🟦 حالا من يک قضيۀ تاریخی را برایتان نقل می کنم که غالب شما شنیده اید: در جنگِ جمل، طلحه و زبير بيعتشان را با علی شکستند! علی «علیه السلام» وقتی که با آنها مقابل شد، زبیر را صدا زد که زبير! بيا کارت دارم. حضرت خودش را خلع سلاح کرد و با لباسِ عادی جلو رفت! امّا زبير با همان پوششِ مسلحانه اش جلو آمد!
🟥 علی «علیه السلام» به زبیر فرمود: چرا به جنگِ من آمده ای؟ او هم پاسخی داد که موردِ بحثِ من نیست. بعد علی «علیه السلام» گفت: اين مطلبی را که می گويی، دروغ است! زبیر هم نتوانست حرفِ حضرت را انکار کند! یعنی زبیر پذیرفت که دلیلش برایِ جنگ با علی، دروغ و خلافِ واقع است. لذا محکوم شد که ادعايش دروغ است.
🟦 بعد اميرالمؤمنين به زبیر گفت: من می خواهم جريانی را برايت يادآوری کنم؛ روزی به دیدارِ پیغمبر آمده بودی و حضرت سوار بر مرکب بود. همین که چشمِ حضرت به من افتاد، سلام کرد. يعنی پیغمبر پیش از من، به من سلام کرد. تو آنجا خنديدی و گفتی: «يا رسول الله! علی از تکبّرش دست بر نمی دارد»! یادت هست که پیغمبر فرمود علی اصلاً تکبّر ندارد؟
🟥 بعد رو به تو کرد و فرمود: آيا علی را دوست داری؟ تو هم گفتی: به خدا قسم که او را دوست دارم! بعد پيغمبر به تو فرمود: «والله که روزی از رویِ ظلم با او خواهی جنگید.» یادت هست؟!
🟦 زبیر نتوانست انکار کند و همین که ماجرا را شنید، گفت: «استغفرُالله ربّی و اتوب و اليه»، من اين ماجرا را فراموش کرده بودم. اگر اين جریان يادم بود، به جنگ با تو نمی آمدم؛ ولی چه کار کنم که کار از کار گذشته، دو لشکر مقابلِ هم صف کشيده اند و بيرون رفتن از جنگ برایِ من عار است!
🟥 علی به او فرمود: عار بهتر از نار نيست؟! زبير هم برگشت و رفت. عبدالله پسرش جلو آمد و گفت: اين صحبت ها چه بود؟ زبیر هم گفت: علی مطلبی را به يادِ من آورد که فراموش کرده بودم؛ من ديگر دست از جنگ برداشتم و به جنگش نمی روم. برایِ همین کناره گيری کرد و رفت.
🟦 من يک مثالِ زندۀ تاريخی زدم که قابلِ انکار نيست. اين چه تفکّری بود که زبیر را به این نتیجه رساند که صحنه را ترک کند و برود؟ چرا زبیر وقتی فهمید این کارش باطل است، رفت و همراهِ علی نشد؟! برایِ اینکه فکر می کرد آدم می تواند نه با حق باشد و نه با باطل؛ خیال می کرد این طوری می تواند خودش را نجات دهد.
🟥 درست است که با ترکِ میدانِ جنگ، به شقاوتِ رویارویی با امیرالمؤمنین دچار نشد، ولی این آخرِ کار نبود. یعنی حتّی با این کار، به راهِ حق نرفت؛ چون انسان يا با حق است و در راهِ درست، یا با باطل است و در گمراهی! [راهِ سومی وجود ندارد.]
| آهنگساز: استاد فرهاد فخرالدینی |
| با صدای: بی کلام؛ تاریخ انتشار: ۱۳۷۰ |
| 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز تاریکی شب با کیفیت عالی 🎼 |
موضوعات مرتبط: 🎼 دانلود آهنگ خاطره انگیز و ماندگار ، 📕 گزیده متن کتاب ، استاد فرهاد فخرالدینی (آهنگساز) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
🟦 قرآن در آياتِ متعدد تصريح مى كند كه اگر خدا مى خواست اين مشركان مشرك نشوند، مى توانست چنين كند و بعد هم مشركان مشرك نمى شدند. ولى قرار بر اين بود كه اينها بتوانند مشرك شوند. خوب دقت كنيد؛ نقشِ خدا به عنوانِ مبدأ هستى و آفريدگار فعّال لِما يريد، نقشِ پيامبران به عنوانِ رهبران و راهنمايانِ امّت، نقشِ امام به عنوانِ زمامدار و مسئولِ امّت و مديرِ جامعه، همهٔ اينها نقشى است كه بايد به آزادىِ انسان لطمه وارد نياورد. اگر اين نقش ها بخواهد به آزادىِ انسان لطمه وارد کند، برخلافِ مشيتِ خدا عمل شده است.
🟥 خوب، حالا شما، اى پدر و اى مادر! مى خواهى دربارهٔ فرزندت چگونه نقشى داشته باشى؟ و شما اى معلم و شما اى مربى! مى خواهى درباره اين دختركان و پسركان چگونه نقشى داشته باشى؟ آيا شما مى خواهى سلب كنندهٔ آزادى و اختيارِ بچه ها باشى و تازه اسمش را بگذارى دلسوزى و تربيت؟! من خيلى پدرِ خوبى؛ خيلى مادرِ دلسوزى هستم، آنقدر مراقب هستم نمى گذارم بچه ام چپ و راست برود و خطا بكند.
🟦 آنقدر مراقبِ كوچك ترين حركاتِ بچه ام هستم كه نمى گذارم اين طرف يا آن طرف برود! چه مدرسه خوبی! آنقدر مراقبِ بچه ها هستند كه بچه ها امكانِ تخطّى از اين طرف و آن طرف ندارند. آفرين بر من و تو مسلمانِ پيروِ قرآن كه اينقدر كج فكر مى كنيم! مى گويم قرآن مى گويد اگر خدا مى خواست اينها مشرك نشوند برايش كارى نداشت؛ مشرك نمى شدند؛ خدا خواسته آنها امكانِ مشرك شدن داشته باشند.
🟥 خدا به پيغمبرش مى گويد: اَفَاَنت تُكره النّاس حتى يكونوا مؤمنين؟! تو مى خواهى مردم را مجبور كنى مؤمن باشند؟ تو براىِ اين رسالت نيامدی! حالا تویِ پدر و تویِ مادر، مى خواهى بچه ات را مجبور كنى كه مؤمن باشد؟ و تویِ معلم و مربى مى خواهى اين بچه را مجبور كنى مؤمن و خوش رفتار باشد؟ قيمتِ اين آدمك هاىِ مصنوعىِ ظريفِ زيباىِ دلربا از قيمتِ يك مجسمهٔ قشنگ بيشتر نخواهد بود.
🟦 بياييد همه با هم تصميم بگيريم بچه هايمان آدم باشند. آدم باشند يعنى چه؟ يعنى مختار باشند؛ آگاه و مختار. نقشِ ما و شما نسبت به اين بچه ها بايد نقشِ كمك باشد؛ نقشِ فراهم آورندهٔ زمينه هاىِ بيشتر براىِ رشدِ سريع تر و سالم تر و سرراست تر باشد، نه نقشِ استاد كارِ قالب سازى كه مى خواهد اين استعدادِ نرم و لطيفِ كودك را در يك قالبِ خشن بريزد و از او يك موجودِ قالبى بسازد.
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران ، زنده یاد دکتر سیّد محمد بهشتی (فیلسوف معاصر) 🇮🇷
🟦 من نجف که بودم، یک نفر از همین افراد آمد پیشِ من. قبل از این بود که آن منافقین پیدا بشوند. پیشِ من، شاید بیست روز - بعضیها می گفتند ۲۴ روز - مدتی بود پیشِ من. هر روز [می] آمد آنجا، و روزی شاید دو ساعت آمد صحبت کرد از نهج البلاغه، از قرآن. همه حرفهایش را زد.
🟥 من یک قدری به نظرم آمد که این وسیله است. نهج البلاغه و قرآن وسیله برای مطلبِ دیگری است. و شاید، باید یادم بیاورم آن مطلبی که مرحوم آسید عبدالمجید همدانی به آن یهودی گفته بود.
🟦 می گویند یک یهودی در همدان مسلمان شده بود. بعد خیلی به آدابِ اسلام پایبند شده بود؛ خیلی زیاد! این موجب سوء ظن مرحوم آسید عبدالمجید که یکی از علمایِ همدان بود شده بود که این قضیه چیست. یک وقت خواسته بودش، گفته بود که تو مرا می شناسی؟ گفت: بله. گفت: من کی ام؟ گفت: شما آقایِ آسید عبدالمجید.
🟥 گفت من از اولاد پیغمبرم؟ گفت بله. تو کی؟ من یک یهودی بودم، پدرانم یهودی بودند و تازه مسلمان شده ام. گفته بود نکته اینکه تو تازه مسلمان که همه پدرانت هم یهودی بودند و من هم سید و اولاد پیغمبر و ملّا و این چیزها، تو از من بیشتر مقدسی، این نکته این چیست؟
🟦 من شنیدم که یهودی گذاشت و رفت! معلوم شد حقه زده. یک قضیه ای بوده. می خواسته با صورتِ اسلامی کارش را بکند. تو یهودی ها اینگونه کارها هست.
🟥 من به نظرم آمد که این قضیه ... اینقدر نهج البلاغه و خوب، من هم یک طلبه هستم؛ من اینقدر نهج البلاغه خوان و قرآن و اینها نبودم که ایشان بود! ده - بیست روز ماند. من گوش کردم به حرفهایش، جواب به او ندادم؛ همه اش گوش کردم و آمده بود که تأیید بگیرد از من، من همان گوش کردم و یک کلمه هم جواب ندادم.
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
🟦 و از دامهایِ بزرگِ ابلیس، آن است که ابتدا بنده را به غرور کشاند و او را به این وسیله افسار گسیخته کند، و از معاصیِ کوچک به بزرگ و از آن به کبائر و موبقات کشد. و چون مدتی به این منوال با او بازی کرد و او را به خیالِ رجا به رحمت، به وادیِ غرور کشاند،
🟥 در آخر کار، اگر در او نورانیّتی دید که احتمالِ توبه و رجوع داد، او را به یأس از رحمت و قنوط کشانَد و به او گوید: «از تو گذشته و کارِ تو اصلاح شدنی نیست».
🟦 و این دامِ بزرگی است که بنده را از درِ خانه خدا روگردان کند، و دستِ او را از دامنِ رحمت الهی کوتاه نماید. و این منشأ خرابی هایِ عجیب و مفاسدِ بی شمار است؛ که ضررِ این اشخاص به خود و به دیگران، از هر کس بیشتر است. و این از غایتِ جهل و نهایتِ شقاوت است.
🟩 پس انسان باید در صددِ علاج برایِ این کبیرۀ مهلکه برآید، و تفکر در رحمتهایِ واسعۀ حق و لطفهایِ خفیّ و جلیّ آن ذاتِ مقدّس کند. 🌷
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
🟦 دهه شصت دهه امام خمینی (ره) بود و از این پس دهه ها هر چه بیایند، به جُز او انتساب نخواهند داشت. این او بود که هر آنچه در تقدیرِ تاریخِ انسانِ این عصر بود ظاهر کرد. حیاتِ انسان هایی چون او نفخه ای از نفخاتِ روح اللهی است که در تنِ انسان می دمد، در تنِ زمینِ مُرده، و آن را حیات می بخشد.
🟥 امام خمینی انسانی چونان دیگران نبود؛ از قبیله انبیا و اصحابِ آنان بود و مصداقی از مصادیقِ معدودِ «نبأ عظیم»... که هر هزار سال یکی می رسد، و مُراد از این «هزار» عددِ هزار نیست؛ مُراد آن است که او از خیلِ یادآوران است و موردِ خطابِ إنَّما اَنتَ مُذَکِّر¹...
🟩 امام خمینی پیامبر تازه ای نبود، امّا از یادآوران بود، از مخاطبانِ اِنَّماٰ اَنْتَ مُذَکِّر، که عهدِ فطریِ مردمان با خداوند را به آنان یادآوری کرد و بعد از چند قرن که از هبوطِ بشر در مصداقِ جمعیِ کلی می گذشت، چونان اسلافِ خویش - از ابراهیم و اسماعیل تا محمّد «ص» - دوره ای از جاهلیت را شکست و عصرِ دیگری از دینداری را آغاز کرد.
🟦 این عصرِ تازه را باید «عصرِ امام خمینی» نام نهاد، چنان که حق آن بود که اعصارِ پیشین را نیز به انبیا و اوصیا و یادآورانِ دیگر انتساب می دادند.
🟥 وجودِ امام خمینی و برکاتِ آن را تنها کسانی می توانند حقیقتا درک کنند که در جست و جویِ تاریخِ تحولِ باطنیِ انسان بر کره زمین – که خاستگاهِ تحولاتِ ظاهری اجتماعی و اقتصادی و سیاسیِ حیاتِ او نیز هست – به تاریخِ انبیا رجوع می کنند.
🟩 هم آنانند که در وصفِ امام خمینی می گویند: که او بت شکنی دیگر از تبارِ ابراهیم بود. و یا برایِ تبیّنِ حقیقتِ مبارزۀ او با طاغوت به داستانِ موسی و فرعون در قران رجوع می کنند، و یا برایِ بیانِ شیوۀ مبارزۀ او در برابرِ دشمنانِ انقلاب اسلامی به واقعۀ کربلا باز می گردند.
۱. غاشیه/۲۱
پ.ن:
در اسنادِ سفارتِ سابقِ آمریکا (لانه جاسوسی) در ایران آمده: [امام] خمینی کاری کرد در دنیا بشود به آمریکا توهین کرد، هیچکس جراتِ اینکار را نداشت.
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد سید مرتضی آوینی (نویسندۀ معاصر) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
🟦 امام صادق «ع» مردِ مبارزه بود، مردِ علم و دانش بود و مردِ تشکیلات بود. امّا مردِ علم و دانش بودنش را همه بسیار شنیده اید؛ محفلِ درسِ امام صادق و میدانِ آموزشی که آن بزرگوار به وجود آورد، هم قبل از او و هم بعد از او در تاریخِ زندگیِ امامانِ شیعه بی نظیر بود، همۀ حرف هایِ درستِ اسلام و مفاهیمِ اصیلِ قرآن که در طولِ یک قرن و اندی تحریف شده بود به وسیلۀ مغرضان و مفسدان یا جاهلان، همۀ آنها را امام صادق به شکلِ درست بیان کرد و همین موجب شد دشمن از او احساسِ خطر کند.
🟥 امّا مردِ مبارزه بودنش را کمتر شنیده اید. امام صادق «ع» مشغولِ یک مبارزۀ دامنه دار و پیگیر بود؛ مبارزه برای قبضه کردنِ حکومت و قدرت، و به وجود آوردنِ حکومتِ اسلامی و علوی. یعنی امام صادق «ع» زمینه را آماده می کرد تا بنی امیه را از میان ببرد و به جایِ آنها حکومتِ علوی را، که همان حکومتِ راستینِ اسلامی است، بر سر کار بیاورد.
🟦 امّا آن بُعدِ سوم را که اصلاً بسیاری نشنیده اند، مردِ تشکیلات. امام صادق «ع» است که یک تشکیلاتِ عظیمی از مؤمنانِ به خود و از طرفدارانِ جریانِ حکومتِ علوی در سراسر عالمِ اسلام، از اقصایِ خراسان و ماوراء النهر تا شمالِ آفریقا، به وجود آورده بود.
🟥 تشکیلات یعنی چه؟ یعنی اینکه وقتی امام صادق اراده می کند آنچه را که او می خواهد بدانند، نمایندگانِ او در سراسر آفاقِ عالمِ اسلام، به مردم می گویند تا بدانند. یعنی از همه جا وجوهات و بودجه برای ادارۀ مبارزۀ سیاسیِ عظیمِ آل علی جمع کنند. یعنی وکلا و نمایندگانِ او در همۀ شهرها باشند، که مردم پیروانِ امام صادق به آنها مراجعه کنند و تکلیفِ دینی و همچنین تکلیفِ سیاسیِ خود را از آن حضرت بپرسند.
🟦 تکلیفِ سیاسی هم مثل تکلیفِ دینی واجب الاجراست. آن کسی که برای ما واجب الاطاعه و ولیّ امر است، فتوایِ مذهبی و اسلامی اش در بابِ نماز، زکات، روزه و بقیۀ واجبات، با فتوایِ سیاسی اش و فرمان سیاسی اش در زمینۀ جهاد، روابطِ سیاسی، روابطِ داخلِ کشور و همۀ مسائل، یکسان است؛ همه واجب الاطاعه است.
🟥 امام صادق یک چنین تشکیلاتِ عظیمی را به وجود آورده بود و با این تشکیلات و به کمکِ مردمی که در این تشکیلات بودند با دستگاه بنی اميه مبارزه می کرد. البته سرگذشتِ امام صادق بسیار مهم و آموزنده است، ده سال با بنی امیه و مدتِ طولانیِ دیگری با بنی عباس مبارزه کرد، در هنگامی که پیروزیِ او بر بنی امیه حتمی بود، بنی عباس به عنوانِ یک جریانِ مزاحم و فرصت طلب آمدند، میدان را گرفتند و بعد از آن امام صادق هم با بنی امیه و هم با بنی عباس مبارزه کرد.
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران ، حضرت آیت الله خامنه ای (رهبر انقلاب اسلامی) 🇮🇷
🟦 چرا ما از اثباتِ مغایرت بین حکومت اسلامی و دموکراسی می هراسیم؟ زیرا هنوز در فضایِ فرهنگیِ غرب نفس می کشیم و در تبلیغاتِ جهانیِ غرب، حکم بر این قرار گرفته است که "هر چه غیر دموکراسی است استبداد است" خیر، اینچنین نیست.
🟥 دموکراسی حکومتِ مردم "در برابر تئوکراسی" حکومتِ خدا است و حکومتِ خدا لزوماً غیر مردمی نیست، چنان که دموکراسی در غرب نیز به اعتقادِ ما اکنون در یک "حاکمیتِ استبدادیِ پنهان" صورت بسته است.
🟩 حکومتِ خدا یعنی حکومت احکامِ خدا از طریقِ بندگانی که با این احکام از دیگران آشناتر هستند، یعنی ولایتِ مجتهد یا فقیه و این حکومت ضرورتآ مردمی است چرا که دستِ بیعتِ مردم نیز در آن دخیل است، همین سان که هست هر چه مخالفت هست در داخل و یا خارج از کشور با همین ولایت است در حوزه هایِ مختلف سیاست، فرهنگ، اجتماع، هنر و غیره.
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد سید مرتضی آوینی (نویسندۀ معاصر) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
🟦 دکتر عبدالحسین زرین کوب: حکیم ابوالقاسم فردوسی، شیعه ایی بود که دنبالِ احیاء حکومتِ شاهانِ خودکامه و هوس رانِ ساسانی را نداشت، امام علی (ع) قهرمانِ رویاهایِ او بود.
🟥 این دهقان زادۀ طوس، که در تمامِ شهر او را به نامِ ابوالقاسم فردوسی شناختند آرزو داشت ایرانِ تازه یی بسازد: ایرانِ تازه یی که اسلام روحِ آن باشد و قدرتِ جسمانی و عنصریِ آن را کوشش و جوششِ دهقانانِ ایرانی و کار و زحمتِ هوتخشان و پیشه ورانِ نستوهِ آن به وجود بیاورد.
🟦 بازگشت به دنیایِ باستانی را که ورودِ اعراب به سرزمینِ ایران آن را در زیرِ آوارِ بیدادیهایِ گذشته اش مدفون کرده بود آرزو نداشت. به احیاء آیینِ گذشته، که در دنیایِ باستانی تمامِ قدرتهایِ روحانیِ خود را در پشتیبانیِ پادشاهانِ خودکامه و هوسرانِ ساسانی صرف کرده بود، در مقابلِ آیینِ تازه هیچ نیرویِ روحانی و قدرتِ مقاومت نداشت، نمی اندیشید.
🟥 از شاهزادگانِ محلّی، که راست یا دروغ نژادِ خود را به شاهانِ کیان و پهلوانانِ افسانه ها می کشیدند و جُز اندیشۀ سروری و مهتری هیچ آرمانی در خاطرشان راه نداشت، امیدی نداشت. آنچه امروز احساساتِ ملّی می خوانند و غلبۀ آن را موجبِ بیگانه دشمنی، و محدود کردنِ انسانیّت می شمرند در ذهنِ وی، صورتِ تعبیر نیافته بود.
🟦 شیعی مذهب بود، و مثلِ همکیشانِ خود، از تجاوزِ دایم ترکانِ سنّی بر مرزهایِ شرقیِ ایران رنج می برد و عمّالِ خلیفۀ بغداد را در مرزهایِ غربیِ آن، مثلِ خودِ خلیفه به چشمِ غاصب می نگریست. ایرانی که او آرزویِ احیاء آن را داشت در فاصلۀ بینِ آموی و اروند - جیحون و دجله - نمی گنجید و به آنچه خلیفۀ بغداد و دست نشاندگانش در سرتاسر آن، به نام حاکم و سلطان برقرار کرده بودند محدود نمی ماند،
🟥 از کودکی چنانکه خودش همه جا می گفت، به مهرِ حیدر پرورش یافته بود، و مثلِ هر شیعۀ اخلاص کیش دوست داشت تا پایانِ عمر این دوستی و خاکباشی را نسبت به علی و خاندانِ او در درونِ جانش حفظ کند.
🟦 علی برای وی قهرمانِ رؤیاها بود: دلاوری، عدالت، دوستی و پارساییِ او نمونه یی بود که او می پنداشت بدونِ آن، ایرانِ او، ایرانِ پدرانش که از دستِ خلفا ستم دیده بود، و عمّالِ خلفا آن را پاره پاره، و آکنده از جور و خون و جنایت کرده بودند، نمی توانست به یک ایرانِ تازه تبدیل بیابد.
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، مرحوم عبدالحسین زرّینکوب (اندیشمند معاصر) 🇮🇷 ، حکیم ابوالقاسم فردوسی (شاعر روزگار سامانیان) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
برچسبها: اسلام و ایرانیان
🟦 شاعری به نام نجاشی، از شاعران و مداحان امیرالمؤمنین؛ کسی که در جنگِ صفین بهترین شعرها را در تحریض و تشویقِ مردم در مقابلِ معاویه سروده و از علاقه مندانِ امیرالمؤمنین و در حزبِ ایشان است و از لحاظِ اخلاص و ولایت پذیری و سوابق، کارش مشهور است.
🟥 در روز ماه رمضان مشروب خورد. وقتی امیرالمؤمنین مطلع شد، فرمود حدِ شراب معلوم است؛ او را بیاورید تا حد جاری شود. امیرالمؤمنین در مقابلِ چشمِ مردم او را حدِ شراب زد؛ هشتاد ضربۀ شلاق. خانواده و قبیلۀ او پیشِ امیرالمؤمنین آمدند و گفتند: یا امیرالمؤمنین تو ما را بی آبرو کردی.
🟦 اینکه جزو جماعتِ تو بود؛ جزو دوستانِ تو بود - به تعبیرِ امروز - جزو جناحِ تو بود. فرمود من کاری نکردم؛ مسلمانی تخلّفی کرد و حدّی از حدودِ الهی بر او واجب شد و من آن حد را به جا آوردم.
🟥 البته نجاشی بعد از آنکه شلاق را از علی خورد، گفت حالا که این طور است، بعد از این می روم برای معاویه شعر می گویم. بلند شد از کنارِ امیرالمؤمنین رفت و به اردوگاهِ معاویه ملحق شد. امیرالمؤمنین هم نفرمود نجاشی از دستِ ما رفت و حیف شد؛ او را نگه داریم؛ نه، رفت که رفت؛ البته اگر می ماند، بهتر بود. منطق و روشِ امیرالمؤمنین اینها بود. به یارانِ نجاشی فرمود: حدّش را جاری کردیم، گناهش ریخت.
🟦 یک نفر از قبیلۀ بنی اسد - که با امیرالمؤمنین قوم وُ خویش هم بودند - بر او حدّی واجب شده بود. چند نفر از علاقه مندانِ امیرالمؤمنین که هم قبیلۀ آن شخص بودند، گفتند پیشِ ایشان برویم و بالاخره قضیه را حل کنیم. اول پیشِ امام حسن مجتبی آمدند تا آن حضرت را پیشِ پدرش واسطه کنند.
🟥 امام حسن فرمود: لزومی ندارد من بیایم؛ خودِ شما بروید؛ پدرم امیرالمؤمنین شما را که می شناسد. خودشان پیشِ امیرالمؤمنین آمدند و گفتند ما چنین وضعیتی داریم؛ کمکی بکن. حضرت در جوابِ اینها فرمود: هر کاری که اختیارش با من باشد، من حرفی ندارم انجام می دهم.
🟦 اینها خوشحال شدند و بیرون آمدند. در راه به امام حسن (ع) برخورد کردند. امام حسن فرمود: چه کار کردید؟ گفتند: الحمدالله خوب شد؛ امیرالمؤمنین به ما وعده داد. فرمود: امیرالمؤمنین به شما چه گفت؟ گفتند: امیرالمؤمنین گفت هر کاری در اختیارِ من و متعلق به من باشد، برایتان انجام می دهم.
🟥 امام حسن مثلا لبخندی زدند و فرمودند: پس هر کاری که در صورتِ حد خوردنِ او باید انجام دهید، بروید انجام دهید! بعد هم امیرالمؤمنین او را حد زد. آمدند گفتند: یا امیرالمؤمنین چرا بر این شخص حد جاری شد؟ گفت: حد که در اختیارِ من نیست؛ حد حکم الهی است؛ من گفتم آنچه در اختیارم هست، برایتان انجام می دهد؛ حد که در اختیارِ من نیست. تازه بنی اسد جزو دوستان و مخلصینِ امیرالمؤمنین بودند. زندگیِ امیرالمؤمنین این طوری بود.
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران ، حضرت آیت الله خامنه ای (رهبر انقلاب اسلامی) 🇮🇷
🟦 من معتقدم امام حسن مجتبی شجاع ترین چهرۀ تاریخ اسلام است. می پرسید از علی هم شجاع تر است، از برادرش حسین هم شجاع تر است که در میدانِ جنگ، آن جنگِ خونین، با آن فداکاریِ عجیب خودش را به کُشتن داد؟
🟥 بله، شجاعتِ واقعی این است که انسان بر طبقِ آنچه مصلحتِ فکر و ایدئولوژیِ او است اقدام بکند، اگرچه کسی نفهمد. و امام حسن حاضر شد خود را و نامِ خود را و وجهۀ خود را و محبوبیتِ خود را در میانِ دوستانِ نزدیکش، فدایِ مصلحتِ واقعی بکند؛ حاضر شد که او را نشناسند، برای اینکه اسلام را بشناسند و اسلام بماند. این صورتِ کلّی و خلاصۀ قضیّه است.
🟦 آیا امام حسن می توانست در جنگ با معاویه شهید باشد؟ نه نمی توانست. شهید کیست؟ شهید آن کسی است که جانِ خود را مایه می گذارد، خونِ خود را می ریزد، برای ابقایِ فکر و ایده ای که به آن احترام می گذارد؛ این شهید است. حسین بن علی شهید است برای خاطرِ اینکه از خود گذشت تا ارزش هایی که برای آنها احترام قائل بود در اجتماعِ بشری بماند.
🟥 شهدایِ راه آزادی در طولِ تاریخ، شهدایِ راه حقیقت و راه ارزشهای اصیل شهیدند به خاطرِ اینکه جانِ خود را و هستیِ خود را و آنچه يك انسان به آن انسان است - یعنی حیاتِ خود را - حاضر شدند بدهند؛ به قیمتِ اینکه آن فکر بماند، حاضر شدند با مرگِ خود، با کُشته شدنِ خود در راه فکر و هدفشان، بقایِ هدف را ضمانت کنند.
🟦 امّا کُشته شدنِ امام حسن در میدان مَسکِن از این قبیل نبود. امام حسن اگر در میدانِ جنگ کُشته میشد، به این معنا بود که معاویه تنها منازعِ خود را، تنها کسی را که امکان دارد نقشِ افشاگری و رسواگری در برابرِ روشهایِ پنهانی و ریاکارانۀ معاویه ایفا کند، يك چنین رقیبی را دیگر در مقابلِ راه خود نبیند.
🟥 امام حسن اگر خود را به کُشتن میداد، یگانه کسی را به کُشتن داده بود که امکان دارد پرده از چهرۀ معاویه بردارد و معاویه را به دنیا بشناساند. شما چه تصوّر می کنید دربارۀ آن جامعه ای که در رأسِ آن جامعه معاویه ای باشد و در میانِ آن جامعه امام حسن یا امام حسینی نباشد؟ در رأسِ آن جامعه کسی باشد که با تمامِ ارزشهایِ اسلامی، بجان دشمن است؛
🟦 با توحید اسلامی - توحیدی که به معنایِ نفیِ تمامِ قدرتها است جُز قدرتِ الله - با تمامِ وجود مخالف است، با وحدتِ طبقات، با برخورداریِ عمومی از فرصتها و امکانات و حقوقِ اجتماعی، بشدت مخالف است؛ برای خود و برای هر چیز و هرکسی که به خودِ او وابسته است اصالت و موضوعیت قائل است؛
🟥 به اسلام ذرّه ای مؤمن نیست و به انسانیّت سرِ سوزنی پایبند نیست و یک فکر تمامِ روش هایِ او را نقش می دهد و شکل می دهد، و آن عبارت است از خود پرستی و خودبینی و خودگرایی و پایه هایِ خودی را مستحکم تر کردن. شما چه می اندیشید دربارۀ چنین اجتماعی؟
🟦 اجتماعی که چنین کسی در رأسش باشد، آن وقت يك اسلام شناس و يك پروردۀ انقلابِ اسلامی در میانِ آن اجتماع نباشد؛ یک کسی که بتواند نقطه ضعف هایِ کارِ معاویه را برملا کند که برسد به اجتماعِ آن زمان، یا حتی اگر نرسد به اجتماعِ آن زمان، به تاریخ بدهد که لااقل به نسلهایِ بعد برسد.
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران ، حضرت آیت الله خامنه ای (رهبر انقلاب اسلامی) 🇮🇷
🟦 موضع صریح شهید دکتر بهشتی درباره مذاکره با آمریکا: «صریحا می گویم من همواره با خطّ سازش مخالف بودم و هستم و صریحا می گویم که در هیچ گفتگو و مذاکره ای که به سمتِ آوانس به آمریکا دادن و آوانس از او گرفتن پیش برود و پیش رفته باشد حاضر نبوده ام و اگر مذاکره ای بوده که دیگران در آن شرکت داشته اند و خواسته اند مذاکره را به این سمت ببرند جلوی آن را گرفته ام...
🟥 بنابراین من خطّ سازش را حتی نوعِ سازشِ مصلحت جویانه و خطّ مذاکره را حتی مذاکره به معنایِ جلبِ حمایتِ دشمن را همواره محکوم کردم و می کنم و معتقد هستم که نفوذِ این طرز فکر در رهبری و ادارۀ انقلابِ ایران، خطرهایی را به بار می آورد و باید جلویِ او را گرفت.»
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران ، زنده یاد دکتر سیّد محمد بهشتی (فیلسوف معاصر) 🇮🇷
🟦 آیا این همۀ آن مظالمی است كه بر مستضعفینِ عالم روا داشته اند؟ در جهانی كه دستِ جنایتكاران را تا اینجا باز گذاشته اند كه هرچه می خواهند بكنند و هیچ فریادِ اعتراضی از هیچ جا برنخیزد، چگونه می توان حتی لحظه ای از مبارزه با كفر و شرك و استكبار غافل شد؟ آیا می توان دِل به عافیت خوش داشت و چشم بر این همه ظلم فرو بست؟ و مگر این همۀ آن مظالمی است كه بر مستضعفینِ عالم روا داشته اند؟ چگونه می توان از یادِ مظلومانِ آفریقا و آسیا و آمریكا و اقیانوسیه غافل شد؟
🟥 آنها همه مادر و پدر و فرزند و خواهر و برادر دارند و در رگ هایشان خونی به سرخیِ شقایقِ دشت هایِ خوزستان جاری است. آیا این ما هستیم كه باید تاوانِ عیشِ دنیاپرستان را پس بدهیم؟ ما اهلِ ولایت و اطاعت هستیم و دِل به فرمانِ عشق سپرده ایم. هنگامِ جنگ اهلِ جنگیم و هنگامِ صلح اهلِ صبر، امّا نه آنكه دِل به فراغت بسپاریم و از افقِ خونبارِ آینده غافل شویم. از آسمان ندا می رسد كه «فاذا فرغت فانصب و الی ربك فارغب» (انشراح / ٧)، یعنی كه چون فارغ شدی دِل به فراغت نسپار و آماده باش تا بارِ دیگر فرمان چه در رسد.
🟩 یأس از جنودِ شیطان است و مؤمن هرگز دِل به یأس نمی بازد. طغیانِ آبِ رودخانه ابتلایی است كه ایمانِ من و تو در كشاكشِ مبارزه آزموده شود، اگرنه همۀ ذراتِ جهان، از پای تا سر، مُسَخرِ اولیایِ خدا هستند. انگیزه هایِ مادی در وجودِ انسان ذخایری محدود دارند و تنها ایمان است كه راه به خزائنِ نامحدودِ غیب دارد. انسانِ متقی هرگز به بن بست نمی رسد، چرا كه رزقِ او از طُرقی لایحتسب نازل می شود.
🟪 دنیا علی الظاهر در كفِ شیاطین است. آنها به سرچشمۀ قدرت هایِ مادیِ جهان دست یافته اند و در سایۀ وحشت بارِ تكنولوژی، حاكمیتِ ستم بارِ خود را بر جهان گسترده اند. امّا عصرِ جاهلیّتِ كنونی هم به تمامیّت رسیده است و جهانِ آینده جهانِ اسلام است، اگرچه كفار و مشركین خوش نداشته باشند. آنها می كوشند كه با همۀ آنچه در اختیار دارند ما را به بن بست بكشانند، امّا نمی دانند كه تقوا مفتاحِ الفرج است و پیروزیِ ما از طرقی لایحتسب می رسد، از راه هایی كه خداوند جز بر متقین نمی گشاید.
🟧 وقتی انسان در می یابد كه ارادۀ حق در كرۀ زمین باید با دستانِ او متحقق شود، دیگر چگونه دست از تلاش بر دارد؟ نه، یأس از جنودِ شیطان است.
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد سید مرتضی آوینی (نویسندۀ معاصر) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
برچسبها: بشارت های آقا مرتضی
🟦 سببِ دوستی و محبّتِ علی در دلها چیست؟ رمزِ محبّت را هنوز کسی کشف نکرده است؛ یعنی نمی توان آنرا فرموله کرد و گفت اگر چنین شد چنان می شود و اگر چنان شد چنین، ولى البته رمزی دارد. چیزی در محبوب هست که برایِ محب از نظر زیبایی خیره کننده است و او را به سویِ خود می کشد. جاذبه و محبّت در درجاتِ بالا «عِشق» نامیده می شود.
🟥 علی محبوبِ دلها و معشوقِ انسانهاست، چرا؟ و در چه جهت؟ فوق العادگیِ علی در چیست که عشقها را برانگیخته و دلها را به خود شیفته ساخته و رنگِ حیاتِ جاودانی گرفته است و برای همیشه زنده است؟ چرا دلها همه خود را با او آشنا می بینند و اصلاً او را مُرده احساس نمی کنند، بلکه زنده می یابند؟
🟩 مسلماً ملاکِ دوستیِ او، جسمِ او نیست، زیرا جسمِ او اکنون در بینِ ما نیست و ما آن را احساس نکرده ایم. و باز محبّتِ علی از نوع قهرماندوستی که در همۀ ملتها وجود دارد نیست. هم اشتباه است که بگوییم محبّتِ علی از راه محبّتِ فضیلتهایِ اخلاقی و انسانی است و حبِّ علی حبِّ انسانیّت است. درست است علی مظهرِ انسان کامل بود و درست است که انسان، نمونه هایِ عالیِ انسانیّت را دوست می دارد، امّا اگر علی همۀ این فضایلِ انسانی را که داشت، می داشت:
🟧 آن حکمت و آن علم، آن فداکاریها و از خودگذشتگی ها، آن تواضع و فروتنی، آن ادب، آن مهربانی و عطوفت، آن ضعیف نوازی، آن عدالت، آن آزادگی و آزادیخواهی، آن احترام به انسان، آن ایثار، آن شجاعت، آن مروّت و مردانگی نسبت به دشمن، و به قولِ مولوی: در شجاعت شیرِ ربّانیستی، در مروّت خود که داند کیستی؟ آن سخا و جود و کَرَم و... اگر علی همۀ اینها را که داشت، می داشت امّا رنگِ الهی نمی داشت، مسلماً این قدر که امروز عاطفه انگیز و محبّت خیز است نبود.
🟪 علی از آن نظر محبوب است که پیوندِ الهی دارد. دلهایِ ما به طور ناخودآگاه در اعماقِ خویش با حقّ سر وُ سرّ وُ پیوستگی دارد، و چون علی را آیتِ بزرگِ حقّ و مظهرِ صفاتِ حقّ می یابند به او عِشق می ورزند. در حقیقت پشتوانۀ عشِق علی پیوند جانها با حضرت حقّ است که برای همیشه در فطرتها نهاده شده، و چون فطرتها جاودانی است، مهرِ علی نیز جاودان است.
🟨 نقطه هایِ روشن در وجودِ علی بسیار است امّا آنچه برای همیشه او را درخشنده و تابان قرار داده است ایمان و اخلاصِ اوست و آن است که به وی جذبۀ الهی داده است. 🌷
پ.ن:
گیرم زِ تو بینایی وُ گَردم به تو حِیران
القِصّه به غیر از تو کسی در نَظَرم نیست! - قصّاب کاشانی -
اگر مردم برای محبّتِ امام علی بن ابیطالب جمع می شدند، خداوند متعال جهنم را نمی آفرید. 💚
🌸 تابلوی نقاشی: عرش نشین، اثری از حسن روح الامین 🌸
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد استاد مرتضی مطهری (فیلسوف معاصر) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران ، استاد حسن روح الامين (نقاش) 🇮🇷
🟦 امّا در دلِ ما كه جای خوف و خشیتِ خداست، ترس راه ندارد و همۀ راز و رمزِ نصرتِ الهی در همین نكته نهفته است. اگر بترسی، همه چیز از دست می رود و از آن پس باید زمین گیر شوی، ذلّت را بپذیری و از همۀ آرمان هایِ الهی و عدالت خواهانه ات چشم بپوشی؛ صدایِ مظلومان را بشنوی و دَم بر نیاوری و حتی قطرۀ اشكت را هم پنهان كنی.
🟥 دشمن می خواهد تو را بترساند و تو نباید بترسی. بگذار خمپاره ها این سوی و آن سوی تو فرو اُفتند؛ تو این آیۀ مباركه را بخوان و بگذر: «قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین؟». ترجمه: بگو: «آیا دربارۀ ما، جُز یکی از دو نیکی را انتظار دارید؟!» (یا پیروزی یا شهادت) 🌷
پ.ن:
پیامبر(ص) فرمود: اگر دانش به ثریا بُوَد، مَردانی از فارس به چَنگش آرند. (حکیم بهایی ⁃ کشکول) ❤️
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد سید مرتضی آوینی (نویسندۀ معاصر) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
🟦 ایران در سراسرِ تاریخِ اسلام، مأمنِ علمدارانِ قیامِ علوی بوده است. قُبه های سبزِ مدفنِ امامزاده هایِ شهید، گواهانِ صادقِ این مُدعایند. جای جای بر فرازِ تپّه ای، در شیارِ درّه ای، در دلِ شهر و روستا، قبۀ سبزِ مدفنِ امامزاده ای شهید، آیتی است كه اجتماعِ انسان ها را در پیرامونِ خویش معنا كرده است؛
🟩 چشمه ای از خون است كه در قلبِ آن خطّه می جوشد و زندگی می آورد، كه زندگی در قیام است و مرگِ حقیقی در حیاتی است كه با پذیرشِ ولایتِ اربابِ ظلم و فساد، میسّر شود. آنان كه زیبایی هایِ حیات را خارج از جنگِ حق و باطل می جویند، آیا هیچ به این حقیقت اندیشیده اند كه اگر لازمۀ زندگی بدونِ جنگ، پذیرشِ ولایتِ اربابِ ظلم و فساد باشد چه خواهند كرد؟ و مگر اكنون جُز این است؟
🟥 آنجا كه شیاطین، دارالامارۀ خویش را در پناهِ شمشیر ساخته اند، آیا چاره ای جُز جنگ نیز وجود دارد؟ در جهانی اینچنین، دو راه بیش تر وجود ندارد: یا باید با اهلِ باطل جنگید و آزاد ماند و یا برای برخورداری از دنیا، بندگیِ اربابِ ظلم را پذیرفت، و چه بهایِ سنگینی! آیا هرگز قدّاره بندهایِ كافری چون ابوسفیان و معاویه، یزید و صدام، هرگز آزادگان را رها خواهند كرد كه حیاتِ خویش را بر بنیانِ رضایِ حق بنا كنند؟ اگر امام حسین (ع) را رها كردند، ما را نیز رها خواهند كرد.
🟪 جوهرِ حقیقیِ كمالِ انسان، در مقابله با دشواری ها ظاهر می گردد و اگر جُز این بود، خداوند هرگز مؤمنین را به ابتلائاتی اینچنین دچار نمی كرد. جنگ، عرصۀ ظهور و پرورشِ كمالاتِ الهی انسان است. كمال در آزادی است و آزادی، در نفی تعلّقات و رهایی از عادات.
🟧 خانه، خانۀ تعلّقات است و شهر، مَهبطِ عادات، و اگر نبود دشواری ها و ابتلائاتی كه خداوند، انسان را بدان می آزماید، جوهرِ حقیقیِ وجودِ انسان همواره پنهان می ماند. آیا هیچ چیز خواهد توانست ما را از راهی كه فطرتِ الهی راهبرِ آن است باز دارد؟ رودخانه راهِ خویش را به سویِ دریا خوب می شناسد. 🌷
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد سید مرتضی آوینی (نویسندۀ معاصر) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
🟦 کتابِ پنج جلدی "پلوتز" را راجع به جنگ هایِ صلیبی بخوانید: این مرد در پنج جلد به این نتیجه می رسد که همۀ عواملی که باعث تکان خوردنِ اروپایِ خواب رفتۀ قرون وسطی شده، همۀ عناصری که در تکوینِ تمدّن و فرهنگ و علمِ جدید به کار رفت، همه بدونِ استثناء، از طریقِ جنگهایِ صلیبی و از تماس با مسلمین به اروپا رفت.
🟥 تمامِ مورّخینِ تاریخِ فرهنگ و تمدّن در دنیا معترف هستند که این فرهنگ و تمدّنِ اسلام کاملترین و جامعترین و درخشان ترین تمدّنِ تاریخِ گذشته است. ایرانی با اعتراف به این، با معرفی و اقرار به اینکه بزرگترین تمدّنِ تاریخِ بزرگِ بشری، تمدّنِ اسلامی است، می تواند غرورِ ملّی خودش را هم سیراب ببیند،
🟦 زیرا می بیند که مردان و نوابغ و شخصیت هایِ بزرگِ علمی و هنری و فلسفی ایرانی بودند که در تکوینِ این تمدّنِ عظیمِ درخشان سهمی بیشتر از همۀ نژادهایِ دیگر داشته اند (غرورِ خودش را می تواند در شكوفا شدنِ نبوغهایِ متعدد و متنوعِ ایرانی در فرهنگ و جامعه و روحِ اسلامی سیراب ببیند، به جای اشباحِ خیالی و اساطیری ایرانِ کهن!)
🟥 ما صدها سند و کتابِ چاپ شده و ترجمه شده داریم که می توانیم به دنیایِ امروز ارائه بدهیم که، "ما چنینیم، ما چنین استعداد، چنین گذشته و چنین مفاخرِ علمیِ بزرگی داریم. در اسلام است که ایرانی شکفته. این اعتراف تنها از اروپاییها نیست. جمله ای از عبدالرحمن بدوی نقل می کنم. او یکی از بزرگترین متفکّرینِ معاصرِ مشرق زمین است. اصولاً اگزیستانسیالیست و متخصصِ یونان است؛ اروپاشناس و اسلام شناس هم هست و نویسنده و متفکّرِ بزرگی است.
🟦 در مقدمۀ سلمانِ پاک، که به عربی ترجمه کرده، می گوید که: اسلام¹ همه چیزش را مَرهونِ این "نژادِ ایرانی" است؛ این نژادی که در میانِ همۀ نژادهایِ دیگری که واردِ اسلام شده اند، بیش از همه به گسترش و توسعۀ معنویت و فرهنگِ معنویِ تمدّنِ اسلامی پرداخته و بیش از همۀ نژادهایِ دیگر به بطنها و اسرارِ پوشیده ای که در طرزِ تفکرِ عمیقِ چند بعدیِ اسلامی نهفته است، پی برده است.²
پ.ن:
۱. مقصود تمدّنِ اسلام است نه مذهبِ اسلام. مذهبِ اسلام به ایرانی مربوط نیست، چنان که به عرب هم مربوط نیست. "اسلام" یعنی تمدّنِ اسلام، یعنی فلسفه ای که در تاریخِ اسلام تکوین پیدا کرده؛ علم، معماری، هنرها، نهضت هایِ مختلفِ فرهنگی و اجتماعی و همۀ چیزها و همۀ موادی که به نامِ تمدّن و فرهنگِ اسلام در قرونِ دوم و سوم و چهارم و پنجم می شناسیم.
۲. او یک مردِ متفکّرِ عرب است و هیچگونه احساساتِ قومی و نژادی هم ندارد، که اگر می داشت، باید ضد ایرانی بود!
موضوعات مرتبط: زنده یاد دکتر علی شریعتی مَزینانی 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
برچسبها: اسلام و ایرانیان
🟥 تاریخ نشان می دهد که نژادِ ایرانی، در طولِ تاریخِ هزار ساله اش، که ما می شناسیم، هرگز در هیچ دوره ای به اندازۀ دورۀ اسلامی، یعنی قرونِ اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم - دورۀ شکوفاییِ نبوغِ نظامی و سیاسی و اجتماعی و تمدّنی و فرهنگی علمی و هنری اسلامی - چنین فرصت و مجالی برایِ تجلّی استعدادِ خاصش و شکوفاییِ نبوغِ خاصِ خودش نداشته است.
🟦 اگر ما تمدّنِ اسلامی را نفی کنیم و تأثیرِ اسلام و موقعیتِ اسلام را در تاریخِ ایران نفی کنیم، ناچار برای نشان دادنِ عظمت و غنایِ فرهنگِ ایرانی، باید به ایرانِ باستان بپردازیم، یعنی به دوره ای که اسنادی از آن نداریم، شخصیت هایی غیر از بزرگمهر از آن نمی شناسیم و نبوغها و آثارِ علمیِ مشخص و مستند و آثارِ فرهنگی و فلسفی و هنریِ کاملاً بارز و جهانی نداریم، جز یک مقدار ویرانه هایی، که از لحاظِ معماری ارزشِ بسیار بزرگ دارد، و یک مقدار نوشته های اواخر دورۀ ساسانی، که از نظرِ علمی هیچ ارزش ندارد!
🟥 قبل از اینکه این نوشته ها و آثارِ پهلوی به زبانِ فارسی و فرانسه منتشر شود، میشد درباره اش خیلی سخنها گفت؛ امّا خوشبختانه اینها به زبان فارسی دَری - که می توانیم بخوانیم و بنویسیم - منتشر شده، و می توانیم بخوانیم، و بخوانید، و می بینید که چیزی نیست که بشود به آن به عنوان افتخارِ فکر و نبوغِ یک ملّتِ بزرگ، مانند ملّتِ ایران، استناد کرد! نمی شود بر مجسمه هایِ خراب شده، بر قیافه هایِ موهوم، بر خاطره هایِ بی پایه و بر افتخارات و حماسه هایِ اساطیری متکی شد و در دنیایِ علم و منطق و تحقیقِ امروز ملّتی را دارایِ نبوغ و استعدادِ خارق العاده شناساند.
🟦 امّا برعکس، وقتی در تاریخِ اسلام نگاه می کنیم، به یک معجزۀ بزرگ می رسیم. چه معجزه ای؟ معجزۀ اینکه همین ملّتی که در دورۀ ساسانیان و در دورۀ اشکانیان، جُز شخصیت های نظامی و سیاسی، کسی را از آن نمی شناسیم و یک نابغه، یک فیلسوفِ بزرگ و یک دانشمندِ جهانی از آن به یاد نداریم (یونان صدها فیلسوف و هنرمند مانند: ارسطو، افلاطون، دموكريتوس، لوسيبوس و امثالِ اینها می تواند به ما معرفی کند، و ما قبل از اسلام یک نفر را نمی توانیم معرفی کنیم)، همان ملّتی که در همان دوره - که حکومتِ ساسانیان و اشکانیان در ایران مستقر بودند - یک شکوفاییِ علمی و یک نبوغِ فلسفیِ درخشان به یاد ندارد،
🟥 بعد از اسلام، در دوره ای که از عرب شکست می خورد، در دوره ای که استقلالش از دست می رود و حتی در دورۀ بنی امیه که ایرانیها را به عنوانِ موالی می گرفتند و پست تر از عرب می دانستند - حتی در همین دورۀ فشار و اختناق، بزرگترین نبوغهایِ جهانی در فلسفه، ادب، هنر، علم، سیاست و مسائلِ اجتماعی و فرهنگی عرضه می کند، کسانی که امروز می توانیم آنها را به دنیا معرفی کنیم، و نبوغ و عظمتِ کارشان سندیّت دارد و آثارشان موجود است و دنیا این آثار را می شناسد.
🟦 صدها بوعلی، خوارزمی، فردوسی، کندی و امثالِ اینها، در رشته هایِ مختلف، در شیمی. در فیزیک و.. هستند. قوانینِ شکستِ نور، قوانینی هستند که ابن هيثم وضع کرده است. کلمۀ "جبر" که الان هنوز در اروپا (وجود دارد)، از اسلام رفته. خودِ اروپا معتقد است که مایه هایِ اساسی برای پی ریزیِ تمدّنِ عظیمِ امروز را به وسیلۀ جنگهایِ صلیبی از اسلام گرفته است.
🟥 خود اروپایِ امروز معتقد است که "ما از فرهنگِ اسلامی تغذیه کرده ایم. اسلام به ما بحر پیمایی را به جای رودخانه پیمایی و ساحل پیمایی یاد داد. اسلام به ما مرکزیتِ سیاسی آموخت. اسلام به ما آموخت که از بردگیِ کلیسا بیرون آییم و کلیسا را "پروتست" کنیم و پروتستانتیسم را به وجود آوریم. اسلام آمد و بینشِ قرونِ وسطای منحطِ ما را به یک بینشِ باز و آزاد از قید و بندِ کلیسایی تبدیل کرد".
موضوعات مرتبط: زنده یاد دکتر علی شریعتی مَزینانی 🇮🇷 ، 📕 گزیده متن کتاب ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
برچسبها: اسلام و ایرانیان
🟦 مسألۀ تربيت و سازندگى بزرگترين مسئوليتِ ما در اين قرنِ وحشى است. اين اوّلين مسأله است، زيرا هر بقالى، بنايى، نجارى، طبيبى و مهندسى بايد قبلا تربيت شود و نه تنها تربيت كه مربىِ ديگران هم باشد. اين سازندگى اوّلين و بزرگترين وظيفه است و با سايرِ مشاغل و برنامه ها منافات ندارد. عطّار هنگامى كه دارد چاى را در پاكت مى ريزد مى تواند شناختى در مغز و عِشقى در دِل و وسعتى در روحِ طرف بگذارد و چاى كشيدنش به او درس هايى بدهد.
🟥 بناء هنگامى كه دارد آجرها را به هم پيوند مى زند و بر روىِ هم مى گذارد، مى تواند از پيوند ها و وحدت ها و همدستى ها و فداكارى هاىِ خود نمونه هايى در دسترس بگذارد و سازندگى هايى داشته باشد. هر كس در هر كجا مى تواند «مربى» و «سازنده» باشد. چراغِ روشن در هر كجا كه هست مى تواند نور بپاشد و راه ها را روشن كند.
🌸 تکثیرِ یحیی سنوار - دلاورِ غزه 🌸
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد علی صفائی حائری معروف به عین صاد 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
🟦 یهود (صهیونیسم) و نصاری (مسیحیان) در بی دینی با هم متّحد شده اند نه در دین؛ زیرا خودِ نصاری معترفند که یهودی ها، حضرت مسیح (ع) را به دار آویختند. با این حال چگونه می توانند در دین علیه اسلام با هم متّحد شوند؟ زیرا یهود هم می گویند: ما حضرت عیسی (ع) را کُشتیم و او کُشته شده و دفن هم شده و زنده و موجود نیست، بر خلاف عقیدۀ مسیحیان که می گویند: بعد از قبر بیرون آمد و به آسمان رفت. در انجیل برنابا صریحاً همان اعتقادِ مسلمانان را ذکر می کند که: وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ.¹ آنان حضرت مسیح (ع) را نکشتند و به صلیب نکشیدند بلکه کسِ دیگری را به اشتباه به جای او گرفتند.
🟥 زیرا در انجیل برنابا دارد که او گفت: من عیسی نیستم، من عیسی نیستم، من اسخریوطی هستم، ولی به او اعتنا نکردند و به جای حضرت مسیح (ع) او را کُشتند و به دار آویختند؛ یعنی همان گونه که مسلمان ها می گویند: در اطاقِ او روزنه ای بود، و او از آنجا بالا رفت.
🟦 بنابراین، به اتفاق مسیحی ها و مسلمانان حضرت عیسی (ع) الآن در عالمِ جسمانی زنده است، ولی یهود می گویند: از دنیا رفته و به خاک سپرده شده است، و ما او را کُشته ایم.
🟥 اگر مسیحی ها تابع حضرت مسیح (ع) بودند، خودِ حضرت مسیح (ع) بنابر نقلِ انجیل برنابا می فرماید: من با زبان و قلب جهاد می کنم، و برادرِ من که بعد از من می آید با زبان و بدن و قلب جهاد می کند. با این حال آنها پیغمبرِ ما صلى الله علیه و آله و سلّم را جنگجو معرفی می کنند، بر خلافِ حضرت مسیح و برخی از پیامبران (ع) که با بیان و حکمت و معجزات هدایت می کردند.
🟦 دروغ می گویند که ما تابعِ مسیح، که جنگجو نبود، هستیم؛ زیرا تمامِ جنگ هایِ جهانی به تحریک و توطئه و نقشه و کمکِ آنها بوده و می باشد. گاهی یهود علیه نصاری و گاهی به عکس. و این یهود هستند که مجالسِ آمریکا و انگلیس و.. را اداره می کنند. در حالی که در انجیل برنابا دارد که حضرت مسیح (ع) فرمود: «إِنَّ مَنْ يَأْخُذُ السَّيْفَ بِالسَّيْفِ، يَهْلِكُ.» هر کس در برابرِ شمشیر، شمشیر بردارد، نابود می شود.
🟥 هر کس که بِه اسلام اَقرب (نزدیک تر) است اینها با او ابعدند (دورتر و دشمن ترند) و در نابودیِ او اَجَدّ و کوشاتر، لذا با شیعه بیشتر خصومت دارند، چون به اسلام اَقرب است و تظاهرش بیشتر است؛ زیرا مسألۀ حج را که همۀ فرقه هایِ اسلامی دارند، شیعه دارد، به اضافۀ شعائرِ دیگر که مخصوصِ شیعه است و آنها ندارند، پس هر چِه آنها دارند شیعه دارد، و لا عكس.
۱. سورۀ نساء، آیۀ ۱۵۷
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
🟦 از آقایان می پرسم آیا یک مردِ ناز پرورده می توانست مسافتِ میانِ اسپانیا و آمریکا را طی کند و قارۀ جدیدی کشف کند؟ آیا این تکاملِ صنعتیِ خیره کننده که چشم و گوش و هوشِ مردمِ مشرق زمین را پُر کرده، محصولِ دستِ نازپرورده هایِ مردمِ اروپاست؟ آیا دسترنجِ جوانان و زنان و مردانِ هوس کیشِ اروپاست؟ اگر بِه راستی تکاملِ مادی می خواهید این چِه تربیتی است که نسبت بِه فرزندانتان دارید؟
🟥 اگر ما دَم از عدالت اجتماعی می زنیم و می گوییم در بعضی از ممالکِ اروپا مردم چنین و چنان اند؛ گوسفند و گرگ در کنار هم بِه راحتی زندگی می کنند ـ اگر هم چنین چیزی باشد ـ آیا این وضع و امنیتِ اجتماعی محصولِ جوانان و مردان و زنانِ نازپرورده و ترسو و زبون است؟ محال است! این سنت و ناموسِ الهی است که هر وقت مردمی بِه ناز و عیش و عشرت و آسایش و آرامش طلبی خو گرفتند، بدانند ذلت و خواری پشتِ سرِ آنها و در انتظارشان است.
🟦 بنابراین اگر ما برایِ حسین گریه می کنیم، گریه مان باید معنا داشته باشد. باید آن روزی که کاری جُز گریه کردن از ما ساخته نیست، گریه کنیم و این میراثِ عاطفی را از نسلی بِه نسلِ دیگر منتقل کنیم. ولی وقتی موانع در محیطِ نسبتا آزادِ امروزِ ما برطرف شد، می توانیم بِه پیروی از حسین کارهایِ بسیارِ دیگری انجام دهیم. امروز اظهارِ ارادت بِه آستانِ مقدسِ حسینی صرفاً با گریستن و زیارت رفتن نیست و اگر مردمی پیدا شوند که در این اظهار ارادت صرفا بِه این کارها اکتفا کنند، یا جاهل و نادان و بی خبرند یا خودشان را گول می زنند. از قبیلِ گول زدنها و کلاه هایی که خیال می کنند سرِ خدا می گذارند، امّا در حقیقت سرِ خودشان گذاشته اند.
🟥 این خلاصۀ عرایضی است که من داشتم. بنابراین انتظار داریم و امیدواریم که از این پس مردم ما اولاً در شناساییِ مقامِ حسین بن علی و شهدایِ کربلا و خاندانِ حسین بیشتر دقت کنند و جدیت داشته باشند و واقع بین باشند. ثانیاً در اظهارِ اخلاص بِه آستانِ مقدسِ حسینی، بِه جایِ آنکه فقط بگریند و بِه زیارت بروند، کمی هم از اعمال و رفتارِ این خاندانِ فضیلت و تقوا و حقیقت و جهاد پیروی کنند و تأسی بجویند.
🟦 ثالثاً کوشش کنیم همیشه معنا و فضیلت و کمالِ الهی را در نظر داشته باشیم، همانطور که حسین در نظر داشت. ببینید مبارزۀ حسینی چگونه مبارزه ای است که ظهرِ عاشورا، در اوجِ مبارزه، دو نفر از صحابه بِه امام پیشنهاد می کنند آقا ظهر است، می خواهیم نماز بگذاریم. دیگر نمی گوید مبارزه بس است دیگر، نماز می خواهیم چِه کار؟ یا نمی گوید نماز بس است دیگر، مبارزه می خواهیم چِه کار؟ حسین هم مبارزه می کند هم هنگامِ نماز بِه پیشگاه خدا نماز می گزارد و هر دو را با هم انجام می دهد.
🟥 حضرت در حق آنها دعا کرد و فرمود: چِه خوب گفتید. خدا شما را در شمارِ نمازگزاران محشور کند. آن وقت دو نفر بر طبقِ قانونِ نمازِ جنگ در عقب و دو نفر جلو ایستادند. حضرت با عده ای که مانده بودند مشغولِ نماز شد. در همان موقعی که اباعبدالله مشغولِ نماز بود، لشگرِ دشمن هم بیکار و آرام نماند. شروع کردند بِه تیراندازی کردن و اذیت و آزار رساندن. آنقدر تیر انداختند که یکی از این دو نفر بِه نامِ سعید همانجا شهید شد.
🟦 در آن لحظۀ آخر که افتاده بود، رفیقش آمد و سرِ او را بِه دامن گرفت و گفت برادر، اگر وصیتی داری بِه من بگو. گفت وصیتی ندارم جُز یِک مطلب. گفت چِه مطلبی؟ گفت بِه تو سفارش می کنم دست از دامانِ این پیشوایِ بزرگ و فرزندِ پیغمبر برندار. و لاحول و لاقوة الا بالله العلى العظيم.
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران ، زنده یاد دکتر سیّد محمد بهشتی (فیلسوف معاصر) 🇮🇷
🟦 بِه طورِ کلی وقتی ما نتوانیم هیچگونه پیروی از اباعبدالله بکنیم و راهی جُز اظهارِ علاقه و مهر نسبت بِه آستانِ حسینی نداشته باشیم، گریستن بسیار بجاست. از راه همین جلسه هایِ خانوادگیِ عاشورا بود که شیعیان، نهضتِ حسین را منتقل می کردند. در یک خانه، روزِ عاشورا پدر و مادر می نشستند و داستانِ کربلا را بِه طور خلاصه می گفتند و گریه می کردند. این خاطره در ذهنِ کودکان زنده می ماند و هر سال می گفتند مگر روزِ عاشورا چِه اتفاقی افتاده که شما بر آن گریه می کنید؟ آن وقت داستانِ حسین را نقل می کردند و اینگونه دست بِه دست بِه ما رسید.
🟥 امّا گریستن و زیارت کردن باید در حد خودش باشد. انحصار و اکتفای بر گریستن و زیارت کردن مالِ زمانی است که راه دیگری باز نباشد. آن موقعی که راه باز است و دوستانِ حسین می توانند بِه راهِ حسین بروند، اگر نرفتند و فقط گریه و زیارت کردند، منحرف شده اند.
🟦 باید دوستانِ حسين چنان تربیت شوند که بِه راستی در برابرِ هر انحراف از حق و دین بِه پا خیزند و قدرتِ قیام و نهضت داشته باشند. مادرانِ مسلمانی که می خواهند حق مادریِ خودشان را ادا کنند، بدانند امروز ما در خانه هایمان، فرزندانمان را بسیار بد تربیت کرده ایم. این هم تربیت است ما داریم؟ ما دختر و پسرمان را از آغاز آنقدر سست اراده و ضعیف و زبون، آنقدر نازپرورده و اهل هوا و هوس بار می آوریم که در زندگی سرنوشتی جُز سواری دادن نباید داشته باشند.
🟥 اگر بِه راستی ما دوستدارِ حسین بن علی هستیم، علی اکبر تربیت کنیم. آن مادر یا خانمی که می نشیند برای حسین گریه می کند برای چِه کسی گریه می کند، برای حسین؟ حسینی که علی اکبر در دامانِ او و همسرش تربیت شده؛ جوانی که در اوجِ جوانی همراه پدرش است. قبل از اینکه حُرّ با کاروانِ حسینی برخورد کند، در یکی از منزل ها، حضرت همانطور که رویِ اسب می آمد چشم هایش گرم شد و در خواب دید که کسی از آنجا رد می شود و می گوید این افراد بِه سویِ مرگ می روند و مرگ از آنها استقبال می کند.
🟦 شاید کمی قبل از این جریان یا کمی بعد از آن بود که خبرِ شهادتِ مسلم و هانی را برایِ اباعبدالله آوردند. حضرت از آن خوابِ کوتاه رویِ اسب بیدار شد و فرمود: ان الله و انا اليه راجعون. علی اکبر که در کنارِ پدرش بود، عرض کرد آقاجان چرا استرجاع می کنید و انالله و انا الیه راجعون می فرمایید؟ فرمود: پسرم، الان چشمهایم گرم شده بود و بِه خوابِ سبکی رفتم. دیدم کسی این حرف را می گفت و این را فریاد می زد. می گفت اینها بِه سویِ مرگ می روند و مرگ از آنها استقبال می کند.
🟥 علی اکبر عرض کرد: بابا جان، مگر نه اینکه ما در راه حق می رویم و بر حق هستیم؟ فرمود بله، ما بر حقيم. عرض کرد آقا پس چِه باک که در راه حق کُشته شویم! زهی افتخار و سعادتِ ماست. اگر ما بِه راستی دوستِ حسین باشیم، باید چنین جوانانی تربیت کنیم. آیا در جامعه ای که همۀ جوانانش ضعیف و زبون و هوسباز و نازپرورده باشند ترقی، تکامل و جهش بِه سویِ کمال پیدا می شود؟ حالا کمالاتِ معنوی هیچ!
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران ، زنده یاد دکتر سیّد محمد بهشتی (فیلسوف معاصر) 🇮🇷
🟦 خوب حالا تکلیفِ پیشوایانِ مکتبِ حسین، امام سجاد و امام باقر و امام صادق و اینها چیست؟ باید فکری کرد، باید چاره ای اندیشید و راهی باز کرد. گفتند ای مسلمانان! ای دوستدارانِ حسین! کارِ پُراجر و ثواب برایِ شما این است که لااقل روزِ عاشورا بِه یادِ حسین بیفتید و گریه کنید. این گریۀ شما ثوابِ فراوانی دارد.
🟥 روایاتی که در بابِ ثوابِ فراوان گریه بر اباعبدالله است، از نظر زنده نگه داشتن خاطره کربلا بسیار مهم است. کمترین و ساده ترین راه برای زنده نگه داشتن خاطرۀ کربلا و نامِ حسین بن علی سه چیز بود: یکی تشویقِ دوستانِ حسین بِه زیارتِ قبر وی چِه از نزدیک و چِه از دور. هر گوشۀ دنیا هستی رو بِه کربلا بایست و بگو السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیكم منى سلام الله ابدا ما بقيت و بقى اليل و النهار، يا اباعبدالله.
🟦 روایاتی که در بابِ ثوابِ زیارتِ حسین و گریه بر حسین وارد شده ابتکارِ اجتماعی و دینیِ بسیار خوبی است. این ماییم که اشتباه می فهمیم. از شما می پرسم: در روزگاری که اگر کسی نامِ حسین را بر لب می آورد، زبانش را از حلقومش بیرون می کشیدند، آیا راهی بهتر از این هم بود که عواطفِ درونیِ مردم را نسبت بِه حسین و قیامِ حسین زنده و جاودان نگه دارند؟
🟥 این مسئله در جایِ خودش بسیار عالی است. این ما هستیم که گاهی چیزی را از جایِ خودش بر می داریم و بِه جایِ دیگر می بریم. این اشتباه ماست و گرنه آنجا اشتباهی نیست بِه شرط آنکه زیارت، زیارتِ اباعبدالله باشد. گریه، گریه اباعبدالله باشد.
🟦 لابد اسم مرحوم شیخ مرتضی انصاری، فقیه بزرگی را که صد و چهار سال پیش وفات کرده را، شنیده اید. شیخ انصاری در کتابِ فقه معروفش مکاسبِ محرمه، ضمنِ نوحه بر باطل می گوید غالبِ گریه کنندگان باید فکر کنند گریه شان بر اباعبدالله است یا نه؟ گاهی اوقات می بینید در مجلسی که سخن از اباعبدالله بِه میان می آید مرد و زن گریه می کنند، امّا واقعا بر آلامِ درونی و غم هایِ خودشان می گریند. این گفتارِ شیخ انصاری است.
🟥 این گریه، گریه بر اباعبدالله نیست؛ گریه بر اباعبدالله، گریه ای است که توأم با شناسایی مقام و موقعیتِ ایشان است. زیارت بر اباعبدالله زیارتی است که توأم با معرفت بِه حق، مقام و موقعیتِ ایشان و روحِ قیام و نهضتش باشد. لذا در بعضی روایات آمده کسی که اباعبدالله را زیارت کند، عارفِ بحق است. بنابراین خاندانِ حسینی بر طبقِ همان تعالیمِ عالیِ اسلام و بر وفقِ سننِ اسلامی با دستورِ گریستن بر اباعبدالله و زیارتِ مزارِ او زمینه ای فراهم کردند که این چراغ هرگز خاموش نشود.
🟦 برای اینکه اگر یک نفر روزِ عاشورا بِه یادِ حسین می افتاد و می گریست، واقعاً عمالِ حکومتِ دژخیم چکار داشتند که بدانند چرا گریه می کند. دیگر فشار تا این حد نمی شد. نمی توانستند بگویند چرا گریه می کنید؟ چرا در خانه تان می ایستید و السلام علیک یا اباعبدالله می گویید؟ بنابراین تفسیرِ صحیحِ ثوابِ گریستن بر اباعبدالله این است که عرض کردم و بِه راستی هم ثواب دارد.
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران ، زنده یاد دکتر سیّد محمد بهشتی (فیلسوف معاصر) 🇮🇷
🟦 نفس هایِ انسان گام هایی است که بِه سویِ مرگ برمی دارد. حضرت علی (ع) سخنانی از این دست که مالامال از مرگ آگاهی باشد بسیار دارند.
🟥 مرگ آگاهی کیفیتِ حضورِ اولیایِ خدا را در دنیا بیان می دارد. تا آنجا که هر که مقرب تر است، مرگ آگاه تر است. و بر این قیاس باید چنین گفت که حضورِ علی علیه السلام در عالم، عینِ مرگ آگاهی است. مرگ آگاهی یعنی که انسان همواره نسبت بِه این معنا که مرگی محتوم را در پیشِ رو دارد آگاه باشد و با این آگاهی زیست کند و هرگز از آن غفلت نیابد.
🟩 مردمانِ این روزگار سخت از مرگ می ترسند و بنابراین شنیدنِ این سخنان برایشان دشوار است. امّا حقیقت آن است که زندگیِ انسان با مرگ در آمیخته است و بقایش با فنا. پیش از ما میلیاردها نفر بر کرۀ خاکی زیسته اند و پس از ما نیز.
🟦 اگر مولا علی علیه السلام می فرماید: « والله ابن ابی طالب با مرگ انسی آن چنان دارد که طفلی بِه پستانِ مادرش.» این انس که مولایِ ما از آن سخن می گوید چیزی فراتر از مرگ آگاهی است؛ طلبِ مرگ است. طلبِ مرگ نه همچون پایانی بر زندگی. مرگ پایانِ زندگی نیست.
🟥 مرگ آغازِ حیاتی دیگر است؛ حیاتی که دیگر با فنا و مرگ در آمیخته نیست. حیاتی بی مرگ و مطلق. زندگیِ این عالم در میانِ دو عَدَم معنا می گیرد؛ عالمِ پس از مرگ همان عالمِ پیش از تولّد است و انسان در میانِ این دو عَدَم فرصتِ زیستن دارد. زندگیِ دنیا با مرگ در آمیخته است؛ روشنایی هایش با تاریکی، شادی هایش با رنج، خنده هایش با گریه، پیروزی هایش با شکست، زیبایی هایش با زشتی، جوانی اش با پیری و بالاخره وجودش با عَدَم. حقیقتِ این عالم فنا است و انسان را نه برای فنا، که برای بقا آفریده اند:
🟩 «خلقتم للبقا لا للفناء واسمعو دعوه الموت آذانکم قبل ان یدعی بکم»؛ دعوتِ مرگ را بِه گوش گیرید، پیش از آنکه مرگ شما را فرا خواند.
🟦 و همۀ این سخنان از سرِ مرگ آگاهی است و راستش، لذّتِ زندگیِ مرگ آگاهانه را جُز اولیایِ خدا کس نمی داند؛ این لذّتی نیست که بِه هر کس عطا کنند. تنگ نظری است اگر بِه مقتضایِ تفکرِ رایج بِه این سخنان پشت کنیم و بگوییم: «تا کجا از مرگ می گویید؟ کمی هم در وصفِ زندگی بسرایید! دِل بستن در دنیا، دِل بستن در فناست و مرگ بر ما سایه افکنده است.»
🟥 این علی است که چنین می فرماید: همانکه راه هایِ آسمان را بهتر از راه هایِ زمین می شناسد. سخنانِ او سروده هایی شاد و مفرح در وصفِ زندگی است. آن زندگی که با زهرِ فنا و مرگ در نیامیخته است. منتهی غفلت زدگان بیشتر می پسندند که با غفلت از مرگ، بِه سرابِ شادی هایِ آمیخته با غصّه، دِل خوش کنند. بگذار چنین باشد. امّا اگر اولیایِ خدا در جستجویِ فنای فی الله هستند، بقایِ حقیقی را طلب کرده اند. بودنی را که از دسترسِ مرگ و فنا و رنج و غصّه و شکست دور باشد.
🟩 بِه سخنِ علی علیه السلام گوش بسپاریم: «دلهاتان را از دنیا بیرون کنید، پیش از آنکه بدن هایِ شما را از آن بیرون ببرند.»
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد سید مرتضی آوینی (نویسندۀ معاصر) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
🟦 چِه روزگارِ شگفتی! تاریخ آینده کُرۀ اَرض باروَرِ حوادثی بَس شگفت است. حوادثی که مَجد و عظمتِ جهان گیرِ اسلام را در پِی خواهد داشت. و این همه را تنها کسی در می یابد که مُنتظر است و بویِ یار را از فاصله ای نه چندان دور می شِنود و هر لحظه انتظار می کِشد تا صدایِ اَنا المهدی از جانبِ قبله بُلند شَوَد.
🟥 قرن هاست كه فريادِ هل من ناصر سيدالشهدا (ع) پهنۀ زمان را پيموده است و چون نفخاتِ حيات بخشِ روح القدس بر هر زمينِ مُرده ای كه گذشته است آن را بِه حياتِ عِشق بارور ساخته و اينچنين، همۀ تاريخ تو گويی روزی بيش نيست و آن روز عاشوراست. زمان بر امتحانِ من و تو می گردد تا ببينند كه چون صدایِ هل من ناصر امامِ عِشق برخيزد چِه می كنيم.
🟪 بگذار دشمن خود را بفريبد و در انتظارِ از پا نشستن ما باشد. آينده از آنِ فرزندانِ ماست، فرزندانی كه در دامنِ عفتِ مادرانِ مسلمانشان، راهيانِ صديقۀ زهرا و زينب كبری عليهماالسلام، رشد می كنند؛ مادرانی كه با حجابِ سياهشان خونِ سُرخِ شهدا را پاسداری می كنند و دامنِ پاكشان پرورشگاه مؤمنينِ مجاهدی است كه تاريخ آيندۀ كرۀ زمين را با دست هایِ توانمندشان می نويسند.
🟩 بشنو، زبانِ حالِ آنان را بشنو: حسينا، اماما، هر چند ما عاشوراييانِ قرنِ پانزدهم هجری قمری در كربلا نبوديم تا بِه ندایِ هل من ناصر تو پاسخ گوييم و حقّ را ياری كنيم، امّا حسينا، ما می دانيم كه تاريخ بر محورِ تو و عاشورا و كربلايت می گردد و زمان از آن می گذرد تا يارانِ تو را از صلبِ پدران و رحمِ مادرانشان بيرون كِشد و همۀ آنان را در زيرِ عَلَمِ خونخواهی تو گرد آورد و آنان را وارثِ زمين گرداند و اينچنين، همۀ تاريخ روزی بيش نيست و آن روز عاشوراست.
🟥 جلوه هایِ روشنِ حضورِ گستردۀ امّت، امروز حتی از حد مرزهای جغرافيايی نيز گذشته است و در جبهه هایِ نبردِ ما امروز همۀ اسلام است كه در برابرِ همۀ كفر قرار دارد.
پ.ن:
🔹دفتر اطلاع رسانی دولتِ فلسطین در نوار غزه اعلام کرد دشمنِ صهیونیستی ظرفِ ۴۸ ساعتِ گذشته بر اثر بمبارانِ چادرهایِ آوارگانِ فلسطینی در مناطقی در غربِ رفح که مدعیِ امن بودنِ آنها بود، ۷۲ فلسطینی را بِه شهادت رسانده است.
🔹 یک شَبی یک عده فکر می کردند نهایتِ جنایتِ صهیونیستها رو در بیمارستانِ المعمدانی دیدند، حالا بشینید و بشمرید تو همین مدّت چند تا جنایتِ خارج از عقلِ بشر انجام داده؛ تا صهيونيست هست، جنایت هست. تصاویرِ جنایتهایِ وحشتناک در حقّ زن و بچه های آواره فلسطینی و بمبارانِ چادرها در اردوگاه رفح بِه قدری جانسوز و دردناکه که توانِ انتشارش رو ندارم.
🔹 صلوات هدیه کنیم بِه شهدایِ اردوگاه رفح که در چادرها سوختند تا هر که خواب است در این جهان بیدار شود، وای بر آنکه خود را بِه خواب زده! اللهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم.
زِ مهربانیِ جانان طمع مَبُر حافظ
که نقشِ جور وُ نشانِ ستم نخواهد ماند (حافظ شیرازی) 🖤
💔 غزه - غرب رفح - کودکی که سَرش بُریده شُد 💔
پ.ن۲:
💔 تابلوی «فَتحٌ قریب» فلسطین (پارهٔ تن اسلام) اثر حسن روح الامین 💔
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد سید مرتضی آوینی (نویسندۀ معاصر) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران ، استاد حسن روح الامين (نقاش) 🇮🇷
برچسبها: وعده الهی حق است
🟦 پس از وفاتِ امام صادق (ع) ابوبصير آمد بِه امّ حميده تسليتی عرض كند. امّ حميده گريست. ابوبصير هم كه كور بود گريست. بعد امّ حميده بِه ابوبصير گفت: ابوبصير! نبودی و لحظه آخرِ امام را نديدی، جريانِ عجيبی رخ داد. امام در يك حالی فرو رفت كه تقريبا حالِ غشوه ای بود. بعد چشمهايش را باز كرد و فرمود: تمامِ خويشانِ نزديكِ مرا بگوئيد بيايند بالایِ سرِ من حاضر شوند. ما امرِ امام را اطاعت و همه را دعوت كرديم.
🟥 وقتی همه جمع شدند، امام در همان حالات كه لحظاتِ آخرِ عمرش را طی می كرد يك مرتبه چشمش را باز كرد، رو كرد بِه جمعيّت و همين يك جمله را گفت: هرگز شفاعتِ ما بِه مردمی كه نماز را سبك بشمارند، نخواهد رسيد. اين را گفت و جان به جان آفرين تسليم كرد. امام نفرمود كه شفاعتِ ما بِه مردمی كه نماز نمی خوانند نمی رسد آن كه تكليفش خيلی روشن است، بلكه فرمود بِه كسانی كه نماز را سبك می شمارند.
🟦 يعنی چِه نماز را سبك می شمارند؟ يعنی وقت و فرصت دارد، می تواند نمازِ خوبی با آرامش بخواند ولی نمی خواند. نمازِ ظهر و عصر را تا نزديكِ غروب نمی خواند، نزديكِ غروب كه شد می رود يك وضویِ سريعی می گيرد و بعد با عجله يك نمازی می خواند و فورا مُهرش را می گذارد آنطرف، نمازی كه نه مقدّمه دارد و نه مؤخّره، نه آرامش دارد و نه حضورِ قلب. طوری عمل می كند كه خوب ديگر اين هم يك كاری است و بايد نمازمان را هم بخوانيم. اين خفيف شمردنِ نماز است.
🟥 اين جور نماز خواندن خيلی فرق دارد با آن نمازی كه انسان بِه استقبالش می رود، اوّل ظهر كه می شود با آرامشِ كامل می رود وضو می گيرد، وضویِ با آدابی، بعد می آيد در مصلایِ خود اذان و اقامه می گويد و با خيالِ راحت و فراغِ خاطر نماز می خواند. السّلام عليكم را كه گفت فورا در نمی رود. مدتی بعد از نماز با آرامشِ قلب تعقيب می خواند و ذكرِ خدا می گويد.
🟦 اين علامتِ اين است كه نماز در اين خانه احترام دارد. نمازخوان هائی كه خودشان نماز را استخفاف می كنند، يعنی كوچك می شمارند، نمازِ صبحشان آن دمِ آفتاب است، نماز ظهر و عصرشان آن دمِ غروب است، نمازِ مغرب و عشاشان چهار ساعت از شَب گذشته است و نماز را با عجله و شتاب می خوانند، تجربه نشان داده كه بچه هایِ اينها اصلا نماز نمی خوانند. شما اگر بخواهيد واقعا نمازخوان باشيد و بچه هايتان نمازخوان باشند نماز را محترم بشماريد، نمی گويم نماز بخوانيد، بالاتر از نماز خواندن محترم بشماريد.
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد استاد مرتضی مطهری (فیلسوف معاصر) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
🟦 سه موضوع موردِ علاقه بسیاری از انسان ها که ممکن است بِه بدبختیِ آنها بینجامد: امام سجّاد (ع) فرمود: بسیاری از مردم از بَس خوبشان را و مَدح شان را گفتند، فاسد شُدند. بسیاری از مردم چون از عیبِ شان چشم پوشی شُد و موردِ انتقاد قرار نگرفتند، مغرور شُدند. بسیاری از مردم هم چون بِه آنها احسان شُد و از راهِ احسان زندگی و کارشان اداره شُد، متدرّجا در غفلت فرو رفتند.
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد استاد مرتضی مطهری (فیلسوف معاصر) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
🟦 امام على (ع) در نهج البلاغه مى فرمايد: در كارِ مورچه دقيق شويد، ببينيد اين حيوانِ بِه اين كوچكى چِه جور در روىِ زمين تكاپو مى كند و دنبالِ روزىِ خود مى رود. عِشق و الهامى او را هدايت مى كند كه با نقشه و حساب، روزىِ خود را تهيّه مى كند و آن را نگهدارى مى كند.
🟥 دانشمندانِ حيوان شناس كه در اين زمينه مطالعاتى كرده اند مى گويند بعضى از مورچه ها در بعض صحارى هستند كه براى تهيّه روزىِ خود به پيدا كردنِ دانه ها قناعت نمى كنند، بلكه مزارعى ترتيب مى دهند و قارچ در آن مى كارند و به مصرفِ غذايىِ خود مى رسانند.
🟦 و عجيب تر اينكه مى گويند يك دسته از مورچگان بعضى حشرات را اهلى مى كنند. همان طورى كه انسان، اسب و گاو و گوسفند را اهلى كرده و از شيرِ آنها استفاده مى كند، مورچگان هم از يك شيرۀ شيرينى كه از اين حشرات مى دوشند استفاده مى كنند. دانه را به لانۀ خود مى برد و آن را در جاى مناسبى كه فاسد نشود جا مى دهد، جايى كه رطوبت آن را فاسد نكند، و حتّى آن را مى شكافد كه سبز نشود و نرويد.
🟥 باز دانشمندانِ حشره شناس گفته اند يك طايفه از مورچگان هستند كه داراىِ زندگانىِ اجتماعىِ منظّمى هستند و هر دسته وظيفه اى دارند كه بايد انجام دهند. يك دسته كارگرند كه دانه جمع مى كنند و به لانه مى آورند تا در زمستان سايرين از آن استفاده كنند. براى اين منظور، حجره هايى مخصوصِ آسياب تعبيه كرده اند و در آن حجره ها مورچگانِ مخصوصِ ديگرى هستند كه داراى فكهاى بزرگ و قوى هستند، دانه ها را در آنجا آسياب مى كنند و براى غذاى سايرين آماده مى سازند.
🟦 و اگر تفكّر كنى و مطالعه نمايى در مجارىِ غذاىِ اين حيوانِ كوچك كه چگونه غذا مى خورد و غذا را فرو مى برد و آنها را هم هضم مى كند و دفع مى نمايد، اگر شكمش را در نظر بگيرى و اينكه چگونه ضلعها و دنده ها براى آن جثّۀ صغير ساخته شده، و اگر دستگاهِ ديد و دستگاهِ شنيدش كه در سرش قرار دارد، اگر در همۀ اينها دقيق شوى و كاملًا مطّلع شوى كه چگونه است، حيرت بر حيرتت مى افزايد؛ بِه قدرى است كه بِه زحمت مى توان توصيف كرد.
🟥 امروز دانشمندانى در اين زمينه مطالعاتى كرده اند، صدها نفر تمامِ عمرِ خود را در اطرافِ همين موضوع بِه آخر رسانده اند، كتابها نوشته اند، تعبها و رنج ها كشيده اند و خبرهاىِ عجيب براىِ ما آورده اند، مخصوصاً مسائلى كه مربوط بِه فهم و شعور و تفاهمِ بينِ افرادِ مورچگان است از عجيب ترين مسائلى است كه قرع سمع مى كند.
🟦 در قرآن كريم قضيّه عجيبى از تفاهمِ مورچگان در داستانِ سليمان نقل مى كند. در آن سوره كه بِه نامِ سوره نمل (سورۀ مورچه) است مى فرمايد: سليمان و سپاهيانش بِه وادىِ مورچگان رسيدند. در اين وقت مورچه اى مورچگان را مخاطب قرار داد و گفت: اى مورچگان! بِه پناهگاه هاىِ خود داخل شويد، مبادا سليمان و سپاهيانش شما را لگدمال كنند؛ اينها نمى فهمند و توجّهى بِه شما ندارند. سليمان كه متوجّه اين خطابِ مورچه شد از گفتۀ اين مورچه لبخندى زد و گفت:
🟥 خدايا! مرا توفيق ده كه نعمتهاىِ تو را كه بِه من و پدر و مادرم عنايت كرده اى شكر كنم و كارِ شايسته اى كه موافقِ رضاىِ تو باشد انجام دهم. خدايا! بِه كَرَم و رحمتِ خود مرا از بندگانِ صالحِ خودت قرار بده. امير المؤمنين (ع) در آن جمله ها فرمود: اشاره مى كند كه دستگاه ديد و شنيدِ اين حيوان در سرِ اوست.
🟦 امروز هم دانشمندان در تحقيقاتِ خود بِه اينجا رسيده اند كه اين حيوان بِه وسيله شاخك هايى كه در سر دارد خبر مى دهد و خبر مى گيرد. در آخرِ سخنِ خود مى فرمايد: اگر در راههاىِ فكر و انديشه سير كنى تا بِه نتيجه برسى، جُز اين دستگيرت نخواهد شد كه خالقِ مورچۀ كوچك و خالقِ درختِ تناورِ خرما يك قدرت است. همان نظامِ دقيقى كه در اين بِه كار رفته در آن بِه كار رفته است. در مقابلِ قدرتِ خلّاقيّتِ او كوچك و بزرگ، سبك و سنگين، قوى و ضعيف برابرند.
🟥 بِه هر حال، قرآن كريم در عين اينكه مى فرمايد خداوند از هر ظاهرى ظاهرتر است بلكه ظاهرِ واقعى اوست، همه عالم بِه نورِ اوست پيدا، در عين حال بِه واسطۀ اينكه ساختمانِ فكرىِ بشر طورى است كه معمولًا اشياء را بِه كمك نقطۀ مقابل مى شناسد، خداوند را از طريق تجلّياتش و مظاهرش كه افول و غروب دارند، گاهى هستند و گاهى نيستند، نورهايى هستند هماغوش با ظلمت، حياتهايى هستند مقرون و هم ريسمان با مرگ، بِه بشر مى شناساند. اينكه قرآن اين همه بِه حيات و آثارِ حيات و تجلّياتِ حيات و شؤونِ حيات تذكّر مى دهد براىِ همين منظور است.
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد استاد مرتضی مطهری (فیلسوف معاصر) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
🟦 ظهورِ مهدی موعود علیه السلام، حلقه ای است از حلقاتِ مبارزه اهلِ حق و اهلِ باطل که بِه پیروزیِ نهاییِ اهلِ حق منتهی می شود. سهیم بودنِ یک فرد در این سعادت موقوف بِه این است که آن فرد عملا در گروه اهلِ حق باشد.
🟥 ظهورِ مهدی موعود، منّتی است بر مستضعفان و خوار شمرده شدگان، و وسیله ای است برای پیشوا و مقتدا شدنِ آنان، و مقدمه ای است برای وراثتِ آنها خلافتِ الهی را در رویِ زمین.
🟦 ظهورِ مهدی موعود، تحقق بخشِ وعده ای است که خداوند متعال از قدیم ترین زمان ها در کتبِ آسمانی بِه صالحان و متقیان داده است که زمین از آنِ آنان است و پایان، تنها بِه متقیان تعلّق دارد.
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد استاد مرتضی مطهری (فیلسوف معاصر) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
🟦 یکی از خصوصیاتی که در تاریخِ صدر اسلام مشهود است، روحیه خاصی است که در بسیاری از مسلمینِ صدرِ اوّل دیده می شود. من نمی دانم نامِ این روحیه را چِه بگذارم؟ فکر می کنم رساترین تعبیر نشاطِ شهادت است. در رأسِ همۀ این افراد علی علیه السلام است. خودش می فرماید:
🟥 وقتی که این آیه کریمه نازل شد «الم احسبَ النَّاسِ أَنْ يُتركوا أَنْ يَقولوا امَنَّا و هم لايُفْتَنونَ»؛ دانستم که تا رسول خدا در میانِ ماست فتنه نازل نمی شود. از رسول خدا پرسیدم که این فتنه چِه فتنه ای است؟ فرمود: یا علی فتنه ای است که امتِ من بعد از من دچارِ آن می گردند. گفتم: آیا شما در روزِ احُد آنگاه که گروهی از مسلمین شهید شدند و من از شهادت محروم شدم و این امر بر من گران آمد، بِه من نفرمودید که مژده بدهم بِه تو، شهادتِ تو در پیش است؟ فرمود: همین طور است، تو شهادت در پیش داری. اکنون بگو در آن وقت صبرت چگونه خواهد بود؟ گفتم: یا رسول الله! اینجا جایِ صبر نیست، جای شکر و سپاس است. آنگاه پیغمبر راجع بِه فتنه ای که بعد حادث خواهد شد، بِه من توضیحاتی داد.¹
🟦 این است معنیِ نشاطِ شهادت. علی بِه امّیدِ شهادت زنده بود. اگر این امّید را از او می گرفتند، خیری در زندگی نمی دید، زندگی برایش بی معنی و بی مفهوم بود. ما مردم بِه زبان، بسیار علی علی می گوییم. اگر با حرف، کارها درست شَود از ما شیعه تر در دنیا نیست، امّا اگر تشیّع، حقیقتی باشد - که هست - و اگر تشیّع بِه معنی علی مآبی و علی گونگی باشد کار خیلی مشکل است! و همین، یِک نمونه است.
🟥 از علی علیه السلام که بگذریم، افرادِ دیگری باز می بینیم که نشاطِ شهادت دارند. در دلِ اینها یِک آرزو بود که آیا ممکن است خدا شهادت را بِه آنها روزی کند؟! یکی از دعاهایِ معمولی مسلمانانِ صدر اسلام همین بود. این نشاط را در جوانشان می بینیم، در پیرشان می بینیم، در سیاهشان می بینیم، در سفیدشان می بینیم، در همه شان می بینیم. گاهی می آمدند حضورِ رسول اکرم و می گفتند: یا رسول الله! خیلی دلمان می خواهد که در راهِ خدا شهید بشویم؛ دعا کن خدا شهادت در راهِ خودش را نصیبِ ما کند.
پ.ن:
۱. نهچ البلاغه خطبه ۱۵۴
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، 📗 با نهج البلاغه امام علی (ع) ، زنده یاد استاد مرتضی مطهری (فیلسوف معاصر) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
🟦 اگر شیدایی را از انسان بازگیرند، هنر را باز گرفته اند؛ شیدایی جانِ هنر است، امّا خود ریشه در عِشق دارد. شیدایی همان جنونِ همراه عِشق است؛ ملازمِ ازلیِ عِشق، جنون و شیدایی عاطف و معطوف هستند و مُرادف با یکدیگرند. حقّ انسان را بِه جنون ستوده است: اِنّهُ کانَ ظَلوُماً جَهولاً. عاشِق مجنون است و مجنون را با عقل میانه ای نیست؛ ظلوم است و جهول. و اگر این جنونِ عِشق نبود، با ما بگو که انسان آن امنتِ ازلی را بر کدام گُرده می کشید؟ کدام گُرده است که ثقلِ این بار صبر آوَرد، جُز مجنونِ ظلوم و جهول؟
🟥 در چشمِ عاشِق جُز معشوق هیچ نیست. با عاشِق بگو که در کارِ عِشق عقل ورزد، نمی تواند. با عاشِق بگو که در کارِ عِشق انصاف دهد، نمی تواند. عِشق همواره فراتر از عدل و عقل می نشیند؛ جنون نیز. و اصلاً عشّاق می گویند که این جنون عینِ عدل و عقل است. عاقلان می گویند: خداوند عادل است. عاشِقان می گویند: بَل عدل آن است که معشوق می کند.
🟩 عاشِقان عاشقِ بلایند. دُرّ حیات در احتجابِ صدفِ عِشق است و آن را جُز در اقیانوسِ بلا نمی توان یافت؛ در ژرفایِ اقیانوسِ بلا. عاشِقان غواصانِ این بحرند و اگر مجنون نباشد، چگونه بِه دریا زنند؟ کارِ عِشق بِه شیدایی و جنون می کشد و کارِ جنون بِه تغزُّل؛ تغزُّل ذاتِ هنر است. جنون سرچشمه هنر است و همه، از آن زمزمه هایِ بی خودانه آغاز می شود که عاشِق با خود دارد، در تنهایی. جنونش را می سراید، و این یعنی تغزُّل.
🟪 کارِ جنون بِه تغزُّل می کشد، و چگونه می تواند که نکشد؟ مگر چشمه می تواند که نجوشد؟ و چون می جوشد، مگر می تواند که غلغل نکند؟ چرا آب در عمقِ زمین نمی ماند و از چشمه ها فرا می جوشد؟ و این آب چیست و چرا در عمقِ زمین خانه دارد؟ دِل خانۀ جنون است. پس ریشۀ شعر و تغزُّل نیز در دِل است؛ در اعماقِ دِل. امّا دِل نه آنچنان است که هر چِه بِه عمقِ آن فرو روی از خود دورتر شوی؛ دِل در عمقِ خویش بِه اصلِ وجود می رسد. از عمقِ دِل راهی بِه آسمان ها گشوده اند.
🟧 رازِ عِشق را در این پیغام فاش کرده اند؛ فرمود بِه آسمان و زمین که بِه سویِ من بیایید، خواه یا ناخواه. گفتند: آمدیم از سرِ طوع و رغبت. اینجا چِه جای کُره است؟ و این عِشق است، عِشقی که آسمان ها و زمین را بِه سویِ او می کشد. چون فرمود بیایید، دیگر چگونه آب از چشمه ها نجوشد؟ دیگر چگونه غزل ها ناسروده بمانند؟ 🌷
موضوعات مرتبط: 📕 گزیده متن کتاب ، زنده یاد سید مرتضی آوینی (نویسندۀ معاصر) 🇮🇷 ، 📚 بازخوانی آثار اندیشمندان معاصر ایران
( امیرخسرو دهلوی ) 🖤•چشمات می دونن من خیلی وقته منتظر تواَم آپامه؟!•🖤
📚 از کتاب سلوک عاشورایی، منزل ششم: حق و باطل، نوشته ی حاج آقا مجتبی تهرانی
( مولوی جان ) 💙•خدا را نباید فراموش کرد؛ در خواب، در بیداری، در هَر حال و موقعیتی•💙
( خاقانی شروانی ) 🖤•وسعتِ جهان را نمیخواهم؛ تنگنایِ آغوشِ تو را میخواهم آپامه•🖤
( بیدل دهلوی ) 🕯 ♡آه از فراقِ يار؛ مرگم از اين واقعه خوش تر هزار بار♡ 🕯
( غبار همدانی ) 🖤•من تمامیِ این شب را غریبم؛ مرا در آغوش گیر وُ بفشار•🖤
( مشتاق اصفهانی ) 🖤•محبوبم! در خیالِ من، به پای هم پیر می شویم•🖤
( حافظ شیرازی ) 🖤•دوستت دارم آپامه؛ عشقت همه چیز را در درونم زنده می کند•🖤
( سالک قزوینی ) 🖤•شکسته دِل نشوی چون شکست پیش آید•🖤
( بیدل دهلوی ) 💚•اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم•💚
📚 از كتاب بیگانه ای در کنار کوچک خان، خاطرات یان کولارژ، ص۱۵۱، ۱۵۲
📚 از كتاب بیگانه ای در کنار کوچک خان، خاطرات یان کولارژ، ص۱۳۳، ۱۳۴
( فروغی بسطامی ) ❤️•فدایِ عشقِ تو جان است، تا به تن چه رسد•❤️
( صائب جانمان ) 🖤•ای آرزویِ من! خدای آسان کند مرا به سویِ تو راهی•🖤
( فخرالدین عراقی ) 🕯 ♡آه چه قدر دوستت دارم آپامه♡ 🕯
( سعدی شیرازی ) 🖤•چشمهایم را تو با دستانِ نرمِ خود ببند و رویایم را شیرین کن•🖤
( هلالی جغتائی ) 🖤•با لطافتِ سخن و شدتِ احساس دوستت دارم آپامه•🖤
( سعدی شیرازی ) 🕌 🌹 فقط حیدر امیرالمومنین است 🌹 🕌
( سالک قزوینی ) 🖤•دو دلداده هستیم ما.. تا آنگاه که ماه 🌙 به خواب برود•🖤
( سعدی شیرازی ) 💙•صبح بخیر… تویی نخستین فکرِ هر صبحِ من، آپامه•💙
📚 از كتاب خاطرات اسدالله علم، جلد سوم، ص۳۵، یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۲
( پل الوار ) ❤️•در انتهایِ غم، همیشه دریچه ای باز است، دریچه ای روشن•❤️
( اوحدی مراغه ای ) 🖤•محبوبم! شما نباشید، شب هایم بی رحمانه صبح می شوند•🖤
( خاقانی شروانی ) 🖤•و صِدايت هم دليلِ ديگريست برای زندگی آپامه•🖤
( خواجوی کرمانی ) 🖤•این فکر که اکنون کنارم نخوابیده ای، مرا خُرد می کند•🖤
📚 شعر فریاد از دفتر زمستان نوشته ی مهدی اخوان ثالث
( بیدل دهلوی ) 🖤•تنم اینجاست، و روحم جاییست که او در آن نفس می کشد•🖤
( حافظ شیرازی ) 🖤•اگر آرامشْ لمس کردنی بود، بی گمان دستِ توست آپامه•🖤
( قیصر امین پور ) ❤️•محبوبم! قرارِ ما حوالی بویِ سیب...•❤️
( صائب جانمان ) 🪴 💙•الهی! خوشا آنان که فقط با تو دل خوش کرده اند•💙 🪴
صفحه اصلی 💯


















































































































































































































































































































