن‌ دَم که قلبم از تو به سختی رَمیده‌ است

این شعرها که روحِ تو را رنج داده‌ است
فریادهایِ یک دلِ مِحنت‌ کشیده است

گفتم قفس، ولی چه بگویم که پیش از این
آگاهی از دوروییِ مردم مرا نبود

دَردا که این جهانِ فریبایِ نقش‌ باز
با جلوه و جلایِ خود آخر مَرا رُبود

اکنون منم که خسته زِ دامِ فریب وُ مَکر
بارِ دگر به کُنجِ قفس رو نموده‌ ام

بُگشای در، که در همه دورانِ عمرِ خویش
جُز پشتِ میله‌ هایِ قفس خوش نبوده‌ ام

پایِ مرا دوباره به زنجیرها ببند
تا فتنه وُ فریب، زِ جانم نیفکند

تا دستِ آهنینِ هوس‌ هایِ رنگ‌ رنگ
بندی دگر دوباره به پایم نیفکند
🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : شنبه هشتم دی ۱۴۰۳ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 شعر اندوه پرست از دفتر شعر دیوار نوشته ی فروغ جان فرخزاد

کاش چون پاییز بودم.. کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وُ ملال‌ انگیز بودم

برگ‌ هایِ آرزوهایم یکایک زرد می‌ شد
آفتابِ دیدگانم سرد می‌ شد

آسمانِ سینه‌ ام پُر درد می‌ شد
ناگهان توفانِ اندوهی به جانم چنگ می‌ زد

اشک‌ هایم همچو باران
دامنم را رنگ می‌ زد

وَه.. چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی وُ پُر شور وُ رنگ‌ آمیز بودم

شاعری در چشمِ من می‌ خواند.. شعری آسمانی
در کنارم قلبِ عاشِق شعله می‌ زد

در شرارِ آتشِ دردی نهانی
نغمۀ من..

همچو آوایِ نسیمِ پَرشکسته
عطرِ غَم می‌ ریخت بر دل‌ هایِ خسته

پیشِ رویم:
چهرۀ تلخِ زمستانِ جوانی

پشتِ سر:
آشوبِ تابستانِ عِشقی ناگهانی

سینه‌ ام:
منزلگهِ اندوه وُ درد وُ بدگمانی

کاش چون پاییز بودم.. کاش چون پاییز بودم. 🍁


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : شنبه دهم آذر ۱۴۰۳ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 شعر تشنه از دفتر شعر دیوار نوشته ی فروغ جان فرخزاد

من گُلی بودم
در رگِ هر برگِ لرزانم خزیده عطرِ بس افسون

در شَبی تاریک روییدم
تشنه لب بر ساحلِ کارون

بر تنم تنها شرابِ شبنمِ خورشید می لغزید
یا لبِ سوزندۀ مردی که با چشمانِ خاموشش

سرزنش می کرد دستی را که از هر شاخه سرسبز
غنچۀ نشکفته ای می چید

پیکرم، فریادِ زیبایی
در سکوتم نغمه خوان لبهایِ تنهایی

دیدگانم خیره در رویایِ شومِ سرزمینی دور و رویایی
که نسیمِ رهگذر در گوشِ من می گفت:

آفتابش رنگِ شادِ دیگری دارد
عاقبت من بی خبر از ساحلِ کارون، رَخت بر چیدم

در رهِ خود بس گُلِ پژمرده را دیدم
چشم هاشان چشمۀ خشکِ کویرِ غَم

تشنۀ یک قطرۀ شبنم
من بِه آنها سخت خندیدم

تا شبی پیدا شد از پشتِ مَهِ تردید
تک چراغِ شهرِ رویاها

من در آنجا گرم وُ خواهشبار
از زمینی سخت روییدم

نیمه شَب جوشید خونِ شعر در رگهایِ سردِ من
محو شد در رنگِ هر گلبرگ، رنگِ دردِ من

منتظر بودم که بگشاید برویم آسمانِ تار
دیدگانِ صبحِ سیمین را

تا بنوشم از لبِ خورشیدِ نور افشان
شهدِ سوزانِ هزاران بوسۀ تبدار و شیرین را

لیکن ای افسوس من ندیدم عاقبت در آسمانِ شهرِ رویاها
نورِ خورشیدی، زیرِ پایم

بوته هایِ خشک با اندوه می نالند
چهرۀ خورشیدِ شهرِ ما دریغا سخت تاریک است

خوب می دانم که دیگر نیست امّیدی، نیست امّیدی
محو شد در جنگلِ انبوهِ تاریکی

چون رگِ نوری طنینِ آشنایِ من
قطره اشکی هم نیفشاند آسمانِ تار

از نگاهِ خستۀ ابری بِه پایِ من
من گُلِ پژمرده ای هستم

چشم هایم چشمۀ خشکِ کویرِ غَم
تشنۀ یِک بوسۀ خورشید، تشنۀ یِک قطرۀ شبنم
🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : سه شنبه هفدهم مهر ۱۴۰۳ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 شعر خوابِ دریچه از دفتر تولدی دیگر نوشته ی فروغ جان فرخزاد

چون سنگ‌ ها، صدایِ مرا گوش می‌ كنی*
سنگی وُ ناشنيده فراموش می‌ كنی

رگبارِ نوبهاری وُ خوابِ دريچه را
از ضربه‌ هایِ وسوسه مغشوش می‌ كنی

دستِ مرا كه ساقهٔ سبزِ نوازش است*
با برگ‌ هایِ مُرده هم‌ آغوش می‌ كنی

گمراه‌ تر زِ روحِ شرابی وُ ديده را
در شعله می‌ نشانی وُ مدهوش می‌ كنی

ای ماهیِ طلائیِ مردابِ خونِ من
خوش باد مستی‌ ات كه مرا نوش می‌ كنی

تو درّهٔ بنفشِ غروبی كه روز را*
بر سينه می‌ فشاری وُ خاموش می‌ كنی

در سايه‌ ها فروغِ تو بنشست وُ رنگ باخت*
او را بِه سايه از چِه سيه‌ پوش می‌ كنی؟
🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : شنبه نهم دی ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

از نامه‌ های فروغ جان فرخزاد 💌

من برایِ خوشبخت بودن بِه وجودِ تو احتیاج دارم. من تو را با هیجانِ یِک عشقِ مقدس و پاکی دوست دارم. عِشقی که تصوّر نمی‌ کنم در دنیا نظیری داشته باشد. من تنهایی را دوست ندارم. زندگیِ من با عشقِ تو توام شده. وقتی تو نباشی زندگیِ من مثلِ یِک قیرِ سیاه و تاریک می‌ شود. من نمی‌ خواهم نامه این آخرین وسیله‌ ای را که برایِ تسکینِ درد هایِ خود در دست دارم از دست بدهم. 🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷

تاريخ : یکشنبه شانزدهم بهمن ۱۴۰۱ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

از نامه‌ های فروغ جان فرخزاد 💌

🟦 عزیزم. عزیزم. عزیزم. قربانت بروم. دوستت می‌ دارم. دوستت می‌ دارم. یِک لحظه از مقابلِ چشمم دور نمی‌ شوی. نفسم از یادت می‌ گیرد و خونم در قلبم طغیان می‌ کند. شاهی، دوستت دارم. دو روز است که نتوانستم برایت نامه بنویسم و وجدانم همین‌ طور عذابم می‌ دهد و حالا هم که دارم این نامه را برایت می‌ نویسم آنقدر تب دارم که چشمم باز نمی‌ شود. هوایِ اینجا خیلی بد است. من‌ که ‌‌هیچ‌ وقت مریض نمی‌ شدم از وقتی که از ایران آمده‌ ام اقلاً نصفِ مدت را مریض بوده‌ ام.

🟥 دیگر می‌ خواهم گوشۀ اطاق بنشینم و چشم‌ هایم را رویِ هم بگذارم و ‌هر چِه را که پیش خواهد آمد در ذهنم بسازم و تماشا کنم. وقتی که از راونسبورگ برمی‌ گشتم تمامِ راه را بِه تکرارِ این رؤیا گذراندم. هی دیدمت که آمدی و آمدی و آمدی تا بِه من رسیدی و مرا نگاه کردی و مرا گرفتی و مرا بوسیدی و مرا بوسیدی و بوسیدی و بوسیدی و من سست شدم و بی‌ حال شدم و میانِ دست‌ هایِ تو از خود رفتم و باز از اول دیدمت که آمدی و آمدی و آمدی، قربانت بروم. قربانت بروم نمی‌ دانی چِه حالم بد است و همین‌ طور دارد بدتر می‌ شود. مثلِ مست‌ ها هستم و اصلاً نمی‌ دانم دارم چِه می‌ نویسم.


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷

تاريخ : چهارشنبه بیست و یکم دی ۱۴۰۱ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 بخشی از شعر آن روزها از دفتر تولدی دیگر نوشته ی فروغ جان فرخزاد

آن روزها رفتند، آن روزهایِ خوب
آن روزهایِ سالمِ سرشار

آن آسمان هایِ پُر از پولک
آن شاخسارانِ پُر از گیلاس

آن خانه هایِ تکیه داده در حفاظِ سبزِ پیچکها، بِه یکدیگر
آن کوچه‌ هایِ گیج از عطرِ اقاقی‌ ها

آن روزها رفتند
آن روزهایی کز شکافِ پلک هایِ من

آواز هایم، چون حبابی از هوا لبریز، می جوشید
آن روزها رفتند، آن روزهایِ برفیِ خاموش

کز پشتِ شیشه، در اتاقِ گرم، هر دم بِه بیرون خیره می گشتم
پاکیزه برفِ من، چو کُرکی نرم، آرام می بارید

بر نردبامِ کهنهٔ چوبی، بر رشتهٔ سستِ طنابِ رَخت
بر گیسوانِ کاج هایِ پیر

و فکر می کردم بِه فردا، آه
فردا، حجمِ سفیدِ لیز

با خش خشِ چادرِ مادر بزرگ آغاز میشد
و با ظهورِ سایۀ مغشوشِ او، در چارچوبِ در

که ناگهان خود را رها می کرد در احساسِ سردِ نور
و طرحِ سرگردان پروازِ کبوترها در جامهایِ رنگیِ شیشه

گرمایِ کرسی خواب آور بود
من تند وُ بی‌ پروا

دور از نگاه مادرم خط‌ هایِ باطل را
از مشق‌ هایِ کهنهٔ خود پاک می کردم

چون برف می خوابید
در باغچه می گشتم افسرده

در پایِ گلدانهایِ خشکِ یاس
گنجشک‌ هایِ مُرده‌ ام را خاک می کردم

آن روزها رفتند، آن روزهایِ جذبه و حیرت
آن روزهایِ خواب وُ بیداری

آن روزها هر سایه رازی داشت
هر جعبهٔ سر بسته گنجی را نهان می کرد

و گُم شدند آن کوچه‌ هایِ گیج از عطرِ اقاقی‌ ها
در ازدحامِ پُرهیاهویِ خیابان‌ هایِ بی‌ برگشت.
🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : سه شنبه بیستم دی ۱۴۰۱ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 شعر هدیه از دفتر تولدی دیگر نوشته ی فروغ جان فرخزاد

من از نهایتِ شَب حرف می‌ زنم
من از نهایتِ تاریکی

و از نهایتِ شَب
حرف می‌ زنم

اگر بِه خانۀ من آمدی
برایِ من، ای مهربان

چراغ بیاور! و یِک دریچه که از آن
بِه ازدحامِ کوچۀ خوشبخت بنگرم.
🌷

پ.ن:

🌸 فیلم کوتاه از شعر خوانی زنده یاد مهدی اخوان ثالث 🌸


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، زنده یاد مهدی اخوان ثالث متخلص به م.امید 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب ، 🎥 ویدئو کلیپ و صدای ماندگار

تاريخ : سه شنبه سیزدهم دی ۱۴۰۱ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 بخشی از شعر نغمه درد از دفتر دیوار نوشته ی فروغ جان فرخزاد

دیدمت شَبی بِه خواب وُ سرخوشم
وه، مگر بِه خوابها ببینمت

غنچه نیستی که مستِ اشتیاق
خیزم وُ زِ شاخه‌ ها بچینمت

شعله می کِشد بِه ظلمتِ شَبم
آتشِ کبودِ دیدگانِ تو

ره مبند، بلکه ره برم بِه شوق
در سراچهٔ غمِ نهانِ تو
🕯

پ.ن:

🌸 مصاحبه‌ ای کوتاه با فروغ فرخزاد، سال ۱۳۴۵ 🌸


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب ، 🎥 ویدئو کلیپ و صدای ماندگار

تاريخ : سه شنبه سیزدهم دی ۱۴۰۱ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 بخشی از شعر معشوق من از دفتر تولدی دیگر نوشته ی فروغ جان فرخزاد

معشوقِ من
با آن تنِ برهنهٔ بی‌ شرم

بر ساقهایِ نیرومندش
چون مرگ ایستاد

خط‌ هایِ بیقرارِ مورّب
اندامهایِ عاصیِ او را

در طرحِ استوارش
دنبال میکنند

معشوقِ من
همچون طبیعت

مفهومِ دردناکِ صریحی دارد
او با شکستِ من

قانونِ صادقانهٔ قدرت را
تأیید میکند
🌷

دستخط فروغ جان فرخزاد


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : سه شنبه سیزدهم دی ۱۴۰۱ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

از نامه‌ های فروغ جان فرخزاد 💌

حالِ من بد نیست و یعنی هیچ جایِ بدنم درد نمی‌ کند ولی اگر بخواهی حالم را عمیق‌ تر جویا شوی باید بِه تو بگویم که بِه‌هیچ‌ وجه از زندگی خوشم نمی‌ آید؛ زندگی برایم بی‌ معنی و غیرِ قابل‌ِ تحمّل شده؛ بر عکسِ تو من حالم با خواندنِ کتاب‌ هایِ روان‌ شناسی و غیره خوب نمی‌ شود؛ من آدمِ احساساتی و دیوانه‌ ای هستم و مثلِ تو نمی‌ توانم بِه اعصابم مسلط باشم؛ درد هایم بزرگ‌ تر از آنچِه هست در نظرم جلوه می‌ کند و هیچ‌ وقت قدرتِ رو بِه‌ رو شدن با حقایقِ زندگی را ندارم؛ بارها آرزو کرده‌ ام که مثلِ تو باشم امّا گویی خداوند نمی‌ خواهد که من رویِ خوشبختی را ببینم.


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷

تاريخ : چهارشنبه نهم آذر ۱۴۰۱ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 بخشی از شعر تنها صداست که می ماند نوشته ی فروغ جان فرخزاد

نهایتِ تمامیِ نیروها پیوستن است، پیوستن، بِه اصلِ روشنِ خورشید و ریختن بِه شعورِ نور 🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : پنجشنبه بیست و ششم آبان ۱۴۰۱ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

💎 ( خانۀ فروغ جان فرخزاد ) 💎

سرهنگ محمّد فرخزاد، این خانه را سال‌ ها پیش در میانِ باغی بنا کرده بود؛ همین خانه بود که فروغ می‌ خواست، دست‌ هایش را در باغچۀ آن بکارد تا سبز شوند؛ همان خانه‌ ای که شاعر سفر بِه زیر زمینش را پایین رفتن از یِک پلۀ متروکه خوانده بود امّا حالا دیگر از آن روزگار و از آن خانواده، تنها چند عکسِ قدیمی باقی مانده و حیاطی که برگ‌ هایِ پاییزیِ تا ارتفاعِ حوضِ تنهایِ آن، بالا آمده‌ و تلنبار شده‌ اند. 🌷

پ.ن:

🌸 خانۀ فروغ جان فرخزاد 🌸


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📺 خاطرات ماندگار

تاريخ : چهارشنبه بیست و ششم مرداد ۱۴۰۱ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( فروغ جان فرخزاد ) 🖤•می خواهمت و به جان دوست دارمت آپامه•🖤

از من رمیده ای وُ من ساده دِل هنوز
بی مهری وُ جفایِ تو باور نمی کنم

دِل را چنان بِه مهرِ تو بستم که بعد از این
دیگر هوایِ دلبرِ دیگر نمی کنم

رفتی وُ با تو رفت مرا شادی وُ امید
دیگر چِگونه عشقِ تو را آرزو کنم

دیگر چِگونه مستیِ یِک بوسهٔ تو را
دراین سکوتِ تلخ وُ سیه جستجو کنم

با آنکه رفته ای وُ مرا برده ای زِ یاد*
می خواهمت هنوز وُ بِه جان دوست دارمت
🌷

🎵
آهنگساز: مجید انتظامی؛ پیانو: آندره آرزومانیان
ترومپت: منوچهر بیگلری؛ با صدای: بی کلام
تاریخ انتشار: ۱۳۷۱
🎼 دانلود آهنگ زیبای آذر با کیفیت عالی 🎼

موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، زنده یاد استاد آندره آرزومانیان (آهنگساز) 🇮🇷 ، استاد مجید انتظامی (آهنگساز) 🇮🇷 ، استاد منوچهر بیگلری (آهنگساز) 🇮🇷

تاريخ : جمعه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۱ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

از نامه‌ های فروغ جان فرخزاد 💌

تنهایِ تنها تویِ اتاقم نشسته‌ ام و بِه تو فکر می‌ کنم اگر بِگویم حالم خوب است دروغ گفته‌ ام چون سرگردانیِ روحِ من درمان پذیر نیست و من می‌ دانم که هرگز بِه آرامش نخواهم رسید.


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷

تاريخ : جمعه دوازدهم فروردین ۱۴۰۱ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

از نامه‌ های فروغ جان فرخزاد 💌

من تو را با یِک دنیا امید و آرزو دوست دارم؛ من فقط برایِ این زنده‌ ام که با تو زندگی کنم؛ تو برایِ من بِه منزلۀ جانِ عزیز شده‌ ای! 🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷

تاريخ : چهارشنبه چهارم اسفند ۱۴۰۰ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 از کتاب اولین تپش‌های عاشقانهٔ قلبم نوشته ی فروغ فرخزاد

محبوبم؛ من صبر می‌ کنم، بِه امیدِ آینده‌ ای که خوشبختی و سعادتِ ما را در بردارد؛ درست است که من رنج می‌ برم ولی در بهایِ این رنج بردن یِک عمر در کنارِ تو خوشبخت زندگی خواهم کرد. 🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : یکشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۰ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 بخشی از شعر صبر سنگ از دفتر اسیر نوشته ی فروغ جان

مرده ای کز پیکرش می ریخت، عطرِ شور انگیزِ شَب بوها
قلبِ من در سینه می لرزید، مثلِ قلبِ بچه آهو ها

در سیاهی پیش می آمد، جسمش از ذراتِ ظلمت بود
چون بِه من نزدیک تر میشد، ورطۀ تاریکِ لذت بود

باز تصویری غبار آلود، زان شبِ کوچک، شبِ میعاد
زان اطاقِ ساکتِ سرشار، از سعادت هایِ بی بنیاد

در سیاهی دست هایِ من، می شکفت از حسِ دَستانش*
شکلِ سرگردانیِ من بود، بویِ غَم می داد چَشمانش

ریشه هامان در سیاهی ها، قلب هامان میوه هایِ نور
یکدیگر را سیر می کردیم، با بهارِ باغ هایِ دور

می نشستم خسته در بستر، خیره در چشمانِ رویاها
زورق اندیشه ام آرام، می گذشت از مرزِ دنیاها

بگذرم گر از سرِ پیمان، می کُشد این غَم دگر بارم*
می نشینم شاید او آید، عاقبت روزی بِه دیدارم
🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : دوشنبه هجدهم بهمن ۱۴۰۰ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 بخشی از شعر صدا از دفتر عصیان نوشته ی فروغ جان فرخزاد

در آنجا بر فراز قلۀ کوه، دو پایم خسته از رنجِ دویدن
بِه خود گفتم که در این اوج دیگر، صدایم را خدا خواهد شنیدن

بِه سویِ ابرهایِ تیره پر زد، نگاه روشنِ امیدوارم
زِ دِل فریاد کردم کای خداوند، من او را دوست دارم، دوست دارم

صدایم رفت تا اعماقِ ظلمت، بهم زد خوابِ شومِ اختران را
غبار آلوده وُ بی تاب کوبید، درِ زرّینِ قصرِ آسمان را

ملائک با هزاران دستِ کوچک، کلونِ سختِ سنگین را کشیدند
زِ طوفانِ صدایِ بی شکیبم، بِه خود لرزیده در ابری خزیدند

مگر چندان تواند اوج گیرد، صدایی دردمند وُ محنت آلود
چو صبح تازه از ره باز آمد، صدایم از صدا دیگر تهی بود

ولی اینجا بِه سویِ آسمانهاست، هنوز این دیدۀ امیدوارم*
خدایا صدا را می شناسی، من او را دوست دارم، دوست دارم
🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : جمعه پانزدهم بهمن ۱۴۰۰ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 شعر نغمهٔ درد از دفتر دیوار نوشته ی فروغ جان فرخزاد

در منی وُ این همه زِ من جدا
با منی وُ دیده ات بِه سویِ غیر

بهرِ من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرمِ گفتگویِ غیر

غرقِ غَم دِلم بِه سینه می تپد*
با تو بی قرار وُ بی تو بی قرار

وای از آن دمی که بی خبر زِ من
بر کشی تو رختِ خویش از این دیار

سایهٔ تو اَم بِه هر کجا روی
سر نهاده ام بِه زیرِ پایِ تو

چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که برگزینمش بِه جایِ تو

شادی وُ غمِ منی بِه حیرتم
خواهم از تو، در تو آورم پناه

موجِ وحشیم که بی خبر زِ خویش
گشته ام اسیرِ جذبه هایِ ماه

گفتی از تو بگسلم، دریغ وُ درد*
رشتهٔ وفا مگر گسستنی است؟

بگسلم زِ خویش وُ از تو نگسلم
عهدِ عاشِقان مگر شکستنی است؟

دیدمت شبی بِه خواب وُ سرخوشم
وه، مگر بِه خوابها ببینمت

غنچه نیستی که مستِ اشتیاق
خیزم وُ زِ شاخه ها بچینمت

شعله می کشد بِه ظلمتِ شَبم
آتشِ کبودِ دیدگانِ تو

ره مبند، بلکه ره برم بِه شوق
در سراچهٔ غمِ نهانِ تو
🌷

پ.ن:

سازِ بی‌ آهنگم وُ یِک‌ سر نوایم خارج است. (کلیم‌ کاشانی) 🖤

پ.ن۲:

آپامه نازنین خوبِ من؛ سرنوشتِ من؛ پناه من تویی و‌ُ بس! 🪔


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : یکشنبه دهم بهمن ۱۴۰۰ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 شعر از دوست داشتن از دفتر اسیر نوشته ی فروغ جان فرخزاد

امشَب از آسمانِ دیدهٔ تو، رویِ شعرم ستاره می بارد
در سکوتِ سپیدِ کاغذ ها، پنجه هایم جرقه می کارد

شعرِ دیوانهٔ تب آلودم، شرمگین از شیارِ خواهشها
پیکرش را دوباره می سوزد، عطشِ جاودانِ آتش ها

آری آغاز، دوست داشتن است، گرچِه پایان راه ناپیداست
من بِه پایان دگر نیندیشم، که همین دوست داشتن زیباست

از سیاهی چِرا حذرکردن، شَب پُر از قطره هایِ الماس است
آنچه از شَب بِه جای می ماند، عطرِ سکرآورِ گُلِ یاس است

آه، بُگذار گُم شوم در تو، کس نیابد دگر نشانهٔ من
روحِ سوزان و آه مرطوبت، بوزد بر تنِ ترانهٔ من

آه، بُگذار زین دریچهٔ باز، خفته در پرنیان رویاها
با پرِ روشنی سفر گیرم، بُگذرم از حصارِ دنیاها

دانی از زندگی چِه می خواهم، من تو باشم، تو، پای تا سر تو*
زندگی گر هزار باره بود، بارِ دیگر تو، بارِ دیگر تو

آنچِه در من نهفته دریاییست، کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگینِ توفانی، کاش یارایِ گفتنم باشد

بس که لبریزم از تو، می خواهم، بروم در میانِ صحراها
سر بسایم بِه سنگِ کوهستان، تن بکوبم بِه موجِ دریاها

بس که لبریزم از تو می خواهم، چون غباری زِ خود فرو ریزم
زیرِ پایِ تو سر نهم آرام، بِه سبکِ سایهٔ تو آویزم

آری آغاز، دوست داشتن است، گرچِه پایان راه ناپیداست
من بِه پایان دگر نیندیشم، که همین دوست داشتن زیباست
🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : دوشنبه ششم دی ۱۴۰۰ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 شعر اعتراف از دفتر شعر دیوار نوشته ی فروغ جان فرخزاد

تا نهان سازم از تو بار دگر، رازِ این خاطرِ پریشان را
میکشم بر نگاه ناز آلود، نرم وُ سنگین حجابِ مژگان را

دِل گرفتارِ خواهشی جانسوز، از خدا راه چاره می جویم
پارسا وار در برابرِ تو، سخن از زهد وُ توبه می گویم

آه هرگز گمان مبر که دِلم، با زبانم رفیق وُ همراهست
هرچِه گفتم دروغ بود دروغ، کی ترا گفتم آنچِه دِلخواهست

تو برایم ترانه می خوانی، سخنت جذبه ای نهان دارد
گویا خوابم وُ ترانۀ تو، از جهانی دگر نشان دارد

شاید این را شنیده ای که زنان، در دِل ”آری و نه“ بِه لب دارند
ضعفِ خود را عیان نمی سازند، راز دار وُ خموش وُ مکارند

آه من هم زنم، زنی که دِلش، در هوایِ تو می زند پر وُ بال
دوستت دارم ای خیالِ لطیف، دوستت دارم ای امیدِ محال
🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : دوشنبه بیست و نهم آذر ۱۴۰۰ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 از کتاب اولین تپش‌های عاشقانهٔ قلبم نوشته ی فروغ فرخزاد

دِلم می خواهد همیشه بِه من بگویی فروغم یا فروغِ من؛ چون این کلمه بِه من قوتِ قلب و اطمینان می دهد؛ و من در هر بار که آن را بشنوم بِه یاد می‌ آورم که مالِ تو هستم؛ مالِ تو که اینقدر دوستت دارم؛ برایِ کسی که دوست می‌ دارد و با تمامِ قلب هم دوست می‌ دارد بزرگترین مصیبت‌ ها این است که او را از دیدنِ محبوبش منع کنند. 🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : سه شنبه بیست و سوم آذر ۱۴۰۰ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

از نامه‌ های فروغ جان فرخزاد 💌

دوستت دارم؛ دوستت دارم؛ آنقدر دوستت دارم که وحشت می‌ کنم اگر یکباره بی تو بمانم چِه خواهم کرد؛ مثلِ چاهی خالی خواهم شد و سیاه خواهم شد و حفرۀ مرگ و نیستی خواهم شد؛ شاهی، دوستت دارم؛ دِلم می‌ خواهد این را با تکه‌ هایِ تنم، با تنِ تکه تکه شده‌ ام زیرِ پایِ تو بنویسم. 🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷

تاريخ : شنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۰ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

از نامه‌ های فروغ جان فرخزاد 💌

دست‌ هایت کجا هستند؟ دست‌ هایت که مثلِ خبرِ بیداری از رویِ پوستم می‌ گذشتند؛ دست‌ هایت که وقتی می‌ گرفتمشان، از وحشتِ سرنگون‌ بودن میانِ زمین و آسمان، خالی می‌ شدم. 🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷

تاريخ : شنبه ششم آذر ۱۴۰۰ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 بخشی از شعر گره از دفتر شعر عصیان نوشته ی فروغ فرخزاد

فردا اگر زِ راه نمی آمد، من تا ابد کنارِ تو می ماندم*
من تا ابد ترانۀ عِشقم را، در آفتابِ عشقِ تو می خواندم

رازی درونِ سینۀ من می سوخت، می خواستم که با تو سخن گوید
امّا صدایم از گره کوته بود، در سایۀ بوته هیچ نمی روید

زِ آنجا نگاه خستۀ من پر زد، آشفته گردِ پیکرِ من چرخید
در چارچوبِ قابِ طلایی رنگ، چشمِ مسیح بر غمِ من خندید

بار دگر نگاه پریشانم، برگشت لال وُ خسته بِه سویِ تو
می خواستم که با تو سخن گوید، امّا خموش ماند بِه رویِ تو

آنگاه ستارگانِ سپیدِ اشک، سو سو زدند در شبِ مژگانم
دیدم که دستهایِ تو چون ابری، آمد بِه سویِ صورتِ حیرانم

دیدم که بالِ گرمِ نفسهایت، ساییده شده بِه گردنِ سردِ من
گویی نسیمِ گمشده ای پیچید، در بوته هایِ وحشیِ دردِ من

دستی درونِ سینۀ من می ریخت، سربِ سکوت وُ دانۀ خاموشی
من خسته زین کشاکشِ درد آلود، رفتم بِه سویِ شهرِ فراموشی

بُردم زِ یاد اندُه فردا را، گفتم سفر فسانۀ تلخی بود
نا گه برویِ زندگیم گسترد، آن لحظۀ طلاییِ عطر آلود

آن شَب من از لبانِ تو نوشیدم، آوازهایِ شادِ طبیعت را
آن شَب بِه کامِ عشقِ من افشاندی، زِ آن بوسه قطرۀ ابدیّت را
🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : پنجشنبه چهارم آذر ۱۴۰۰ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

📚 شعر نغمهٔ درد از دفتر دیوار نوشته ی فروغ فرخزاد

در منی وُ این همه زِ من جُدا
با منی وُ دیده ات بِه سویِ غیر

بهرِ من نمانده، راه گفتگو
تو نشسته گرم، گفتگویِ غیر

غرقِ غَم دِلم، بِه سینه می تپد
با تو بی قرار وُ بی تو بی قرار

وای از آن دمی، که بی خبر زِ من
بر کشی تو رختِ خویش از این دیار

سایهٔ تواَم، بِه هر کجا روی
سر نهاده ام، بِه زیرِ پایِ تو

چون تو در جهان، نجسته ام هنوز
تا که برگزینمش، بِه جایِ تو

شادی وُ غمِ منی بِه حیرتم
خواهم از تو، در تو آورم پناه

موجِ وحشیم، که بی خبر زِ خویش
گشته ام اسیرِ جذبه هایِ ماه

گفتی از تو بگسلم، دریغ وُ درد*
رشتهٔ وفا مگر گسستنی است؟

بگسلم زِ خویش وُ از تو نگسلم*
عهدِ عاشِقان، مگر شکستنی است؟

دیدمت شَبی بِه خواب وُ سرخوشم
وه، مگر بِه خوابها ببینمت

غنچه نیستی که مستِ اشتیاق
خیزم وُ زِ شاخه ها بچینمت

شعله می کِشد، بِه ظلمتِ شبم
آتشِ کبود دیدگانِ تو

ره مبند، بلکه ره برم بِه شوق
در سراچهٔ غمِ نهانِ تو
🌷


موضوعات مرتبط: بانو فروغ جان فرخزاد (شاه‌ دخت شعر معاصر) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب

تاريخ : یکشنبه سی ام آبان ۱۴۰۰ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |
📚 شعر فریاد از دفتر زمستان نوشته ی مهدی اخوان‌ ثالث
( بیدل دهلوی ) 🖤•تنم اینجاست، و روحم جاییست که او در آن نفس می‌ کشد•🖤
( حافظ شیرازی ) 🖤•اگر آرامشْ لمس‌ کردنی بود، بی‌ گمان دستِ توست آپامه•🖤
( قیصر امین پور ) ❤️•محبوبم! قرارِ ما حوالی بویِ سیب...•❤️
( صائب جانمان ) 🪴 💙•الهی! خوشا آنان که فقط با تو دل خوش کرده‌ اند•💙 🪴
( جبران خلیل جبران ) 🖤•امیدوارم تلخی دیگری جز قهوه نچشید!•🖤
( حسین منزوی ) 🕯 ♡مرا بسوزانید؛ شاید دلتنگی‌ ام، تمام شد♡ 🕯
( رهی معیری ) 🖤•محبوبِ من! تو رفته‌ ای و خورشید روزی هزار بار غروب می‌ کند•🖤
( میر افضل الدین ثابت ) 🕌🌹 زنانِ عالم الگویی بهتر از فاطمه (س) نمی‌ توانند پیدا کنند 🌹🕌
( پل الوار ) ❤️•به خاطرِ تمامِ سلول هایِ تنت؛ تمامِ ذرّاتِ جهان را دوست دارم•❤️
( پو چویی ) 🖤•هنوز هم زیر پوستَم ساکنی آپامه•🖤
( وحشی بافقی ) 🖤•وقتی دلتنگت می‌ شوم آپامه، تپشِ قلبم به شدّت آزارم می‌ دهد•🖤
( صائب جانمان ) ❤️•من را در آغوشت پنهان کن، من را در عشقت بسوزان•❤️
( قیدی شیرازی ) 🖤•پروردگارا هرگز عشقِ او را از من نگیر؛ آمین•🖤
( حسین منزوی ) 🖤•می‌خواهَمت آپامه؛ مثلِ محکومی به اِعدام! کاملاً، ناامید•🖤
( بیژن نجدی ) 🧡•محبوبِ من! بی‌ تو پاییز دورانِ سختی‌‌ست•🧡
( وحشی بافقی ) 🖤•چیزی نمی‌ خواهم جُز در آغوش کشیدنت آپامه•🖤
( حسین منزوی ) 🖤•من تو را تنها ستاره‌ ای می‌ دانم که به قلبم شادمانی می‌ بخشد•🖤
( حسین منزوی )  🕌 🌹 فقط‌ حیدر‌ امیرالمومنین‌ است 🌹 🕌
(طالب آملی)‏ 🖤•در این دنیا در جستجوی پناهگاهی هستم که از دستانت شروع میشود•🖤
( فضل الله توکل ) 🖤•غربت یعنی هم صحبتیِ آنی را که دوستش داری از دست بدهی•🖤
( شهین حنانه ) 🖤•معنی زندگی را جُز با تو نمی‌ دانم؛ دلتنگِ توام آپامه•🖤
💎 ( لسانی شیرازی ) 💎
( صائب تبریزی ) 🖤•تپشِ قلبم به شدّت آزارم می‌دهد؛ ای عشق دست از کُشتنم بردار!•🖤
( سعدی شیرازی ) 🖤•آخرین غمِ من نبودی؛ امّا بزرگترینِ آنها بودی•🖤
( نزار قبانی ) 🖤•گفت عشق چیست؟ او را بوسیدم گفتم مابقی را تو بگو....•🖤
( فریدون مشیری ) 🖤•بیا بخوان ترانه ای به گوشِ جانم، بیا ببر به عالمِ فرشتگانم•🖤
( فیاض لاهیجی ) 🖤•بمان با من عزیزم، بهترینم، تو را تا بینهایت دوست دارم آپامه•🖤
( حکیم اسدالله قمشه‌ ای ) 🖤•من به معجزه ای نیاز دارم که من را در دستانِ تو بسپارد•🖤
( حسین منزوی ) 🖤•امید دارم به دیدنش... و تا بینهایت دوستش دارم•🖤
صفحه اصلی 💯
⬇️ لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد ⬇️
        🌟 مطالب قديمی تر را مشاهده کنید >>


تماس با 
ما
.: Weblog Themes By Best Poems:.