🦋 همیشه شعر به راه و قافیه خوب است 🦋

💫 ♡چه باشد شعر؟! آهِ سینه سوزی کز جگر خیزد! جلال‌الدّین‌ میر‌آفتابی♡ 💫

🦋 همیشه شعر به راه و قافیه خوب است 🦋 | محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

✍️ شعر همیشه خوب
🦋 همیشه شعر به راه و قافیه خوب است 🦋 💫 ♡چه باشد شعر؟! آهِ سینه سوزی کز جگر خیزد! جلال‌الدّین‌ میر‌آفتابی♡ 💫

( وحشی بافقی ) 🖤•وقتی دلتنگت می‌ شوم آپامه، تپشِ قلبم به شدّت آزارم می‌ دهد•🖤

چو پیشِ نقشِ شیرین کوهکن عرضِ بلا کردی
اگر سنگین نبودی گوشِ او فریادها کردی

کند بیگانگی هر چند گویم شرحِ غَم با او*
چه غَم بودی اگر خود را به این حرف آشنا کردی

به اغیار آنقدرها می‌ توانست از وفا دیدن*
چه می‌ شد گر زیادی یک نظر هم سویِ ما کردی

به تنگیم از جُدایی کاشکی می‌ شد یکی پیدا
که ما را رهنمایی سویِ اقلیمِ فنا کردی

اجل گر رحم بر وحشی نکردی شامِ مهجوری
تو می‌ دانی که غَم با روزگارِ او چها کردی
🌷


پ.ن:

جُدا از من به هر کس خواستی مهر وُ وفا کردی
مرا از دامِ خود سَر دادی وُ خود را رها کردی

چه کردی بی‌ مروّت، بی‌ حقیقت، بی‌ وفا، با من
که در دامم درآوردی وُ با دامم رها کردی

چه می‌ گویم؟ زِ ذوقِ آن چنان وصلم برآوردی
چه می‌ پرسی؟ به حالِ این چنینم مبتلا کردی

وفا وُ مهربانی نام کردی کامِ دشمن را
ستم بر مهربانی، بر وفاداری جفا کردی (حزین لاهیجی)
🖤


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷 ، کمال الدّین وحشی بافقی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷

تاريخ : سه شنبه بیست و هفتم آبان ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی ) 🖤•تو زنی هستی كه من دوستت دارم آپامه، تو را من خلق كرده ام•🖤

از وضعِ زِ خود رفتگیِ یار خرابم
از حیرتِ آن آینه رُخسار خرابم

آن بی خبر از خود چه خبر باشدَش از من؟
از نشئۀ آن ساغرِ سرشار خرابم

از مُلک وجودم اثری عشقِ تو نگذاشت
چون کشورِ سلطانِ ستمکار خرابم

با جلوۀ حُسنِ تو ندارم خبر از خویش
چون بلبلِ شوریده به گلزار خرابم

زُلفِ تو کند کافر وُ لعلِ تو مسلمان
از کشمکشِ سُبحه وُ زُنّار خرابم

دیروز حزین از مِیِ وصلش دِل وُ جان سوخت
امروز زِ محرومیِ دیدار خرابم
🌷

پ.ن:

شَب گردشِ چَشمت قدحی داد به خوابم
امروز چو اشک آینۀ عالمِ آبم

گفتی چه کسی؟، در چه خیالی؟، به کجایی؟
بیتابِ توام، محوِ توام، خانه خرابم (بیدل دهلوی)
🖤


سرم که بر شانه‌ اَت نیست؛ انگار پرنده‌ ای هستم، که لانه‌ اَش افتاده باشد. 🖤


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : سه شنبه هشتم مهر ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی ) 🖤•آیا شک داری، که من در توام و تو در منی آپامه؟•🖤

چون مهرهٔ ششدر، شده رفتار زِ یادم
از چار جهت بسته فلک راهِ گشادم

آبِ گهرم ساخته با گردِ یتیمی
جنسِ هنرم، در همه بازار کسادم

ممنون نبوَد شمعِ من از دستِ حمایت
یارانِ وفا پیشه سپردند به بادم

سر رشتۀ تدبیرِ من از دست برون است
باشد چو نفس در کفِ دِل، بست وُ گشادم

اقبالِ بلندم، عَلَم افراشت چو خورشید*
روزی که به دنبالِ تو چون سایه فتادم

دارم به دِل از لالۀ رُخسارِ تو داغی*
دور از تو نشسته است به جا، نقشِ مُرادم

نامم به زبانِ فلکِ سفله گران است
چون حرفِ وفا از دهنِ دهر فتادم

خوشتر چه ازین غَم که دِلم را غمِ عِشق است؟*
شادی چه ازین بِه که به اندوهِ تو شادم؟

سازد چو دمِ صبح حزین زنده جهان را
از دِل چو برآید نفسِ پاک نژادم 🌷

پ.ن:

نه فراموشت نکردم، منتظرم دلت برایم تنگ شود. 🖤

🎵
آهنگساز: استاد کامبیز روشن روان
با صدای: بی کلام؛ تاریخ انتشار: ۱۳۶۳
🎼 دانلود موسیقی فیلم گلهای داودی با کیفیت عالی 🎼
🎼 دانلود موسیقی فیلم گلهای داودی ۲ با کیفیت عالی 🎼

موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷 ، 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، استاد کامبیز روشن روان (آهنگساز)  🇮🇷

تاريخ : جمعه دوازدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی ) 💙•عشق، ما را به باریدن واداشت چونان دو قطرۀ آب بر یک برگ•💙

در عِشق شد به رنگِ دگر روزگارِ ما
تغییرِ رنگِ ماست، خزان وُ بهارِ ما

از خویش می‌ رویم سبک تر زِ بویِ گُل
بر طرفِ دامنی ننشیند غبارِ ما

ابرِ بهار در عرقِ شرم غوطه زد
از مایه‌ داریِ مُژهٔ اشکبارِ ما

همچون سپند، زِ آتشِ شوقِ تو می‌ تپید
روزی که داشت خانه به خارا، شرارِ ما

مانند گرد، کز رمِ¹ آهو شود بلند
آرام² می‌ رمد زِ دلِ بی‌ قرارِ ما

از تابِ رشک³، در جگرِ لاله خون کند
داغِ تو گر بهار کند در کنارِ ما

رفتیم وُ مانده است به جان چون قلم، حزین
بر صفحهٔ زمانه، سخنْ یادگارِ ما
🌷

پ.ن:

۱. رم: رمیدن، از ترس گریختن آهو، اسب و مانند آن
۲. آرام: آرامش
۳. تاب: تفتیدگی، حرارت/ تابِ رشک: سوزشِ درون بر اثر حَسَد


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : شنبه سی ام فروردین ۱۴۰۴ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی ) 🖤•آیا رواست به شمشیری کشته شوم و ضارب را نبینم؟!•🖤

مجنونِ مرا شورِ تو بی‌ پا وُ سَر انداخت
کوهِ غمِ عشقِ تو مرا از کمر انداخت

مشکل که به کویت رسد این رنگ پریده
سیمرغ درین راهِ خطرناک، پَر انداخت

تا چشمِ سیه مستِ تو عاشق کُشی آموخت
از هر دو جهان، قاعدهٔ داد بر‌انداخت

بر خاکِ درت پارهٔ دِل ریخت سرشکم*
در کویِ تو این قافله، بارِ سفر انداخت

همچون جَرَس افسانه فروش است خروشم
بی تابیِ دِل، آهِ مرا از اثر انداخت

از زخم شود جوهرِ شمشیر، نمایان*
دانست تو را هر که به حالم نظر انداخت!

تا بوسهٔ آن حُسنِ گلوسوز چه باشد
نامِ لبِ تو، کامِ مرا در شکر انداخت

نشناخته بودیم دری غیر درِ دِل*
ما را به چه تقصیر، فلک در به‌ در انداخت؟

در عِشق ندانم که وفا چون وُ جفا چیست
این دردِ گرانمایه، مرا بی‌ خبر انداخت

ای خلوتیان الحذر از عشقِ فسونگر!
ما را به زبانِ همه کس چون خبر انداخت

عِشق است حزین، فاش بگویم که بدانند
این شعله، که در خرمنِ جانم شرر انداخت
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : سه شنبه چهاردهم اسفند ۱۴۰۳ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی ) 🖤•با قلبم چنان کرد؛ که یک مین، با تنِ سربازان! تِکّه، تِکّه، تِکّه•🖤

شوریده دِلی دارم، دیوانه چنین باید*
کز خون نشود خالی، پیمانه چنین باید

عمری ست که می گردم، بر گردِ سرِ شمعی*
می سوزم وُ می سازم، پروانه چنین باید

خوب است جفا امّا، با من تو زِ حدّ بُردی*
باید دِلی آزردن، امّا نه چنین باید

خون از مُژه می بارم، ای ابر تماشا کن*
چشمی که شود گریان، مستانه چنین باید

من دانم وُ دِل کز تو، در عِشق چها دیدم*
جانم بِه فدایت باد، جانانه چنین باید

غلتیده دِلم در خون پیشِ صفِ مژگانی*
گر کُشته شوی باری، مردانه چنین باید

شوری ست حزین با تو کز زمزمه ات امشَب*
در دیده نمک دارم، افسانه چنین باید
🌷

پ.ن:

از خویش فراموشم، با شعله هم‌ آغوشم
می‌ سوزم وُ خاموشم، پروانه چنین باید

تلخ‌ است ازو کامم، مشکل که شود رامم
هرگز نبَرَد نامم، بیگانه چنین باید (حکیم شفایی)
🖤


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : جمعه بیستم مهر ۱۴۰۳ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی ) 🖤•و در میانِ این همه تاریکی، تو را نوری در قلبم می‌ بینم آپامه•🖤

شَبم در کلبۀ دِل ماهتاب از یادِ ماهی بود
تمنّایِ دو چَشمم توتیایِ خاکِ راهی بود

نبود آن قوّتم از ناتوانی‌ هایِ دِل، ورنه
خرابیِ دو عالم از دِلم در بندِ آهی بود

خوشا عهدی که با من هر جفا کآن تندخو می‌ کرد
جفایِ دیگر از بهرِ تلافی عذرخواهی بود

سیه بود ارچِه روزم عمرها از هجرِ رُخساری
ولی چَشمم سفید از حسرتِ زُلفِ سیاهی بود

خرابی یافت راهی در دِلم چون مُلکِ بی‌ صاحب
خوشا عهدی که در مُلکِ دِلم غَم پادشاهی بود

چو از بُتخانه سویِ کعبه برگشتم یقینم شد
که تا سر منزلِ جانان از اینجا نیز راهی بود

خرابم گر چِه فیّاض از نگاهی کرد آن بدخو
ولی تعمیرِ این ویرانه هم کارِ نگاهی بود 🌷

پ.ن:

شنیدم با حریفان میلِ بزم آراستن داری
چِه باشد گر در آن صحبت منِ بیچاره هم باشم؟

بِه چشمِ دوستان گر ساخت خوارم نیست غَم، لیکن
کُشد اینم، که می‌ خواهد زبونِ خصم هم باشم

نمانده میلِ صحبت با مَنَت ترسم بَرَد دشمن
از این ناگه گمانی، ورنه خواهم با تو کَم باشم

شرف! از میکده با نعرۀ مستانه بیرون آ
میانِ مردمان تا کی، بِه تقوا متّهم باشم؟ (شرف‌ جهان‌ قزوینی)
🖤

پ.ن۲:

محال بود که گندمِ وجودِ من رویِ صخره‌ تو رویش کند..
و من این را از همان آغاز می‌ دانستم..

لیکن ابرِ وجودم را بالایِ سرِ تو گستراندم
و همان‌ طور که دریا افق را در آغوش می‌ کشد، تو را در آغوش کشیدم. (غادة السمان)
🖤

پ.ن۳:

آغوشِ تو را دوست دارم آپامه؛ چنان که کودکی، گهواره را. 🖤


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷 ، غادة أحمد السّمّان (شاعر سوریه) 🇸🇾 ، میرزا شرف جهان قزوینی (شاعر روزگار صفوی) 🇮🇷

تاريخ : یکشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۳ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

‏( حزین لاهیجی ) 🖤•دور از وصالِ یار چِه لذت ز روزگار؟•🖤

عشاق را زِ سرو وُ گُل وُ ارغوان چِه حظ؟
بی جلوۀ جمالِ تو از گلستان چِه حظ؟

دور از وصالِ یار چِه لذت زِ روزگار؟
بی یوسف از مرافقتِ کاروان چِه حظ؟

از سیرِ گُل بِه دیده خَلَد خار بی رُخت
دور از قدت زِ جلوهٔ سرو روان چِه حظ؟

ما لذّتی زِ خلوت وُ کثرت نمی بریم
از خود گذشته را زِ کنار وُ میان چِه حظ؟

عیشِ وطن چِه کار کند با دلِ حزین ؟
مرغِ شکسته بالِ مرا زِ آشیان چِه حظ؟ 🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : دوشنبه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

💎 ( حزین لاهیجی ) 💎

روزی که حجّت از خلق، خواهند در قیامت*
روی تو حجّتِ ماست، ای قبله گاه حاجت

بر گردِ خویش سالک، پیوسته می کند سِیر
کز نقطهٔ بدایت، سَر بر زند نهایت

عاشِق چو از خرابات بر بست رختِ هستی
اوّل قدم درین ره، شد منزلِ اقامت

نتوان بِه تیغ، دِل را از مهرِ او بُریدن*
لا یقطع المحبّون من جرحهٔ الملامت

در کوی او کشیدیم، چون کوه پا بِه دامن*
گر تیغ بارد اینجا، ما وُ سرِ اطاعت

جور وُ جفا نه بینم، مهر وُ وفا ندانم
غرقیم در محبّت، نه شکر وُ نی شکایت

در کویِ نیکنامان، رسوای خاص وُ عامیم
زاهد بهل ملامت، صوفی برو سلامت

کی می شود بِه دوران، مه در محاق ماند
محروم کی گذارند، از پرتوِ عنایت؟

تیغِ برهنه باشد، تن در کفن حزین را*
چون بگذری زِ خاکش، مگذر بِه رسمِ عادت 🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : شنبه پنجم اسفند ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

‏( حزین لاهیجی ) 🖤•آغوش یعنی عطر تنت یکی باشد، وقتی بازگردی دوتا شود•🖤

با رنگ لعلی تو، بِه صهبا چِه احتیاج؟
با نرگست، بِه ساغر وُ مینا چِه احتیاج؟

قامت نهال وُ چهره گُل وُ طرّه یاسمین
گلشن تویی، تو را بِه تماشا چِه احتیاج؟

خونِ هزار دِل زِ لبت موج می زند
لعلِ تو را بِه بادۀ حمرا چِه احتیاج؟

از جان گذشتگان بِه جهان ناز می کنند
عشاقِ خسته را بِه مسیحا چِه احتیاج؟

لعلت مرا بِه بوسه تواند غنی کند*
بذلِ کریم را بِه تمنّا چِه احتیاج؟

سرمایۀ دو کون بِه هر گوشه باخته است
با خواجه، رندِ بی سر وُ پا را چِه احتیاج؟

بیرون منه زِ دایرۀ خود قدم حزین
داری دلِ گشاده، بِه صحرا چِه احتیاج؟
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : جمعه چهارم اسفند ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی )  🕌 🌹 فقط‌ حیدر‌ امیرالمومنین‌ است 🌹 🕌

سرِ شیر مردانِ عالم، علی
کزو سرفراز است نامِ یلی

جهانِ کَرَم، والیِ کردگار
امامِ امم، صاحبِ ذوالفقار

زِ قصرش، کمین پایه، چرخِ بلند
زِ فیضش گرانمایه، خاکِ نژند

ولایت بر اندامِ زیباش چُست
وصایت بِه بالایِ شانش درست

سرِ اصفیا، خاتمِ اوصیا
فرازندهٔ رایتِ انّما

محیطِ معانی دلِ روشنش
ردایِ یمانی، بِه تنِ جوشنش

بلند اخترش، ظلمتِ کفر کاست
زِ تیغِ کجش، پشتِ اسلام راست

سرِ سرفرازان، جبین سایِ اوست
دلِ قدسیان در تولّایِ اوست

بِه کونین دارد گرانی، سَرم
که بر درگهش نایبِ قنبرم

چو دارم اساسِ غلامی قوی
گدایِ درم را رسد خسروی 🌷

پ.ن:

خداوندا من آن گُم کرده راهم
که سویِ عفوِ تو باشد پناهم

پناه آورده ام در آستانت
بِه بخشا از کَرَم، جرم وُ گناهم
(صفا تویسرکانی)
💙

پ.ن۲:

یارب تو مرا بِه حشر شرمنده مکن
در پیشِ خلایقم سرافکنده مکن

من بندۀ عاصی وُ تو دریایِ کَرَم
از راه کَرَم، عذاب این بنده مکن (فصل بهار خانم) 💙


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷 ، 📗 با کاروان شعر عاشورایی و آئینی

تاريخ : شنبه نهم دی ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی ) 🏴 یا صاحب الزمان (عج) 🏴

در صبحِ عارض از خطِّ مشکین، نقاب کش
این سُرمه را بِه چشمِ ترِ آفتاب کش

از عشوه خونِ رستمِ طاقت بِه خاک ریز
خنجر زِ ترکِ غمزه، بر افراسیاب کش

عالم الفِ کشیدهٔ شمشیرِ نازِ توست
تیغِ کرشمه بر همه چون آفتاب کش

زاهد، نماز بی رَهِ تقوی درست نیست
سجّادهٔ ورع بِه شطِّ باده آب کش

تا چند بارِ غَم؟ دو سه رطلِ گران بگیر
تا کی حدیثِ جم؟ دو سه جامِ شراب کش

در قیدِ خویشتن نتوان زیستن دمی
دست از خودی بشو، نفسی چون حباب کش

زان پیشتر که زخمِ اجل کارگر شود
مطرب بیا وُ زخمه بِه تارِ رباب کش

زان پیشتر که چهره زِ اشک ارغوان کنم
ساقی مرا بِه رُخ دو سه جامِ شراب کش

غرقِ عرق چنین رُخِ نازآفرین چراست؟
جانا تو را کِه گفت که از گُل گلاب کش؟

ای چرخ دستِ فتنه بلند است، خویش را
زیرِ لوایِ خسروِ عالیجناب کش

مهدی بگوی وُ از شرف نامِ نامیش
طغرایِ فخر، بر ورقِ آفتاب کش

صهبایِ ذکرِ دوست، خرد سوز شد حزین
آتش شو، از جگر نفسِ شعله تاب کش

دِلدار در دِل است گر از دیده غایب است
عرضِ نیاز را بِه بساط خطاب کش

ای مهرِ جانفروز برآ از نقابِ ابر*
عالم گرفت تیرگی، از رُخ نقاب کش

گردِ کرشمه از کفِ نعلینِ خویش ریز
این توتیا بِه چشمِ سفید رکاب کش

بی پرده حُسنِ شاهد شرع آشکار کن
یکره نقاب از رُخِ امّ الکتاب کش

طرحِ عمارتی بِه جهانِ خراب ریز*
دستِ زمانه از ستمِ بی حساب کش

هنگامِ داوری ست، کنون زالِ دهر را*
گیسوشان بِه محکمهٔ احتساب کش

با ما بِه کین برآمده عمری ست، روزگار*
این انتقام از فلکِ کج حساب کش

هم تیغِ قهر بر سرِ خصمِ عنود زن*
هم پیکرِ عدو بِه خمِ پیچ وُ تاب کش

گرد از سُمِ سمند برانگیز وز شرف
بر دیدهٔ سپهرِ معلّا جناب کش

زین سُرمه چشمِ منتظران را کحیل کن
گلگونهٔ طرب بِه رُخِ شیخ وُ شاب کش

خالی نما قلمروِ ایجاد از ستم*
خطّ مسلّمی بِه جهانِ خراب کش

هم تیغِ کین بگیر زِ بهرامِ جنگجو
هم از کنار زهرهٔ چنگی رباب کش

بتخانه در مدینهٔ اسلام کی رواست؟
لات وُ هبل برآر وُ بِه دارِ عقاب کش

گردِ خجالت از رُخِ ما عاصیان بشوی
خط بر صحیفهٔ عملِ ناصواب کش 🌷

پ.ن:

🔹 در همهٔ دنیا فرزندان بر پایِ پدران بوسه می زنند، ولی در غزه پدران بوسه بر پایِ فرزندان می زنند؛ پدرِ این کودکِ غزه ای بعد از درخواستِ کودکش رفته بود برایش بیسکویت خرید کند، در فاصلهٔ رفت و برگشتِ پدر، خانه اش توسطِ صهیونیست‌ ها بمباران می شود و...

پ.ن۲:

بِه قولِ محمود درویش: در میانِ نبردِ زندگی، تو تنها نقطۀ امنِ منی. 🖤

🔹 خواهرِ بزرگتر ماسکِ اکسیژن رو برایِ برادرش گرفته، ولی خودش در اون لحظه رفته تو آسمونها، آه از داغِ بچه هایِ غزه، خیلی دردناکه، دردهایِ کودکانِ غزه تمومی نداره، غم وُ دردِ بچه هایِ غزه دیگه از واژه خارجه، حتی دستگاه ‌هایِ تنفسِ مصنوعی که بتونه کودکی نفس بکشه رو هم ندارن، لعنتِ خدا بِه همۀ ساختارهایِ بین المللی مدعیِ حقوق بشر، لعنتِ خدا بِه شمرهایِ زمانه‌، لعنتِ خدا بِه صهیونیسم و دوستدارانِ اونها.

🔹 بعد از مرگ هم دوستت دارم 🔹

پ.ن۳:

🔹 صهیونیست‌ها و حامیانِ اصلیِ آن، یعنی آمریکا و انگلیس و رسانه‌ هایِ آنها که دستشان بِه خونهایِ ریخته شده هزاران زن و کودکِ فلسطین آغشته شده است، ضد زن و ضد زندگی و ضد آزادی ترین نظام هایِ سلطه تاریخ بشر و از طرفداران دموکراسی به سبکِ صهیونیست هایِ خون آشام هستن، این‌ ها برای ما از زن زندگی آزادی می‌ گفتن! (آخرین آمار شهدای غزه تا امروز ۲۱۸۰۰ شهید)

🔹 چرا برای زنان و کودکانِ فلسطین، صداتون در نمیاد؟ چرا زن زندگی آزادی نمی گید؟ اونها زن نیستن؟ حقّ آزادی و زندگی ندارن؟ چرا؟ چون مسئله موجودیتِ شوم و منافع نامشروعِ پدر جد شعار زن زندگی آزادی امّا بخوانید زن هرزگی برهنگی که هدفش تعرض به بانوانِ محجبه به سبک رضا خان، دین زدایی، حیا زدایی، عادی سازی بی حجابی که به سوی برهنگی و بی غیرتی بیشتر پیش رود و آغوشِ رایگان و...، یعنی صهیونیسم و پایِ صهیونیست‌ هایِ کودک کش در میان است!

پ.ن۴:

می‌ پرسم؟ کیست که بِه‌ دادِ کودکانی برسد که همچو زنبورهایِ عسل بر فرازِ تل‌ ها پَر می‌ گشایند؟، کیست که بِه‌ دادِ دخترانِ پاکدامنی برسد که دِل‌ را بِه تُنگی‌ بلورین در آوردند، تا عطرِ بهارنارنج را در خود نگه‌ دارد؟ کیست که توسنِ خیال را رام کند؟ کیست که در پایانِ شکار، زخمِ آهو را ببندد؟ (أمل دنقل) 🖤

🔹 مادرِ اين فرشته ها چطور می تونه شهادتِ ۴ تاییشون رو یکجا تحمّل کنه؟ خواهرانِ شهيدی كه امروز توسط رژيم كودك كش صهیونیستی بِه شهادت رسیدند.


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷 ، محمود درویش (شاعر فلسطینی) 🇵🇸 ، 📗 با کاروان شعر عاشورایی و آئینی
برچسب‌ها: وعده‌ الهی حق است

تاريخ : جمعه هشتم دی ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

💎 ( حزین لاهیجی ) 💎

بِه گُل، ترانۀ مرغانِ بینوا عَبَث است*
فسونِ دوستی‌ ام با تو بی‌ وفا عبث است

دِلم بِه سینه کنون کز تغافلت خون شد*
تسلّی‌ ام بِه نگه‌ هایِ آشنا عبث است

بِه هرزه، داد بِه دیوانِ آسمان نبری
که پیشِ مدّعیان، عرضِ مدّعا عبث است

چنان که گشته تو را شیوه پاسِ بُوالهوسان*
شکایتم بِه تو بیگانه‌ آشنا عبث است

بد از رفاقتِ نیکان نکو نخواهد شد
سَموم را سرِ همراهیِ صبا عبث است

زبانِ تیغ، بِه نرمی نمی‌ شود کوتاه
ملایمت بِه حریفانِ بی‌ حیا عبث است

تلاشِ دولتِ اکسیرِ رنگ زردِ حزین
نگشته تا مسِ قلبِ تو کیمیا، عبث است
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : چهارشنبه بیست و دوم آذر ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی ) 🖤•رفت، تمامِ شمعدانی های خانۀ دلم خُشکیدند، نور بود•🖤

هرکس بِه خاکِ میکده مست وُ خراب مُرد
آسوده از ثواب وُ خلاص از عذاب مُرد

چَشمی بِه دورِ دَهرِ سیه کاسه سیر نیست
اسکندرش بِه حسرتِ یِک جرعه آب مُرد

اوضاعِ زشتِ عالمِ دون، دیدنی نبود
آسوده آن‌ که در شبِ مستی بِه خواب مُرد

از جورِ بی حسابِ تو جاوید زنده ایم
زاهد زِ بیمِ پرسشِ روزِ حساب مُرد

خون بی بهاست عاشقِ حاضر جواب را
جان خواست از حزین لبِ او، در جواب مُرد
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی ) 🖤•بسی سخن گفتم با یار، سکوت امّا یگانه گنجم بود•🖤

من نه حریفِ وعده‌ ام، طاقتِ انتظار کو؟*
تا بِه اجل سپارمش، جانِ امیدوار کو؟

می‌ رسی ای صبا اگر از سرِ کویِ یارِ من*
بویی از آن چمن چِه شد، برگی از آن بهار کو؟

در صفِ منکران کنم دعویِ عِشق و زنده‌ ام
تلخیِ حرفِ حق چِه شد، آن همه گیر وُ دار کو؟

شکر که در حسابِ هم، فارغم از تلافیَت
دعویِ دِل بِه یِک طرف، داغِ مرا شمار کو؟

ساقیِ سرگرانِ من، کُشت مرا تغافلت
تلخیِ عیش تا بِه کی، بادهٔ خوشگوار کو؟

خوش درِ توبه می‌ زند ناصح بی خبر ولی
اشکِ ندامت از کجا، تهمتِ اختیار کو؟

چارهٔ رنگِ زردِ من، باده نمی‌ کند حزین*
نیست دلی که خون کنم، دیدهٔ اشکبار کو؟
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : یکشنبه نهم مهر ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی ) 🖤•کشیده ام در آغوش، آرزویِ تو را آپامه•🖤

نهفته ام بِه خموشی، خیالِ رویِ تو را
مباد کز نفسم بشنوند بویِ تو را

زِ سنگِ محتسب شهر، غَم مخور ساقی
سپرده ایم بِه پیرِ مغان سبویِ تو را

اگر غلط نکنم، حرف ما وُ من غلط است
شنیده ام زِ لبِ خویش گفتگویِ تو را

شده ست شیفته بلبل بِه باغ وُ حور بِه خُلد
ندیده اند گلستانِ رنگ وُ بویِ تو را

اگر بِه دامنِ وصلِ تو دستِ ما نرسد
کِشیده ایم در آغوش، آرزویِ تو را*

چِه خوش بود که نماید بِه ما دِلت را گرم
محبّتی که بِه ما گرم ساخت، خوی تو را

شود زِ باختنِ رنگم آتشین، لعلت
چِه نازکیست عتابِ بهانه جویِ تو را

بِه طورِ عِشق حزین، آستین فشان گردد
کلیم اگر شنود، طرزِ های وُ هویِ تو را
🌷

پ.ن:

بِه پایِ گُلبن اگر بی رُخت بِه خواب شوم
بِه رویِ گریۀ خود غنچه چون حباب شوم

زِ بس که دیده ام از دیدنِ تو نور گرفت
بِه آن رسیده که هم چشمِ آفتاب شوم (دانش مشهدی)
🖤

پ.ن۲:

دِلبرم عزمِ سفر کرد خدا را یاران

چِه کنم با دلِ مجروح که مرهم با اوست (حافظ شیرازی) 🖤


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : جمعه هفدهم شهریور ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی ) 🖤•مُردن در آرزویِ تو خوشتر ز عمرِ خضر•🖤

دِل بِه آبِ خضر وُ عمرِ جاودان نسپرده ایم*
جُز بِه خاکِ آستانت، نقدِ جان نسپرده ایم

حاش لله گُل کند بویِ شکایت از لبم
ما وفاداری بِه آن نامهربان نسپرده ایم

در حریمِ آشنایی، جان وُ دِل بیگانه اند
رازِ پنهان را بِه این نامحرمان نسپرده ایم

می خلد از نیشتر افزون رگِ غفلت بِه دِل
نبضِ آگاهی بِه این خوابِ گران نسپرده ایم

آرزویِ جنّت از کویِ تو ما را ره نزد*
در کفِ اندیشهٔ باطل، عنان نسپرده ایم

دوری از حد رفت، رحمی بر دلِ زارِ حزین*
اینقدرها، ما بِه خود تاب وُ توان نسپرده ایم
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : جمعه بیست و هفتم مرداد ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی )  🏴 السلام‌ علیک‌ یا‌ ثارالله 🏴

طوفانِ خون، زِ چشمِ جهان جوش می زند
بر چرخ، نخلِ ماتمیان، دوش می زند

یا رب شبِ مصیبتِ آرام سوزِ کیست
امشَب که برقِ آه رَهِ هوش می زند؟

روشن نشد که روزِ سیاهِ عزایِ کیست
صبحی که دم زِ شامِ سیه پوش می زند؟

آیا غَمِ که تنگ کشیده است در کنار
چاکِ دِلم که خندهٔ آغوش می زند؟

بیهوش دارویِ دلِ غمدیدگان بود
آبی که اشک بر رُخِ مدهوش می زند

ساکن نمی شود نفسِ ناتوانِ من
زین دشنه ها که بر لبِ خاموش می زند

گویا بِه یادِ تشنه لبِ کربلا حسین
طوفانِ شیونی زِ لبم جوش می زند

تنها نه من، که بر لبِ جبریل نوحه هاست
گویا عزایِ شاهِ شهیدانِ
کربلاست
🌷

پ.ن:

غَمِ کربلا، غم‌ هایِ دیگر را از بین می‌ بَرد. (حاج اسماعیل دولابی) 🖤

پ.ن۲:

آنگاه که آن مُصیبت‌ ها بر امام حسین وارد شُد، ملائکه ضَجه‌ ای زده و گفتند: پروردگارا این حسین برگُزیدۀ توست که چنین شهید گشته؛ در این هنگام خداوندِ متعال، سایه‌ قائم آل‌ محمّد را بِه آنها نشان داده و فرمود: بِه وسیلۀ او انتقامِ حسین را خواهم گرفت. (سید بن طاووس | لهوف، ص ۱۴۵)

🌸 تصویر نقاشی وداع اثر حسن روح الامین 🌸

🏴
آهنگساز: مجید انتظامی
با صدای: بی کلام؛ تاریخ انتشار: ۱۳۷۳
🎼 دانلود آهنگ به سوی یار با کیفیت عالی 🎼

موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷 ، 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، استاد مجید انتظامی (آهنگساز) 🇮🇷 ، 📗 با کاروان شعر عاشورایی و آئینی ، استاد حسن روح الامين (نقاش) 🇮🇷

تاريخ : پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی )  🏴 السلام‌ علیک‌ یا‌ ثارالله 🏴

شاهی که نورِ دیدۀ خَیرُالأنام بود
ماهی که بر سپهرِ مَعالی، تمام بود

شد روزگار در نظرش تیره از غبار
بادِ مخالف از همه سو بس که عام بود

آب از حسین بُرّد وُ خَنجر دهد بِه شِمر
انصافِ روزگار، نَدانم کدام بود؟

آبی که خار وُ خس، همه سیراب از آن شدند
آیا چِرا بر آلِ پیمبر، حرام بود؟

خون، دیده ها چِگونه نگِرید بر آن شهید
کز خون بِه پیکرش کفنِ لعل‌ فام بود

دادی بِه تیر وُ نیزه، تنِ پاره پاره را
زان رخنه ها چو صید مرادش بِه دام بود

آن خضرِ اهل بیت بِه صحرایِ کربلا
نوشید آبِ تیغ، زِ بس تشنه کام بود

تفتند، زِ آتشِ عطش، آن لعلِ ناب را
سنگین دِلان، مضایقه کردند آب را
🌷

پ.ن:

نَپُرس که چِرا می گِریند؛ در سفرِ زمینی پاها مَجروح می شود و در سفرِ آسمان دِلها؛ دِلی که از یادِ حسین نگِرید، که دِل نیست سنگِ خارا است و چِگونه نور در سنگِ خارا راه یابد. (سید مرتضی آوینی) 🖤

🏴
شاعر: سید جواد عین الملک ؛ مداح: حسین فخری
🏴 دانلود مداحی بنشین تا به تو گویم زینب 🏴

موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷 ، 📗 با کاروان شعر عاشورایی و آئینی

تاريخ : دوشنبه بیست و ششم تیر ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

💎 ( حزین لاهیجی ) 💎

هلاکِ جلوه‌ ام قدّ قیامت‌ دستگاهان را*
خرابِ شیوه‌ ام شمشادِ این محشر پناهان را

فدایِ ناز پرورِ تیغِ مژگانی که از شوخی*
بِه خاکِ بی‌ نیازی ریخت خونِ بی‌ گناهان را

تسلّی چون تواند شد دلِ غلتیده در خونم؟*
نگه در قبضۀ ناز است این مژگان‌ سیاهان را

نمی‌ گردد بِه موزونی طرَف با خالِ مشکینت*
اگر در سُرمه خوابانند چشمِ خوش‌ نگاهان را

سَرت گردم! بر اوجِ سروری طرْفِ کُله بشکن*
شکست این پُرشکن‌ کاکُل سپاهِ کج‌ کلاهان را

بوَد شورِ اسیران خانه‌ زادِ نازِ محبوبان*
تغافل کارفرما شد خروشِ داد خواهان را

حزین افتاده‌ ام در حلقۀ روشن‌ِ سوادانش*
بِه چشمِ من چِه منّت‌ ها بوَد خاکِ صِفاهان را
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : یکشنبه یازدهم تیر ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی ) 🕯 ♡آه از تو آپامه♡ 🕯

طبیبِ من! چِرا از خسته‌ جانِ خود نمی‌ پرسی؟*
توان پرسیدنی، وز ناتوانِ خود نمی‌ پرسی

قلم کی محرم وُ قاصد کجا دردِ سخن دارد؟*
چِرا احوالِ ما را، از زبانِ خود نمی‌ پرسی؟

مگر آگه نه‌ ای از سوختن ای شمعِ بی‌ پروا*
که از پروانۀ آتش‌ بِه‌ جانِ خود نمی‌ پرسی؟

نسیم آشفته می‌ گوید، سراغِ نافۀ چین را*
چِرا از طرّۀ عنبرفشانِ خود نمی‌ پرسی؟

اگر باور نداری شرحِ جور از من، چِرا باری*
حدیثی از دلِ نامهربانِ خود نمی‌ پرسی؟

شکارِ خسته می‌ داند، عیارِ سختیِ بازو*
چِرا از زخمِ دِل، زورِ کمانِ خود نمی‌ پرسی؟

سرت گردم! چِه دیدی کز حزین گردانده‌ ای دِل را؟*
زِ دستان‌ سنجِ
¹ دیرین، داستانِ خود نمی‌ پرسی
🕯

پ.ن:

۱. دستان سنج: نغمه پرداز، ترانه گو


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

💎 ( حزین لاهیجی ) 💎

من در میان نبودم، دِل بود وُ یارْ هر دو*
از بیخودی بِه شکرم وز روزگار هر دو

گر پرده‌ سنجِ عِشقی، بگشای گوش وُ بشنو
گویند یک اناالحق، منصور وُ دار هر دو

جرمِ نکردهٔ ما، تا کی عتاب دارد؟*
یِک‌ سو کنیم اکنون، ماییم وُ یار هر دو

از سرکشی نکردی، یکبار رنجه ما را*
تا شد سفید چَشمم، در انتظار هر دو

آمد زِ طرفِ کویت، صبحِ ازل نسیمی*
بویِ تو را گرفتیم، ما وُ بهار هر دو

کِشتی‌ شکستگانیم در ورطه‌ ای که دارد
طوفانِ بی‌ قراری، بحر وُ کنار هر دو

زینسان که از تغافل گوشِ گُل است سنگین
یک پرده می‌ سُراید، زاغ وُ هزار هر دو

از زُلفِ یارْ دیگر کِی عقده می‌ گشاید؟*
دست وُ دِلی که رفته، ما را زِ کار هر دو

آگه حزینِ بی‌ دِل از حالِ حُسن وُ عِشق است*
دارند بلبل وُ گُل، یِک خارخار هر دو
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : دوشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی ) 🖤•دلِ نامهربانت کینۀ عاشِق چرا دارد آپامه؟•🖤

در آبِ دیده یا در سینۀ پُر آذر اندازم*
دلِ بیمارِ خود را بر کدامین بستر اندازم؟

جهان افسرده شد از عشقِ خون آشام، اشارت کن
که این دِل مُردگان را در رگِ جان نشتر اندازم

کفِ خاکسترِ تفسیده‌ ام در کارِ محشر کن
که دوزخ در بهشت وُ العطش در کوثر اندازم

دلِ نامهربانت کینۀ عاشِق چرا دارد؟*
اگر رسمِ وفا عیب است از عالم براندازم

قدح پیمایِ من، داری اگر ذوقِ کبابِ دِل
بفرما تا بِه داغِ دوستی بر اخگر اندازم

غبارِ دِل بوَد، تا کی، کهن‌ ویرانۀ دنیا؟*
بگو تا کارِ عالم را بِه مژگانِ تَر اندازم

بساطِ عِشق بازان گرمیِ هنگامه می خواهد
تو چوگان کُن کمندِ زُلف را تا من سَر اندازم

حزین از عِشق دارم در رگِ جان گرمیِ خونی
که در شمشیرِ قاتل پیچ وُ تابِ جوهر اندازم
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : دوشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

💎 ( حزین لاهیجی ) 💎

شَبی زِ هجرِ تو ما را بِه‌ سر نمی‌ آید*
که پارۀ جگر از چشمِ تَر نمی‌ آید

بِه رنگِ مو، زِ سرم خارِ پا برون آمد*
چِه‌ ها که در رهِ عِشقت بِه سر نمی‌ آید

نکوست هرچِه کند با منِ فلک‌ زده، دوست
که بد، بِه دیدۀ صاحب‌ نظر نمی‌ آید

مگر بِه رنگِ سبو، مِی بِه کامِ ما ریزند
زِ دستِ بستۀ ما کار برنمی‌ آید

حزینِ بی‌ خبر از خود، زِ خود خبردار است
تو را که با خودی، از خود خبر نمی‌ آید
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : جمعه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی )  🖤•به مرگ هم ز عشق تواَم رهایی نیست آپامه•🖤

گناه من اگر عِشق است، استغفار نتوانم*
نگاهی گردِ دِل می‌ گردد وُ اظهار نتوانم

زِ خجلت سر بِه پیش افکنده ام نه عجز وُ نه عذری
گناه من اگر عِشق است، استغفار نتوانم

گریبان‌ پاره می‌ آیم بِه کویت هر سحر، ترسم
که مستم محتسب پندارد وُ انکار نتوانم

اگر زِ آلایشم آزرده‌ ای، اوّل قدح دَردِه
بِه مستی می‌ توانم پاک شد، هشیار نتوانم

رقیبان از وفا در لاف وُ من خاموش کی شاید؟
درین دعوی تنزل کردن از اغیار نتوانم

تو را تا دیده‌ ام، گُلشن بِه چَشمم خار می‌ آید*
توانم دیده از گُل بست، از آن رُخسار نتوانم

بِه راهِ او، دِل وُ دستم حزین! از کار می‌ ماند*
در این مستی، پریشان کردنِ دستار نتوانم
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : چهارشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

💎 ( حزین لاهیجی ) 💎

از غَم، دل‌ِ حیران چِه خبر داشته‌ باشد؟
محوِ‌ تو، زِ هجران چِه‌ خبر داشته ‌باشد؟

آن سروِ گُل‌ اندام که دِل‌ ها چمنِ اوست
از خانه بِه دوشان چِه ‌خبر داشته ‌باشد؟

از حالِ تذروانِ پر وُ بال شکسته
آن سروِ خرامان چِه‌ خبر داشته‌ باشد؟

آن شوخ که در خانۀ آیینه کند سِیر
از آبله پایان چِه ‌خبر داشته‌ باشد؟

طفلی که زِ مستی نشناسد سر وُ پا را
از بی ‌سر وُ پایان چِه‌ خبر داشته ‌باشد؟

هستی‌ ست که در عِشق فراموش ‌شد اوّل
مجنونِ تو از جان چِه ‌خبر داشته ‌باشد

چون بَهله کف از کار فتاده‌ ست حزین را
از دامنِ جانان چِه‌ خبر داشته‌ باشد؟
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : چهارشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

💎 ( حزین لاهیجی ) 💎

سبز شد خطّ لبِ یار، بهار است بهار*
ای جنونِ منِ سرشار، بهار است بهار

سینه گو چاک زند زاهدِ محراب‌ نشین
سَرِ ما وُ رهِ خَمّار، بهار است بهار

دیده بحری‌ ست پُر آشوب، جنون است جنون*
مژه ابری‌ ست گهربار، بهار است بهار

مُطربا! نالۀ جان‌ سوز که شوری‌ ست بِه سر
ساقیا! ساغرِ سرشار، بهار است بهار

سری از زیرِ پَر خویش برون آر حزین!
بگُشا غنچۀ منقار، بهار است بهار
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : دوشنبه بیست و نهم اسفند ۱۴۰۱ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

💎 ( حزین لاهیجی ) 💎

آن یارِ بی حقیقت، پاسِ وفا ندارد*
پروایِ اشتیاقم، دیر آشنا ندارد

دیوارِ خلق سایه چون نقشِ پا ندارد
در دهرِ پست همّت، افتاده جا ندارد

خونِ مرا بحل کرد آن چشمِ نامسلمان
جوری چنین، فرنگی، هرگز روا ندارد

غوغایِ کفر وُ اسلام در دینِ عارفان نیست
خلوت سرایِ وحدت، ما وُ شما ندارد

یکتاست در رسایی، قامتِ قیامتِ من
شوخ است مصرعِ سرو، امّا ادا ندارد

ای دِل درین سرِ کو، پاسِ ادب ضرور است
از ناله لب فرو بند اینجا هوا ندارد

دوش از برم چو رفتی، آگه نگشتم، آری
عمریّ وُ رفتنِ تو، آوازِ پا ندارد

ای من خرابِ طورت، تعمیرِ دِل نکردی
کاخِ محبّتِ تو، هرگز بنا ندارد

کارِ سپندِ دِل را انداختم بِه آتش
جُز عِشق، مشکلِ ما مشکل گشا ندارد

تمثالِ زشت وُ زیبا یِک جامه می شناسد
نقشِ کنشت وُ کعبه جُز یِک خدا ندارد

تا صبح سینه از ما، در پیرهن نهفتی
خاطر نمی گشاید، محفل صفا ندارد

پایان نمی پذیرد، شورِ حزینِ سرمست*
حُسن ابتدا ندارد، عِشق انتها ندارد
🌷


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : شنبه بیستم اسفند ۱۴۰۱ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی ) 🕯 ♡ما به مرگِ آرزو ها زندگانی می ‌کنیم♡ 🕯

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد*
در دام مانده باشد، صیّاد رفته باشد

آه از دمی که تنها، با داغِ او چو لاله*
در خون نشسته باشم، چون باد رفته باشد

امشَب صدایِ تیشه از بیستون نیامد
شاید بِه خوابِ شیرین، فرهاد رفته باشد

خونش بِه تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد

از آهِ دردناکی سازم خبر دِلت را*
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد

رحم است بر اسیری کز گردِ دامِ زُلفت؟
با صد امیدواری، ناشاد رفته باشد

شادم که از رقیبان، دامن کشان گذشتی
گو مشتِ خاکِ ما هم، بر باد رفته باشد

پُرشور از حزین است، امروز کوه وُ صحرا
مجنون گذشته باشد، فرهاد رفته باشد
🌷

🎵
آهنگساز: محمّد جلیل عندلیبی
با صدای: علیرضا افتخاری؛ تاریخ انتشار: ۱۳۷۷
🎼 دانلود تصنیف زیبای اسیری با کیفیت عالی 🎼

موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷 ، 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، استاد علیرضا افتخاری (خواننده) 🇮🇷 ، استاد محمّد جلیل عندلیبی (آهنگساز) 🇮🇷

تاريخ : یکشنبه شانزدهم بهمن ۱۴۰۱ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |

( حزین لاهیجی )  🕯 ♡آه از تو آپامه♡ 🕯

کوتاه مانده دستِ تمنّا در آستین*
داریم گِریه بی‌ تو چو مینا در آستین

تا صبحِ حشر، پرده‌ نشین است همچنان
از شرمِ ساعدت یدِ بیضا در آستین

ثابت نمی‌ شود بِه تو خونِ شهیدِ عِشق*
خنجر بِه دست داری وُ حاشا در آستین

منّت خدای را که در این خشک‌ سالِ دهر
دارد کفم زِ آبله دریا در آستین

روشن چراغِ مسجد وُ میخانه از من است
در دست سبحه دارم وُ مینا در آستین

تا داده‌ اند خرقۀ تقوا زِ مشربم
بوده است شیشه در بغلم یا در آستین

دارند عالمی چو حزینِ نیازمند*
در راه تیغِ نازِ تو جان‌ ها در آستین
🕯


موضوعات مرتبط: محمّد علی حَزین لاهیجی (شاعر روزگار افشاری) 🇮🇷

تاريخ : شنبه هشتم بهمن ۱۴۰۱ | | نويسنده : ✍️ شعر همیشه خوب |
📚 شعر فریاد از دفتر زمستان نوشته ی مهدی اخوان‌ ثالث
( بیدل دهلوی ) 🖤•تنم اینجاست، و روحم جاییست که او در آن نفس می‌ کشد•🖤
( حافظ شیرازی ) 🖤•اگر آرامشْ لمس‌ کردنی بود، بی‌ گمان دستِ توست آپامه•🖤
( قیصر امین پور ) ❤️•محبوبم! قرارِ ما حوالی بویِ سیب...•❤️
( صائب جانمان ) 🪴 💙•الهی! خوشا آنان که فقط با تو دل خوش کرده‌ اند•💙 🪴
( جبران خلیل جبران ) 🖤•امیدوارم تلخی دیگری جز قهوه نچشید!•🖤
( حسین منزوی ) 🕯 ♡مرا بسوزانید؛ شاید دلتنگی‌ ام، تمام شد♡ 🕯
( رهی معیری ) 🖤•محبوبِ من! تو رفته‌ ای و خورشید روزی هزار بار غروب می‌ کند•🖤
( میر افضل الدین ثابت ) 🕌🌹 زنانِ عالم الگویی بهتر از فاطمه (س) نمی‌ توانند پیدا کنند 🌹🕌
( پل الوار ) ❤️•به خاطرِ تمامِ سلول هایِ تنت؛ تمامِ ذرّاتِ جهان را دوست دارم•❤️
( پو چویی ) 🖤•هنوز هم زیر پوستَم ساکنی آپامه•🖤
( وحشی بافقی ) 🖤•وقتی دلتنگت می‌ شوم آپامه، تپشِ قلبم به شدّت آزارم می‌ دهد•🖤
( صائب جانمان ) ❤️•من را در آغوشت پنهان کن، من را در عشقت بسوزان•❤️
( قیدی شیرازی ) 🖤•پروردگارا هرگز عشقِ او را از من نگیر؛ آمین•🖤
( حسین منزوی ) 🖤•می‌خواهَمت آپامه؛ مثلِ محکومی به اِعدام! کاملاً، ناامید•🖤
( بیژن نجدی ) 🧡•محبوبِ من! بی‌ تو پاییز دورانِ سختی‌‌ست•🧡
( وحشی بافقی ) 🖤•چیزی نمی‌ خواهم جُز در آغوش کشیدنت آپامه•🖤
( حسین منزوی ) 🖤•من تو را تنها ستاره‌ ای می‌ دانم که به قلبم شادمانی می‌ بخشد•🖤
( حسین منزوی )  🕌 🌹 فقط‌ حیدر‌ امیرالمومنین‌ است 🌹 🕌
(طالب آملی)‏ 🖤•در این دنیا در جستجوی پناهگاهی هستم که از دستانت شروع میشود•🖤
( فضل الله توکل ) 🖤•غربت یعنی هم صحبتیِ آنی را که دوستش داری از دست بدهی•🖤
( شهین حنانه ) 🖤•معنی زندگی را جُز با تو نمی‌ دانم؛ دلتنگِ توام آپامه•🖤
💎 ( لسانی شیرازی ) 💎
( صائب تبریزی ) 🖤•تپشِ قلبم به شدّت آزارم می‌دهد؛ ای عشق دست از کُشتنم بردار!•🖤
( سعدی شیرازی ) 🖤•آخرین غمِ من نبودی؛ امّا بزرگترینِ آنها بودی•🖤
( نزار قبانی ) 🖤•گفت عشق چیست؟ او را بوسیدم گفتم مابقی را تو بگو....•🖤
( فریدون مشیری ) 🖤•بیا بخوان ترانه ای به گوشِ جانم، بیا ببر به عالمِ فرشتگانم•🖤
( فیاض لاهیجی ) 🖤•بمان با من عزیزم، بهترینم، تو را تا بینهایت دوست دارم آپامه•🖤
( حکیم اسدالله قمشه‌ ای ) 🖤•من به معجزه ای نیاز دارم که من را در دستانِ تو بسپارد•🖤
( حسین منزوی ) 🖤•امید دارم به دیدنش... و تا بینهایت دوستش دارم•🖤
صفحه اصلی 💯
⬇️ لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد ⬇️
        🌟 مطالب قديمی تر را مشاهده کنید >>


تماس با 
ما
.: Weblog Themes By Best Poems:.