باز روز آمد به پایان، شامِ دلگیر است وُ من*
تا سحر سودایِ آن زُلفِ چو زنجیر است وُ من
دیگران سرمست در آغوشِ جانان خفته اند*
آنکه بیدارست هر شَب مرغِ شبگیر است وُ من
گفته بودم زودتر در راهِ عِشقت جان دهم*
بعد از این تا زنده باشم عُذرِ تأخیر است وُ من
از درِ شاهانِ عالَم لَذَّتی حاصل نشد
بعد از این در کنجِ عُزلت خدمتِ پیر است وُ من
با چنین رعنا غزالی خدعه ساز وُ عشوه باز
پنجه اندر پنجه کردن قوّۀ شیر است وُ من
هر گرفتاری کند تدبیرِ استخلاصِ خویش
تا گرفتارش شوم پیوسته تدبیر است وُ من
مَنعَم از کوشش مکن ناصح که آخِر می رسم*
یا به جانان یا به جان، میدانِ تقدیر است وُ من
تا نویسم شِمّه یی از شرحِ دردِ اشتیاق
از سرِ شب تا سحر اسبابِ تحریر است وُ من
شاه می خواهم که گوید در رُخِ اعدایِ مُلک
قطع وُ فصلِ این دعاوی کارِ شمشیر است وُ من
در نظامِ امرِ کشور در رواجِ خطِّ عِشق
آنکه بتواند سرافرازی کند میر است وُ من
پیشِ اربابِ هنر در یک دو بیت از این غزل
قافیه گر شایگان شد عذر تقصیر است وُ من 🌷
موضوعات مرتبط: ایرج میرزا (شاعر روزگار قاجار) 🇮🇷
نشد که یادِ تو افتد مرا بِه دِل بی غَم*
نشد که نامِ تو آید مرا بِه لب بی آه
سحر شکایتِ هجرِ تُرا کنم با مِهر
بِه شَب حِکایتِ مهرِ تُرا کنم با ماه
بِه جُز بِه راهِ خیالِ توام نپوید دِل*
بِه جُز خیالِ تو اندر دِلم ندارد راه
درازتر زِ فِراقت قصیده ها گویم
زِ حادثاتِ زمانه اگر شوم بِه پناه
وگر بمیرم مدحِ تو نیز خواهد گفت
هر آنچِه بر سرِ خاکم بِرُسته است گیاه 🌷
موضوعات مرتبط: ایرج میرزا (شاعر روزگار قاجار) 🇮🇷
رسم است هر که داغِ جوان دید، دوستان
رأفت برند حالتِ آن داغ دیده را
یِک دوست زیرِ بازویِ او گیرد از وفا
وآن یِک زِ چهره پاک کند اشکِ دیده را
آن دیگری بر او بفشاند گلاب وُ شهد
تا تقویت کند دلِ محنت چشیده را
یِک جمع دعوتش بِه گُل وُ بوستان کنند
تا بر کنندش از دِل خارِ خلیده را
جمعِ دگر برایِ تسلّایِ او دهند
شرحِ سیاه کاریِ چرخِ خمیده را
القصّه هر کسی بِه طریقی زِ رویِ مهر
تسکین دهد مصیبتِ بر وی رسیده را
آیا که داد تسلیتِ خاطر حسین؟
چون دید نعشِ اکبرِ در خون تپیده را
آیا که غَم گساری وُ اندُه بَری نمود
لیلایِ داغ دیدهٔ زحمت کشیده را
بعد از پسر، دلِ پدر آماجِ تیر شد*
آتش زدند لانهٔ مرغِ پریده را 🌷
پ.ن:
🌸 تابلو عرش بر زمين افتاد اثر حسن روح الامین 🌸
موضوعات مرتبط: ایرج میرزا (شاعر روزگار قاجار) 🇮🇷 ، 📗 با کاروان شعر عاشورایی و آئینی ، استاد حسن روح الامين (نقاش) 🇮🇷
ندانم در کجا این قصّه دیدم
و یا از قصّه پردازی شنیدم
که دو روبه یِکی ماده یِکی نر
بِه هم بودند عمری یار وُ همسر
ملک با خیل تازان شد بِه نخجیر
کشیدند آن دو روبه را بِه زنجیر
چو پیدا گشت آغازِ جدایی
عیان شد روزِ ختمِ آشنایی
یِکی مویه کنان با جفتِ خود گفت
که دیگر در کجا خواهیم شد جفت
جوابش داد آن یِک از سرِ سوز
همانا در دکانِ پوستین دوز 🌷
پ.ن:
آن دو روبه چون بِه هم همبر شدند
پس بِه عشرت جفتِ یکدیگر شدند
خسروی در دشت شد با یوز وُ باز
آن دو روبه را زِ هم افکند باز
ماده می پرسد زِ نر، کای رخنه جوی
ما کجا با هم رسیم، آخر بِگوی
گفت اگر ما را بود از عمر بهر
بر دکانِ پوستین دوزانِ شهر (عطّار نیشابوری) 🖤
موضوعات مرتبط: محمّد عطّار نیشابوری (شاعر روزگار خوارزمشاهی) 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب ، ایرج میرزا (شاعر روزگار قاجار) 🇮🇷
📚 شعر فریاد از دفتر زمستان نوشته ی مهدی اخوان ثالث
( بیدل دهلوی ) 🖤•تنم اینجاست، و روحم جاییست که او در آن نفس می کشد•🖤
( حافظ شیرازی ) 🖤•اگر آرامشْ لمس کردنی بود، بی گمان دستِ توست آپامه•🖤
( قیصر امین پور ) ❤️•محبوبم! قرارِ ما حوالی بویِ سیب...•❤️
( صائب جانمان ) 🪴 💙•الهی! خوشا آنان که فقط با تو دل خوش کرده اند•💙 🪴
( جبران خلیل جبران ) 🖤•امیدوارم تلخی دیگری جز قهوه نچشید!•🖤
( حسین منزوی ) 🕯 ♡مرا بسوزانید؛ شاید دلتنگی ام، تمام شد♡ 🕯
( رهی معیری ) 🖤•محبوبِ من! تو رفته ای و خورشید روزی هزار بار غروب می کند•🖤
( میر افضل الدین ثابت ) 🕌🌹 زنانِ عالم الگویی بهتر از فاطمه (س) نمی توانند پیدا کنند 🌹🕌
( پل الوار ) ❤️•به خاطرِ تمامِ سلول هایِ تنت؛ تمامِ ذرّاتِ جهان را دوست دارم•❤️
( پو چویی ) 🖤•هنوز هم زیر پوستَم ساکنی آپامه•🖤
( وحشی بافقی ) 🖤•وقتی دلتنگت می شوم آپامه، تپشِ قلبم به شدّت آزارم می دهد•🖤
( صائب جانمان ) ❤️•من را در آغوشت پنهان کن، من را در عشقت بسوزان•❤️
( قیدی شیرازی ) 🖤•پروردگارا هرگز عشقِ او را از من نگیر؛ آمین•🖤
( حسین منزوی ) 🖤•میخواهَمت آپامه؛ مثلِ محکومی به اِعدام! کاملاً، ناامید•🖤
( بیژن نجدی ) 🧡•محبوبِ من! بی تو پاییز دورانِ سختیست•🧡
( وحشی بافقی ) 🖤•چیزی نمی خواهم جُز در آغوش کشیدنت آپامه•🖤
( حسین منزوی ) 🖤•من تو را تنها ستاره ای می دانم که به قلبم شادمانی می بخشد•🖤
( حسین منزوی ) 🕌 🌹 فقط حیدر امیرالمومنین است 🌹 🕌
(طالب آملی) 🖤•در این دنیا در جستجوی پناهگاهی هستم که از دستانت شروع میشود•🖤
( فضل الله توکل ) 🖤•غربت یعنی هم صحبتیِ آنی را که دوستش داری از دست بدهی•🖤
( شهین حنانه ) 🖤•معنی زندگی را جُز با تو نمی دانم؛ دلتنگِ توام آپامه•🖤
💎 ( لسانی شیرازی ) 💎
( صائب تبریزی ) 🖤•تپشِ قلبم به شدّت آزارم میدهد؛ ای عشق دست از کُشتنم بردار!•🖤
( سعدی شیرازی ) 🖤•آخرین غمِ من نبودی؛ امّا بزرگترینِ آنها بودی•🖤
( نزار قبانی ) 🖤•گفت عشق چیست؟ او را بوسیدم گفتم مابقی را تو بگو....•🖤
( فریدون مشیری ) 🖤•بیا بخوان ترانه ای به گوشِ جانم، بیا ببر به عالمِ فرشتگانم•🖤
( فیاض لاهیجی ) 🖤•بمان با من عزیزم، بهترینم، تو را تا بینهایت دوست دارم آپامه•🖤
( حکیم اسدالله قمشه ای ) 🖤•من به معجزه ای نیاز دارم که من را در دستانِ تو بسپارد•🖤
( حسین منزوی ) 🖤•امید دارم به دیدنش... و تا بینهایت دوستش دارم•🖤
صفحه اصلی 💯





































































































































































































































































































